eitaa logo
نشر خوبی ها محمد مهدی۱
265 دنبال‌کننده
583 عکس
681 ویدیو
238 فایل
نشر خوبی ها
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سلام علیکم السلام علیک یاامیرالمومنین و یا زهراء علیهما السلام ازدواج دو نور و و چند تن از ثروتمندان بزرگ ، حضرت فاطمه عليها السلام را از پيامبر خواستگارى كردند، ولى پيامبر عليه السلام به همه آنها جواب رد داد و فرمود: تعيين همسر او با خداست ، من نيز منتظر فرمان خدايم . اصحاب رسول خدا عليه السلام احساس كرده بودند كه پيغمبر ميل دارند فاطمه را به على كابين ببندد. يعنى را بانور. يك روز ابوبكر، عمر، معاذ و گروهى ديگر در مسجد نشسته بودند و با هم در مورد خواستگارى از حضرت فاطمه عليها السلام صحبت مى كردند و مى گفتند: علت خواستگارى نكردن حضرت على از حضرت فاطمه تهديستى او مى باشد. سپس با هم به سراغ على رفته و حضرت را در نخلستان يكى از انصار كه با شتر آبكش ، درختان خرما را آبيارى مى كرد پيدا كردند. به او گفتند: يا على ! اشراف و بزرگان قريش براى خواستگارى از فاطمه عليها السلام رفتند ولى پيامبر دست رد به سينه آنها زد، گمان مى كنيم شخصى ديگرغیر از شما قابليت اين را ندارد. على عليه السلام فرمود: اى ابابكر ! از مال دنيا چيزى ندارم ، ابوبكر عرض كرد: يا على ! تو مى دانى كه اموال دنيا در نظر خدا و رسول او ارزشى ندارد. پيشنهاد ابوبكر روح على عليه السلام را تكان داد و عشق درونى او را شعله ور ساخت . به منزل آمد، بدنش را شستشو داد و عباى تميزى بر تن كرد و به خدمت رسول خدا شتافت . پيامبر در منزل ام تشريف داشت . على عليه السلام در زد. پيغمبر به ام سلمه فرمود: در را باز كن . على عليه السلام وارد منزل شد، سلام كرد و در حضور پيامبر نشست و از خجالت سرش را به زير انداخت . پيامبر عليه السلام سكوت را شكست و فرمود: يا على ! گويا براى حاجتى نزد من آمده اى كه از اظهار آن خجالت مى كشى ؟ عرض كرد: يا رسول الله ! پدر و مادرم فداى تو باد، من در خانه شما بزرگ شدم و از الطاف شما برخوردار گشتم و به بركت وجود شما شدم . يا رسول الله ! اگر صلاح مى دانيد كه دخترت فاطمه عليها السلام را به عقد من در آورى سعادت بزرگى نصيب من شده است . رسول خدا عليه السلام كه در انتظار چنين پيشنهادى بود، صورتش از سرور و شادمانى بر افروخته شد و فرمود: صبر كن تا از فاطمه اجازه بگيرم . پيامبر عليه السلام نزد فاطمه عليها السلام رفت و فرمود: دخترم ! على را به خوبى مى شناسى ، براى خواستگارى تو آمده است ، آيا اجازه مى دهى تو را به عقدش در آورم ؟ خدا از آسمان اجازه عقد فرموده است . فاطمه عليها السلام از خجالت سكوت كرد و چيزى نگفت . (۱) پيامبر عليه السلام سكوت او را علامت دانست (۲) ۱- بنابر روايتى ديگر فرمود: خشنودم به آنچه كه خدا و پيامبر او براى من رضايت دادند. باز بنابر روايتى ديگر فرمود: اى رسول خدا تو از من سزاوارترى كه اظهار نظرى كنى . ۲- بحارالانوار، ج 43 ص 127 الحمدلله‌رب‌العالمین کانال‌نشرخوبی‌ها🌹 https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan علیه السلام
⭐️ که در چهارچیز دیگر است عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَخْفَى أَرْبَعَةً فِي أَرْبَعَةٍ أَخْفَى رِضَاهُ فِي طَاعَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَيْئاً مِنْ طَاعَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ رِضَاهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ وَ أَخْفَى سَخَطَهُ فِي مَعْصِيَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَيْئاً مِنْ مَعْصِيَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ سَخَطَهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ وَأَخْفَى إِجَابَتَهُ فِي دَعْوَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَيْئاً مِنْ دُعَائِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ إِجَابَتَهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ وَ أَخْفَى وَلِيَّهُ فِي عِبَادِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَبْداً مِنْ عَبِيدِ اللَّهِ فَرُبَّمَا يَكُونُ وَلِيَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ؛ ج‏1 ؛ ص149 خداوند تبارک وتعالی چهار چيز را در چهار چيز پنهان كرده است ☀️ خودش را در پنهان كرده، پس چيزى از اطاعت او را كوچك‏ مشمار، چه بسا كه با او همراه شود و تو ندانى 🔥و خود را در خود پنهان كرده، پس چيزى از نافرمانى او را كوچك‏ مشمار، چه بسا سبب خشم او شود و تو ندانى 🌷و خود را در درخواست كردنش پنهان كرده، پس چيزى از درخواست كردن او را كوچك‏ مشمار، چه بسا با اجابتش همراه شود و تو ندانى، 💐 و خود را در ميان بندگانش پنهان كرده، پس هيچ بنده‏اى از بندگان خدا را كوچك‏ مشمار، چه بسا او باشد و تو ندانى
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم شیخ در یکی از کتاب‌های خود می ‌نویسد که : روزی یک زن نزد آمد و از شوهرش کرد و گفت که : من ۵۰۰ مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و شوهرم به من نمی‌دهد قاضی دستور داد شوهرش را احضار کنند وقتی که شوهر آمد انکار کرد قاضی از زن پرسید : آیا بر گفته و سخن و خود شاهدی هم داری ؟ زن گفت : بله ۲ شاهد من دارم دو آمدند قاضی از دو شاهد پرسید : آیا شما گواهی و می‌دهید که : این زنی که مقابل شما است ۵۰۰ مثقال از شوهرش که این مرد است دارد و به هنوز نپرداخته است ؟ شاهدها گفتند که : این زن باید مقابل خود را عقب بزند تا ما لحظه‌ای صورت او را ببینیم و او را درست بشناسیم و تا اینکه بفهمیم که این زن همان زنی است که شما گفته اید یا نه تا بعداً و گواهی دهیم وقتی که زن این حرف و سخن شاهد‌ها را شنید بدنش لرزید شوهرش هم فریاد زد و گفت که : شما چه می‌گویید ؟ شما می‌خواهید چه کار کنید ؟ شما می‌گویید که : همسرم برای ۵۰۰ مثقال طلا باید و چهره‌اش را به شما نشان دهد ؟ هرگز اصلاً من اجازه نمی‌دهم من ۵۰۰ مثقال را به همسرم می‌دهم ولی اصلاً راضی نیستم و نمی‌دهم که چهره و صورت همسرم در حضور ۲ مرد غریبه و بیگانه نمایان و شود وقتی که زن این و را از شوهرش دید از خود چشم پوشی کرد و آن مبلغ را به شوهرش بخشید الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan گروه گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
یک و یک مهندس در یک طولانى هوائى کنار یکدیگر در نشسته بودند. برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر کنیم؟ که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامه‌نویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ۵٠ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و داد که با برنامه‌نویس بازى کند. برنامه‌نویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا دارد و وقتى پائین می‌آید ۴ پا؟» برنامه‌نویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ (chat) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند. بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ۵٠ دلار به او داد. مهندس مودبانه ۵٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامه‌نویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید ...