هدایت شده از ▫
🔸#دین و #دنیا در کنار هم نیستند، اینها در هم هستند؛ در یک راستا هستند.
✅تو برای #بندگی کردن باید از مسیر زندگی عبور کنی؛
❌نه اینکه یک ساعتی را برای #زندگی بگذاری و یک ساعتی را هم برای بندگی بگذاری!
🚫در دین ما چنین چیزی نداریم!
🔹آن ساعتی که داری برای زندگی تلاش میکنی، همان موقع در واقع داری بندگی میکنی
҉
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
📚 #تنها_میان_داعش 📝 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد ❤️ #قسمت_بیست_پنجم 💠 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخی
📚 #تنها_میان_داعش
✍🏻 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
❤️ #قسمت_بیست_ششم
💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش #مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم :«چی شده؟»
از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچهها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش #زخمی شده!»
💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
💠 دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با #بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم.
دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.
💠 تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر #خونی به رگهایش نمانده است.
چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از #نفس افتادم.
💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، #علقمه عباس من شده است.
زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این #جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی بهقدری #خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم #باور نگاهم نمیشد.
💠 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشمهای به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما #نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
💠 با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن #صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، #اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»
💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره #مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.
#حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را #نامحرم بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.
💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در #آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی #قلب دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
💠 نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ #زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز #پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت.
💠 بیش از دو ماه درد #غیرت و مراقبت از #ناموس در برابر #داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و #شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند، پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت #درد کشیدن جان داد...
&ادامه دارد....
❌کپی رمان بی اجازه ممنوع❌
🔅سلامتی #امام_زمان (عج)صلوات🔅
•┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈•
🔅نسیـــم بهشـــت
🔅 @nasemebehesht
✅شکر، راه آسان شدن #زندگی و #بندگی
✍ #استاد_پناهیان: گاهی آنچنان درگیر رفع مشکلات دنیوی یا غیردنیوی میشویم که "زندگی و بندگی" را بسیار دشوار تصور میکنیم،
در حالی که نه زندگی دشوار است و نه بندگی.
♦️خداوند برای بنده خودش سختی نمیخواهد و راه رسیدن به "زندگی خوب" و "بندگی خوب،" بسیار هموار است.
✔️
♦️ برای ساده شدن زندگی و بندگی یک راه بسیار شیرین و آسان وجود دارد؛راهی که کمک میکند تا موانع حرکت خود در دنیا و موانع رشد روحی و معنوی خود را به آسانی از پیش پا برداریم،
👈 این راه شیرین و آسان، همانا #شکر است.✔️
♦️ کسی که در تمام شرایط خدا را شاکر است، محبت و توکلش به خدا افزایش پیدا میکند و منافع دنیوی و اخروی بسیاری کسب میکند.👌
#کرونا
✅شکر، راه آسان شدن #زندگی و #بندگی
✍ #استاد_پناهیان: گاهی آنچنان درگیر رفع مشکلات دنیوی یا غیردنیوی میشویم که "زندگی و بندگی" را بسیار دشوار تصور میکنیم،
در حالی که نه زندگی دشوار است و نه بندگی.
♦️خداوند برای بنده خودش سختی نمیخواهد و راه رسیدن به "زندگی خوب" و "بندگی خوب،" بسیار هموار است.
✔️
♦️ برای ساده شدن زندگی و بندگی یک راه بسیار شیرین و آسان وجود دارد؛راهی که کمک میکند تا موانع حرکت خود در دنیا و موانع رشد روحی و معنوی خود را به آسانی از پیش پا برداریم،
👈 این راه شیرین و آسان، همانا #شکر است.✔️
♦️ کسی که در تمام شرایط خدا را شاکر است، محبت و توکلش به خدا افزایش پیدا میکند و منافع دنیوی و اخروی بسیاری کسب میکند.👌
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
📚 #تنها_میان_داعش ✍🏻 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد ❤️ #قسمت_سی_یکم 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشت
📚 #تنها_میان_داعش
✍🏻 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
❤️ #قسمت_سی_دوم
💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، #سر بریده حیدر را میدیدم که دستم روی ضامن لرزید و فریاد عدنان پلکم را پاره کرد. خودش را روی زمین میکشید و با چشمانی که از عصبانیت آتش گرفته بود، داد و بیداد میکرد :«برو اون پشت! زود باش!»
دوباره اسلحه را به سمتم گرفته بود، فرصت انفجار #نارنجک از دستم رفته و نمیفهمیدم چه شده که اینهمه وحشت کرده است. از شدت خونریزی جانش تمام شده و حتی نمیتوانست چند قدم مانده خودش را به سمتم بکشد که با تهدیدِ اسلحه سرم فریاد زد :«برو پشت اون بشکهها! نمیخوام تو رو با این بیپدرها تقسیم کنم!»
💠 قدمهایم قوت نداشت، دیوارهای سیمانی خانه هر لحظه از موج انفجار میلرزید، همهمهای را از بیرون خانه میشنیدم و از حرف تقسیم غنائم میفهمیدم #داعشیها به خانه نزدیک میشوند و عدنان این دختر زیبای #شیعه را تنها برای خود میخواهد.
نارنجک را با هر دو دستم پنهان کرده بودم و عدنان امانم نمیداد که گلنگدن را کشید و نعره زد :«میری یا بزنم؟» و دیوار کنار سرم را با گلولهای کوبید که از ترس خودم را روی زمین انداختم و او همچنان وحشیانه #تهدیدم میکرد تا پنهان شوم.
💠 کنج اتاق چند بشکه خالی آب بود و باید فرار میکردم که بدن لرزانم را روی زمین میکشیدم تا پشت بشکهها رسیدم و هنوز کامل مخفی نشده، صدای باز شدن در را شنیدم.
ساکم هنوز کنار دیوار مانده و میترسیدم از همان ساک به حضورم پی ببرند و اگر چنین میشد، فقط این نارنجک میتوانست نجاتم دهد.
💠 با یک دست نارنجک و با دست دیگر دهانم را محکم گرفته بودم تا صدای نفسهای #وحشتزدهام را نشنوند و شنیدم عدنان ناله زد :«از دیشب که زخمی شدم خودم رو کشوندم اینجا تا شماها بیاید کمکم!» و صدایی غریبه میآمد که با زبانی مضطرب خبر داد :«دارن میرسن، باید عقب بکشیم!»
انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از میان بشکهها نگاه کردم و دیدم دو نفر بالای سر عدنان ایستاده و یکی #خنجری دستش بود. عدنان اسلحهاش را زمین گذاشته، به شلوار رفیقش چنگ انداخته و التماسش میکرد تا او را هم با خود ببرند.
💠 یعنی ارتش و نیروهای مردمی بهقدری نزدیک بودند که دیگر عدنان از خیال من گذشته و فقط میخواست جان #جهنمیاش را نجات دهد؟ هنوز هول بریدن سر حیدر به حنجرم مانده و دیگر از این زندگی بریده بودم که تنها به بهای #نجابتم از خدا میخواستم نجاتم دهد.
در دلم دامن #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را گرفته و با رؤیای رسیدن نیروهای مردمی همچنان از ترس میلرزیدم که دیدم یکی عدنان را با صورت به زمین کوبید و دیگری روی کمرش چمباته زد.
💠 عدنان مثل حیوانی زوزه میکشید، #ذلیلانه دست و پا میزد و من از ترس در حال جان کندن بودم که دیدم در یک لحظه سر عدنان را با خنجرش برید و از حجم خونی که پاشید، حالم زیر و رو شد. تمام تنم از ترس میتپید و بدنم طوری یخ کرده بود که انگار دیگر خونی در رگهایم نبود.
موی عدنان در چنگ همپیالهاش مانده و نعش نحسش نقش زمین بود و #داعشیها دیگر کاری در این خانه نداشتند که رفتند و سر عدنان را هم با خودشان بردند.
💠 حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بیسر عدنان تنها بودم که چشمانم از وحشت خشکشان زده و حس میکردم بشکهها از تکانهای بدنم به لرزه افتادهاند.
رگبار گلوله همچنان در گوشم بود و چشمم به عدنانی که دیگر به #دوزخ رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را میزد. جرأت نمیکردم از پشت این بشکهها بیرون بیایم و دیگر وحشت عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش گرفتم و ضجهام سقف این سیاهچال را شکافت.
💠 دلم در آتش دلتنگی حیدر پَرپَر میزد و پس از هشتاد روز #فراق دیگر از چشمانم به جای اشک، خون میبارید. میدانستم این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و نمیترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم را بگیرند که با داغ اینهمه عزیز دیگر #زندگی برایم ارزش نداشت.
موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان از دستم رفته و تنها از گرمای هوا میفهمیدم نزدیک ظهر شده و میترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر #شیطانی داعشی شوم.
💠 پشت بشکهها سرم را روی زانو گذاشته، خاطرات حیدر از خیالم رد میشد و عطش #عشقش با اشکم فروکش نمیکرد که هر لحظه تشنهتر میشدم.
شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و اینها باید قسمت حیدرم میشد که در این تنگنای تشنگی و گرسنگی چیزی از گلویم پایین نمیرفت و فقط از درد دلتنگی زار میزدم...
ادامه دارد....
┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄
کپی بدون اجازه ممنوع❌
🔅سلامتی #امام_زمان (عج)صلوات🔅
🔅نسیـــم بهشـــت
🔅 @nasemebehesht
هدایت شده از ▫
🔔تلنگر
#زندگی
دشوارترین #امتحان است.
بسیارے از مردم مردود مےشوند
چون سعے مےکنند
از روی دست هم بنویسند،
غافل از این که
سوالات موجود در
برگهے هر کسے فرق میکند. 🧐
#شهید_محسن_فخری_زاده
🍃✨🌸
💐معرفت مهدوی💐
☘امام مهدی،معنای زندگی☘
◀️میگویند #زندگی بدون #هدف، معنی ندارد و فقط زنده ماندن است و نفس کشیدن و درست میگویند.
◀️میگویند تا دیر نشده هدفی در شأن #انسانیت برای خود در نظر بگیر و درست میگویند.
◀️میگویند هدف زندگی در صورتی درست است که با هدف #آفرینش تو یعنی #بندگی، هماهنگ باشد و درست میگویند.
🔴میگویند معیار عبودیت خدا(هدف آفرینش) همانا #اطاعت از #ولی_خدا و امام است و درست میگویند.
◀️میگویند هرکس حقیقتاً در #انتظار حکومت امام عصر باشد در زمره امامان معصوم است و درست میگویند.
⏪و میگویند در هنگام زیارت حضرت حجت (عجل الله فرجه) اینگونه به او سلام دهید:
💠السلام علیک یا عین الحیات؛ سلام بر تو ای چشمه زندگی💠(جمال الأسبوع، ص: ۳۷)
#استاد_ملایی
#امام_زمان
#ماه_شعبان
🌺 پنج ذکر قرآنی که توی #زندگی معجزه ها میکنه :
🌸 ذکر برای وقتایی که میخوای #خدا مکر و حیله دیگران رو در حق تو خنثی کنه:
«اُفوِّضُ أمری إلَی الله إنّ الله بصیرٌ بالعباد» .
🌸 ذکر برای کسی که #فرزند دار نشده و برای وقتی #ناراحتی و دلت گرفته:
«لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» .
🌸 ذکر برای وقتایی که طالب #زیبایی در #دنیا هستی:
«ما شآءَ اللَّهُ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ الّا بِاللَّهِ»
🌸 ذکر برای وقتایی که #ترس و #اضطراب داری:
«حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ»
🌸 ذکر برای گشایش در کارها و #آرامش #قلب و رهایی از #غم:
«وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ»
🌷 علامه حسن زاده آملی
🌸ذکر ظهور بركت درخانه و تسکین درد
✍از حضـرت امـام جعفـر صـادق(ع) منقـول اسـت ڪه:
به جهـت ظهـور بـرکت در خـانه و برآمـدن مهمـات سـوره صـافـات را بنـویسـد و بشـویـد و از آن آب غسـل کند همـهی مـرضها و رنـجها از او زایـل شـود.
📗المصباح كفعمی، ص ۴۵٧
📗ثواب الاعمال، ص
🌷فواید #دائم_الوضو بودن🌸
🌸❶☜ رزق و روزیت فراوان مےگردد از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: کسی که دوست دارد بر خیر و برکت منزلش بیفزاید هنگام غذا خوردن وضوء بگیرد...
🌸❷☜ امام صادق (علیه السلام) فرمودند : كسى كه وضو بگیرد و با حوله اعضاى وضو را خشک كند، یك حسنه براى او نوشته مى شود و كسى كه وضو بگیرد و صبر كند تا دست و رویش خود خشک شوند، سى حسنه براى او نوشته مى شود...
🌸❸☜ عمرت زیاد می شود رسول خدا
(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: سعی کن طاهر و با وضو باشی که خداوند بر طول عمرت می افزاید....
🌸❹☜ خواب با وضو، عبادت است
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : کسی که با وضو بخوابد بستر او برایش مسجد می شود، و خوابش (ثواب کسی را دارد که) به نماز مشغول است تا این که شب را به صبح رساند و اگر کسی بدون وضو خوابید بسترش برای او قبر خواهد بود و مانند مرداری می ماند تا صبح شود....
🌸❺☜ مرگ با وضو، شهادت است
رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده، زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی شهید خواهى بود...
🌸❻☜ در قیامت نورانی می شوی پیامبر خدا می فرمایند: فردای قیامت خدای متعال امّت من را بین بقیّه ی امّتها در حالی محشور میکند که به خاطر وضویی که در دنیا گرفتند روسپیدند و پیشانیهای نورانی دارند...
📙 منابع:
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج۱ ص۳۵۶
بحارالأنوار: ج۸۰، ص۳۱۴، روایت۲، باب۵
بحارالأنوار: ج۸۰، ص۳۱۴، روایت۳، باب۵
وسایل الشیعه: ج۱، ص ۲۹۷
ثواب الاعمال، شیخ صدوق
#اربعین
🔆کانال اختصاصی آیت الله مجتهدی(ره)
🔆 @nasemebehesht
#روانشناختی
💎 ...راهکارهای حفظ آرامش...:
♦️همیشه این ساعت خونه بود! امروز دیر کرده! گوشیمو جواب نمیده! حتماً تصادف کرده! نکنه راستشو نمیگه! نکنه کسی مزاحمش شده!
💠 اگر شما هم در #زندگی دچار چنین حالتهای در زندگی هستید، برای #حفظ _آرامش چند توصیه کاربردی وجود دارد:
🔰 از حوادث #نترسید و به "خدا" #اعتماد کنید. باور داشته باشید که تمام کارها بدست خداوند متعال است؛ و هرچه بخواهد انجام میدهد.
🔰 ذهنتان را به #افکار و تصورات #مثبت عادت دهید.
🔰 به #خدا حسن ظن داشته باشید و فراموش نکنید که خداوند با هر کسی آنگونه رفتار میکند که او به خدا گمان دارد.
🔰 با کمک گرفتن از یک #متخصص، به فکر کنترل و علاج این افکار باشید.
🔰از "ذکر" غافل نشوید که بسیار #آرامش_بخش است.
📌 هرگاه #دلشورهای در وجودتان پدیدار شد، بر ذکر "لا حَولَ وَ لاقُوةَ الا بالله العَلی العَظیم" مداومت پیدا کنید.
📌 دست روی #قلب گذاشته و 3مرتبه آیه4 سوره فتح را تلاوت کنید:
⭐️هُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّکينَةَ في قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا إيماناً مَعَ إيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَليماً حَکيماً⭐️
#آرامش
#خدا
#ذکر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علامه طباطبایی ره: ما بزرگترین و مهمترین کارى که در عالم داریم و هیچ کارى از اطوار و شئون #زندگى ما مهمتر از آن نیست، ایناست که «خودمان را درست #بسازیم».
🔆کانال اختصاصی آیت الله مجتهدی(ره)
🔆 @nasemebehesht
🌸🍃﷽🌸🍃
🔻شخم خوردنِ جهان🔻
🌏 جهان در حالِ «شخم خوردن» است...
☝️ تغییرات بزرگی در همهی جهان داره اتّفاق میافته، و قضیه فقط بهداشتی نیست.
🧐 بینشها و نگرشها هم داره شخم میخوره، و احتمالاً بعد از #کرونا، مدیریتِ جهان هم تغییر میکنه.
👤 خلاصه اینکه، جهان داره آماده میشه برای روئیدنِ یک انسان جدید..
نسل جدیدی از انسان، که از گذشته درس بگیره و در مسیرِ #عقلانیت قدم برداره...🚶♂
یقیناً هر کس که خودش رو با این تغییرات هماهنگ نکنه، آیندهی تاریکی پیش رو داره🌘
❗️ امّا با این وجود، هنوز بعضیها هستند که دعا میکنند🤲 زندگیها به حالتِ قبل برگرده!
آخه عزیزِ دل❗️
زندگیِ قبلیِ بَشَر اگه خوب بود، که کارش به اینجا نمیکشید❗️😟
⁉️ شما هنوز حالتِ قبلی رو دوست داری؟!
⁉️ شما هنوز از ماجراهای روزگار درس نگرفتی؟!
⁉️ شما هنوز درونت تغییر نکرده، و چشمات باز نشده؟!
⁉️ شما هنوز میخوای تو اون گذشتهی تاریک جا خوش کنی؟!
🤔🤔
نه عزیزِ دل❗️
❌ این «پیشرفتِ روحی» نیست...
ما دوست داریم دوباره بخوابیم، ولی خدا میخواد به وسیله #کرونا، ما رو بیدار کنه، و چشمای ما رو باز کنه👀
👈 خدا #بیداریِ ما رو نشونه گرفته..
⚠ #خدا میخواد ما از گذشته عبرت بگیریم، و دیگه به غرور و سرکشی و خودبزرگبینی و خودخواهی برنگردیم.
☝️ #خدا میخواد ما رو از «تاریکی»، به سمتِ «نور» ببره، و ما رو به «حیاتِ طیبّه» برسونه..❤️🙂😌
🕋 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، اسْتَجِیبُوا لِلهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ (انفال/24)
💢 ای کسانی که ایمان آوردهاید!
💢 دعوتِ خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامی که شما را به سوی چیزی میخواند، که به شما #زندگی و #حیات میبخشد.
📖 #درمحضرقرآن
🔻
#زندگی
اشتباه نکن! دور و نزدیک بودن آدم ها به تو به فاصله شان تا تو نیست، نزدیک ترین آدم به تو آن کسی است که از دور ترین فاصله همیشه هوایت را دارد.
.