▪️ یکی از وصایای حضرت صادق(ع)
حضرت صادق علیهالسلام در حال احتضار وصیت فرمود: «از مال من چقدر عطا کنید به پسر اعمامم یک به یک اسم میبرد.» راوی میگوید عرض کردم یابن رسولالله بعضی از آن اشخاص درباره شما بیادبیها و اذیتها روا داشتند فرمود:
«میخواهم از کسانی باشم که خدا در حق آنان میفرماید»: «والذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم؛ مؤمنین حقیقی کسانی هستند که به امر خدای تعالی صلهی رحم میکنند.
بوی عطر بهشت از دوری دو هزار سال استشمام میشود ولی این عطر را عاق والدین و قاطع رحم استشمام نخواهد کرد.»
📚منبع
زندگانی امام جعفرصادق، سید جعفر شهیدی، ص ۲۶۴
#امام_صادق_ع
#مصائب_امام_جعفر_صادق_ع
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🛑فرق بین این دو تصویر در چی هست
هر دو قهرمان فوتبال
هردو معروف و اهل کشور ایران
ولی چیزی که مهمه غیرت ایرانی هست
که همیشه در دنیا معروف هستش و کسی نمیتونه نگاه چپ به ناموس ایرانی بکنه
🟢فوتسال ایران، برای سیزدهمین بار همراه با وحید شمسایی قهرمان آسیا شد.
میشه بدون سگ هم خیلی مشهور بود
میشه بدون هرزگی هم قهرمان دنیا بود
میشه هم قهرمان بود و هم صاحب همسر و سه دختر محجبه و با عفت هم بود
میشه مردبود و باغیرت...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🌸🍃🌸🍃
#دعاي_خير_پدر
✍مرد جوانی در شهر بناب زندگی
میکرد.
او پدر پیری داشت که خانهنشین بود.
این جوان کارگری میکرد و زندگیشان در فقر مطلق بود.
هر عصر که از سرِ کارگری بر میگشت پدر پیرش را که نمیتوانست راه برود، بر کول خود میگرفت و در روستا میگردانید تا حوصلهاش سر نرود.
چوب کوچکی دست پدر خود داده بود و میگفت:
🔹ای پدر، من مرکب و چارپای تو هستم٬ هر وقت حس کردی مرکبت تنبل شده با این چوب بر من بزن تا من حرکت کنم.
وقتی در محله٬ پدرش را میگرداند، برخی به او میخندیدند که خود را مانند اسب و قاطر در اختیار پدرش گذاشته بود.
اما این مرد افتخار میکرد.
🔸بعد از مرگ پدرش از سه بانک٬ سه خودرو همزمان در قرعهکشی برنده شد و هماکنون در تهران سرمایهدار بزرگی است.
#داستانهای آموزنده
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#داستانضربالمثلها
#ماستمالیکردن
✍حتما تاحالا از ضرب المثل « ماست مالی کردن » استفاده کردید.❗️
اما میدونید از کجا اومده❓
🔸زمان عروسی محمدرضا شاه پهلوی و فوزیه چون مقرر بود مهمانان مصری و همراهان عروس به وسیلۀ راهآهن جنوب تهران وارد شوند، از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانههای مجاور خط آهن را سفید کنند.
🔹در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود، بخشدار دستور میدهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بود، دیوارها را سفید کنند،
برای همین مقدار زیادی ماست خریدند و دیوارها را ماستمالی کردند 😐
✍از آن روز ماستمالی کردن به معنی «همآوردن سروتهکار به شکل ظاهری» رایج شد.
#داستانهای آموزنده
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
مداحی_آنلاین_عشق_حقیقی_حجت_الاسلام_عالی.mp3
2.99M
♨️عشق حقیقی
👌سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #عالی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔴بهترین #سخنرانی های روز
♨️#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
مداحی آنلاین - ز غربت تو مدینه غوغاست - سیب سرخی.mp3
14.84M
🔳 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
🌴ز غربت تو مدینه غوغاست
🌴زائرت امشب حضرت زهراست
🎙 #حسین_سیب_سرخی
⏯ #زمینه
👌بسیار دلنشین
🔴مرجع رسمی #مداحی های روز
♨️#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
دست یک شهبانوی مصری مومیایی شده متعلق به سلسله نوزدم مصر باستان(۳۳۰۰ سال پیش)؛ حنای استفاده شده روی ناخن ها هنوز قابل مشاهده است.
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❎ #داستان پند آموز
▫️ در روزگار قدیم تاجر ثروتمندی بود که چهار همسر داشت. همسر چهارم را بیشتر از همه دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت پذیرایی می کرد. بسیار مراقبش بود و بهترین چیزها را به او می داد.
🔸 همسر سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار می کرد. نزد دوستانش او را برای جلوه گری می برد گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او با مرد دیگری برود و تنهایش بگذارد.
🔹 واقعیت این بود که او همسر دومش را هم بسیار دوست داشت. او بسیار مهربان بود و دائماً نگران و مراقب مرد بود. مرد در هر مشکلی به او پناه میبرد و او نیز به تاجر کمک می کرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید.
🔶اما همسر اول مرد زنی بسیار وفادار و توانا که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفق بودنش در زندگی بود. اما اصلاً مورد توجه مرد نبود. با وجود این که از صمیم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای که تمام کارهایش با او بود حس می کرد و تقریباً هیچ توجهی به او نداشت.
🔴 روزی مرد احساس کرد به شدت بیمار است و به زودی خواهد مرد.
به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود اندیشید و با خود گفت: من اکنون چهار همسر دارم ،اما اگر بمیرم دیگر کسی را نخواهم داشت، چه تنها و بیچاره خواهم شد ! بنابراین تصمیم گرفت با همسرانش حرف بزند و برای تنهاییش فکری بکند.
🔹 اول از همه سراغ همسر چهارمش رفت و گفت: من تو را از همه بیشتر دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کرده ام و انواع راحتی ها را برایت فراهم آورده ام، حالا در برابر این همه محبت من آیا در مرگ با من همراه می شوی تا تنها نمانم؟
زن به سرعت گفت: "هرگز” ؛ همین یک کلمه و مرد را رها کرد.
🔸مرد با قلبی که به شدت شکسته بود به سراغ همسر سومش رفت و گفت: من در زندگی تو را بسیار دوست داشتم آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟
زن گفت: البته که نه ! زندگی در این جا بسیار خوب است . تازه من بعد از تو می خواهم دوباره ازدواج کنم و بیشتر خوش باشم. قلب مرد از این حرف یخ کرد.
▫️مرد تاجر به همسر دوم رو آورد و گفت: تو همیشه به من کمک کرده ای . این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم شاید از همیشه بیشتر، میتوانی در مرگ همراه من باشی؟
زن گفت : این بار با دفعات دیگر فرق دارد. من نهایتاً می توانم تا گورستان همراه تو بیایم اما در مرگ … متأسفم !
▪️ گویی صاعقه ای به قلب مرد آتش زد. در همین حین صدایی او را به خود آورد: من با تو می مانم ، هر جا که بروی
تاجر نگاهی کرد ، همسر اولش بود که پوست و استخوان شده بود.
غم سراسر وجودش را تیره و تار کرده بود و هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود . تاجر سرش را به زیر انداخت و به آرامی گفت: "باید آن روزهایی که می توانستم به تو توجه میکردم و مراقبت می بودم…
🔵در حقیقت همه ما چهار همسر داریم!
1️⃣همسر چهارم که بدن ماست. مهم نیست چه قدر زمان و پول صرف زیبا کردن او بکنی وقت مرگ ،اول از همه او، تو را ترک می کند.
2️⃣ همسر سوم که دارایی ماست. هر چقدر هم برایت عزیز باشد وقتی بمیری به دست دیگران خواهد افتاد.
3️⃣ همسر دوم خانواده و دوستان ما هستند . هر چقدر صمیمی و عزیز باشند وقت مردن نهایتاً تا سر مزارت کنارت خواهند ماند.
4️⃣همسر اول که روح ماست. غالباً به آن بی توجهیم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست مےکنیم. او ضامن توانمندی های ماست، اما ما ضعیف و تنها رهایش کرده ایم تا روزی که قرار است همراه باشد اما آن روز دیگر هیچ قدرت و توانی برایش باقی نمانده است...
#خواندنی
کانال #داستان آموزنده
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
💠#داستان
🔸پاداش توجه شوهر به همسرش
اسحاق بن ابراهيم مي گويد: از امام صادق علیه السلام شنيدم ، فرمود: رسول اكرم صلی الله علیه وآله و سلم به خانه (يكي از همسرانش ) ام سلمه رفت و در آنجا بوي معطر و خوشي به مشامش رسيد، فرمود: ((آيا حولاء (عطر فروش ) به اينجا آمده است ؟!)).
ام سلمه عرض كرد: آري ، او همين جا است .
حولاء به حضور رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم رسيد و عرض كرد: ((پدرم و مادرم به فدايت باد، شوهرم ، از من دوري مي كند)) (براي عرض شكايت از شوهرم به اينجا آمده ام ).
پيامبر صلی الله علیه وآله و سلم فرمود: ((بر عطر و خوشبوئي خود براي شوهرت بيفزا)).
حولاء عرض كرد: ((آنچه كه از عطريات بوده ، استعمال كرده ام ، در عين حال شوهرم از من گريزان است )).
پيامبر صلی الله علیه وآله و سلم فرمود: اگر او مي دانست كه توجه (مهرانگيزش ) به تو چقدر پاداش دارد، چنين نمي كرد؟!.
حولاء عرض كرد: چه پاداشي در اين صورت ، براي او هست ؟
پيامبر صلی الله علیه وآله و سلم فرمود:
((وقتي او به تو توجه مي كند، دو فرشته او را در ميان مي گيرند،
و پاداش او مانند كسي است كه در ميدان جنگ ، شمشير بدست گرفته تا با دشمن بجنگد،
و وقتي كه او با همسرش آميزش مي كند، گناهان او همچون برگهاي درخت كه ريخته مي شود، مي ريزد،
و وقتي كه غسل مي كند، از گناهان بيرون مي آيد)).
📚داستان دوستان شماره 53
#خواندنی
#داستان آموزنده
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
💠#داستان
👈سزاي سخن چين
روزي شيري بيمار شد (با توجه به اينكه شير در ميان حيوانات ، سلطان آنها است ) همه درندگان از او عيادت كردند، غير از روباه .
گرگ نزد شير رفت و نسبت به روباه ، سخن چيني كرد، مثلاً گفت : اعليحضرتا، همه به ديدن تو آمده اند، ولي روباه نيامده است .
شير فرمان صادر كرد كه هر وقت روباه آمد، مرا با خبر كنيد، چيزي نگذشت كه روباه آمد، شير باخبر شد و به روباه گفت : ((چرا به ديدن من نيامدي اي فلان فلان شده )).
روباه گفت : من در جستجوي دارو براي درمان تو بودم .
شير گفت : حال بگو بدانم ، آيا داروئي پيدا كردي ؟
روباه گفت : ((آري ، غده اي در ساق پاي گرگ ، وجود دارد، سزاوار است كه آن غده ، بيرون آورده شود و آن را بخوري و خوب شوي )).
شير به گرگ حمله كرد و با چنگال خود، پاي گرگ را گرفت و غده را از پاي گرگ ، بيرون آورد.
روباه از آنجا گريخت ، گرگ در حالي كه از پايش خون مي ريخت ، روباه را در راه ديد،
روباه فوري به گرگ گفت : يا صاحب الخف الاحمر اذا قعدت عند الملوك فانظر ماذا يخرج من رأ سك
((اي صاحب كفش قرمز وقتي نزد شاهان مي نشيني ، متوجه باش از سر و دهانت ، چه بيرون مي آيد؟))
داستان دوستان شماره 60
#خواندنی
کانال #داستان آموزنده
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#آقاامیرالمومنین علی(ع) فرمودند: «مَن عَلَّمَنی حَرفاً فَقَد صَیَّرَنی عَبداً؛ هر کس حرفی به من بیاموزد، مرا عبد و بنده خویش کرده است.
💢12اردیبهشت سالروز شهادت علامه معلم شهید استاد مرتضی مطهری و هفته گرامیداشت روزمعلم(استاد)گرامی باد.
🔷این روز بزرگ را به کلیه معلمان و مربیان عزیز عرصه تعلیم و تربیت بویژه اساتید و مربیان زحمتکش تبریک میگوییم
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️