شخصی در تهران ساکن بود که هیکل بزرگی داشت و با چفیه و شلوار پلنگی می گشت و اخلاقیات درستی هم نداشت ، مذهبی نبود و خلاف هایی هم انجام می داد و به شدت با افراد ضعیف بد برخورد می کرد.
به مردم هم گیر می داد و این لباس او باعث می شد که خیلی ها فکر کنند که وی بسیجی است و به همین دلیل کارش را با قدرت دو چندان جلو می برد.
یک بار شهید به وی تذکر داد که لباست را عوض کن به آن شخص گفته بود شما با پوشیدن این لباس و این برخورد بدی که دارید و این کارهایی که انجام می دهید دارید دید مردم را نسبت به آقای خامنه ای بد می کنید و مردم رفتار شما را که می بینند نسبت به آقای خامنه ای بد بین می شوند.
شلوارت را عوض کن ..
چفیه را از دوش او برداشت و به وی متذکر شد که دیگر با این لباس و این شلوار پلنگی نگردد و دیگر هم ندیدیم که این شخص با این لباس و پوشش ظاهر شود.
#شهید_مدافع_حرم_محمد_هادی_ذوالفقاری🌷
در روز وفات حضرت ام البنین (سلام الله علیها) و روز تکریم از مادران شهدا، مراسم ختم مادر شهید هادی ذوالفقاری امروز عصر در مسجد موسی بن جعفر برگزار میشود.
#صلوات.
در نامه ای به دوستانش می گوید:
برادرم توجه داشته باش که هیچ سیر و سلوکی نیست مگر به قیام لیل.
عزیز من، اعمال و رفتار و کردار و افکار خودت را درست کن تا توفیق نماز شب برایت آشکار گردد و بعد بتوانی درجات روحی را به دست بیاوری...
✅ و این حاصل نمی شود مگر کسی بالای سرت باشد و موعظه و اخلاقیات را برایت بگوید ...
و به این مقامات نمیرسیم مگر از ورطه گناه دوری نمایید.
🌷شهید احمدعلی نیری
📙عارفانه. صفحه ۱۱۱
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
وقتی #چشم یک حالتی پیدا بکند، دریدگی نداشته باشد، خیرگی نداشته باشد، حیا داشته باشد، مثل حالت نیمه خوابی داشته باشد، به این حالت می گویند «چشم بیمار».
شما نگاه به چشم #قاسم_سلیمانی بکنید، چشمش محبت دارد. این چشم، خیره نیست. به خاطر روحش است که شما این را می بینی.
#روح انسان در چشمش تجلی می کند. وقتی یک کسی قلب دارد، وقتی نگاه به برادر دینی اش می کند، او را دگرگون می کند.
* (بیانات در مسجد نور الاصفیاء تهران. 1395/07/06)
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
#سلام_بر_ابراهیم
☘بچه ی محله ی میدان خراسان،
در آن روزگار چیزی کم نداشت.
کار خوب، تحصیلات، تیپ و ظاهر.
اگر تصمیم به ازدواج می گرفت بی برو برگرد دختر خوبی نصیبش می شد، اما انگار سرش درد می کرد برای کمک به خلق الله.
در جیبش پول نمی ماند برای کمک به مردم...
🕊آقا ابراهیم!
یا به قول رفیق های جبهه ای اش آقا ابرام....
هر کس با تو پریده، پر پروازش جور شده و جایی کنار مزار شهدا محل زندگی اش را انتخاب کرده.
✋ #سلامبرابراهیم
دعایمان کن دعا کن که عجیب در این روزگار
پر خوف و خطر به دعاهایت نیاز داریم.
••✨
همیشہمیگفت:بھترهشبـازودبخـوابیمتـا
نمازصبحرواولوقـتوسرِحـٰالبخـونیم
ڪسۍڪہنمـازظـھرومغربروسروقت
بخونہهنرنڪردھچـونبیـداربودھ!
آدمبـایدنـمازصبحهماولِوقتبخونہ
↵شَهیـدابـراهـیمهـاد؎•♥
#شهیدانه🌱
سلام بر دوستان ابراهیم.
این پیام را برای شما میفرستم، نمی دانم این حرفها به درد شما می خورد یا نه.
من از همشهریان زرتشتی شما در تهران بودم، اگر از فعل ماضی استفاده می کنم به این خاطر است که دیگر زرتشتی نیستم.
به دلایلی نمی توانم نام و مشخصات خودم را برای شما بیان کنم، اما پیام دادم که از شما تشکر کرده باشم.
من تحصیلات دانشگاهی داشته و فعال اقتصادی هستم. در کار خودم نیز به هیچ کس اعتماد ندارم. بارها این جمله را گفته بودم: همه مردم دزدند، هیچ آدم حسابی وجود ندارد.
من هم یک شخصیتی پیدا کرده بودم که فقط به دنبال پول و لذت و خوشی بودم.
در مورد اسلام هم نظرات منفی داشتم، بگذریم.
✅ من توی منجلابی که به اسم زندگی برای خودم درست کرده بودم، دست و پا می زدم که یک اتفاق در زندگی ام رخ داد. یکی از دوستان مسلمان من، که از عقاید من خبر داشت، کتابی به نام سلام بر ابراهیم به من هدیه داد و گفت: دنیا همیشه آدم هایی داشته که از خوشی خودشون برای دیگران گذشته اند. کسانی که خوب پول در می آوردند، اما دست دیگران رو می گرفتند.
بعد از من خواست این کتاب رو با دقت بخوانم. چهره جوانی که روی کتاب بود، جذاب بود و معصومیت خاصی داشت.
در تعطیلات آخر هفته شروع به مطالعه کردم. ابتدا خیلی برایم جذاب نبود اما همینطور که جلو می رفتم، در خاطرات او غرق شدم!
گاهی وقتها وقتی یک داستان تمام می شد، کتاب را می بستم و مدتها به آن مطلب فکر می کردم.
عجب انسانی بوده این ابراهیم. او با خاطرات زندگی اش، نه تنها راه درست انسانیت را به بشریت نشان می داد، بلکه مسیر زندگی یک مسلمان واقعی را مشخص میکرد. این کتاب زندگی مرا تحت تاثیر شدید قرار داد.
تصمیم گرفتم که در مورد اسلام تحقیق کنم. از خود شهید هادی کمک خواستم و الحمدلله، راهنمای خوبی در مسیر من قرار گرفت.
مدتی قبل تصمیم خودم را گرفتم و در یکی از مراکز اسلامی، شهادتین را گفتم و با افتخار اعلام مسلمانی کردم.
امروز روز عاشوراست که این پیام را برای شما می فرستم، اولین عاشورایی که به واسطه و عنایت شهید هادی، امام حسین علیه السلام را شناختم. از خداوند ممنون هستم که مسیر درست زندگی و بندگی را به واسطه این شهید عزیز به من نشان داد. امیدوارم همگی ما به آنچه از این شهید می شنویم عمل کنیم...
📙برگرفته از کتاب یاران ابراهیم. اثر جدید گروه شهید هادی(به زودی)
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادم باشد، گناه که کردم و گذاشتم پای جوانیام...
تصویر زیبایت را تجسم کنم و شرم کنم از جوانےات💔
سالروز آسمانی شدنت مبارک🌿
#شهید_جهاد_مغنیه✨
❣شاخ گلی از جنس #صلوات نثار روح پاکشان^*
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
#سلام_بر_ابراهیم
تقوای ِابراهیٓم
هر وقت مۍدید بچہ ها مشغول #غیبت هستند مرتب مۍگفت :
#صلوات بفرست ! و یا بہ هر طریقۍ بحث را عوض مۍڪرد .
یکی از مسئولین برنامه از لاک جیغ تا خدا میگفت: بسیاری از کسانی که با این برنامه تماس می گیرند و ماجرای هدایت خود را تعریف میکنند، از کتاب سلام بر ابراهیم و خاطرات شهید هادی به عنوان علت هدایت خود یاد میکنند، گوی این شهید به تنهایی یک مجموعه فرهنگی بزرگ برای هدایت نسل جوان ایجاد کرده است.
ده ها دختر جوان با عنایت این شهید بزرگوار مسیر درست زندگی را آموختند و به سوی خدا حرکت کردند، اما یکی از ماجراهای این برنامه مربوط به پسر جوانی است که بهتر است از زبان خود او بشنویم:
من افشین میکائیلی هستم که تقریباً شش سال است نام خود را به علی اصغر تغییر داده ام. در خانواده ای معمولی در جنوب شرق تهران زندگی می کردم.
در سال های اول دبیرستان تحت تاثیر دوستان، لباس و مدل موی من تغییر کرد. بیشترین پولی که آن زمان هزینه می کردم، برای آرایشگاه بود. شب نشینی های مختلف با دوستان و تغییر دادن تیپ ظاهری، کار هر روزه ام بود.
رفقایی داشتم که شبیه خودم بودند. مادرم می گفت دیگر نمی خواهم در کوچه و خیابان تو را ببینم، اینقدر چهره ام تغییر کرده بود.
مسیر زندگی ام همان گونه ای بود که دوستانم میخواستند. در این میان تنها کار مثبتی که انجام می دادم این بود که هیئت هفتگی من ترک نمیشد، با همان تیپ ظاهری!
یادم هست یک بار ناظم مدرسه مرا دید وگفت: کلاهت را بردار و زمانی که مدل موی مرا دید گفت: میروی و از ته موهایت را کوتاه می زنی...
زندگی من در آن شرایط ادامه داشت و هر روز بدتر می شد. تا اینکه یک سال به عنوان خادم به برنامه راهیان نور دعوت شدم، حضور در دوکوهه و مناطق جنگی، خیلی در روحیه من تاثیر داشت. پس از آن کمی در افکار و عقاید خودم فکر کردم. یک روز که به بهشت زهرا رفته بودم، شخصی تصویر یک شهید گمنام به نام ابراهیم هادی را به من هدیه داد. چهره بسیار زیبا و جذابی داشت. علاقه مند به شخصیت او شدم. کتاب سلام بر ابراهیم را تهیه کردم و خواندم. چقدر برایم جذاب بود. او هم مثل من میتوانست مدل مو و تیپ ظاهری آنچنانی درست کند، اما به خاطر خدا و جلوگیری از وسوسه شیطانی، موهایش را همیشه از ته می زد، حتی عکس روی جلد کتاب مشخص است که موهایش کوتاه است.
شخصیت او بسیار در من تاثیر گذاشت. آنقدر که تلاش کردم مانند ابراهیم باشم. دیگر مدل مو برایم املاک نبود، ارزشها برایم تغییر کرد، تا آنجا که بعد از دبیرستان، اسم خودم را عوض کردم. راهی حوزه علمیه شدم و اکنون شش سال است که مشغول به تحصیل هستم. خدا را شکر که شهید ابراهیم هادی در مسیر زندگی من قرار گرفت...
📙برگرفته از کتاب یاران ابراهیم. اثر جدید گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
هشدار جمعیتی نشر حداکثری.mp3
13.81M
آیا می دانیم وضعیت جمعیت ایران تا ۲۰ سال دیگر چگونه است؟ چه اتفاقی بر سر بزرگترین کشور شیعه جهان خواهد آمد؟
صحبت های حاج آقا وافی که ۱۳ فرزند داره شنیدنی است.
┄┅══✼ *✨﷽✨*✼══┅┄
دست ادب بر روی سینه می گذاریم
السَّلامُ عَلَى الْقآئِمِ الْمُنتَظَرِ و الْعَدْلِ الْمُشْتَهَرِ
سلام بر قیام کنندهاى که انتظارش کشیده مىشود و (سلام بر) عدل آشکار
سلامی می دهیم از روی اخلاص
سلامی را که دلتنگی در آن باشد نمایان
ز لب های عزیرت گر جوابی بشنویم ما ؛
چه حسی می نشیند در میان سینه هامان
پس :
🌸السَّلامُ عَلَیکَ یا صاحِبَ الزَّمان✋🏻
أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج وَ فَرَجَنا بِهِ
🌹🍃🌹🍃
••✨
همیشہمیگفت:بھترهشبـازودبخـوابیمتـا
نمازصبحرواولوقـتوسرِحـٰالبخـونیم
ڪسۍڪہنمـازظـھرومغربروسروقت
بخونہهنرنڪردھچـونبیـداربودھ!
آدمبـایدنـمازصبحهماولِوقتبخونہ
↵شَهیـدابـراهـیمهـاد؎•♥
#شهیدانه🌱
وعشقراخلاصہمیکنم...
درنگاهمادرےکہ،بہعشقفرزند
گمنامش🕊️
سنگمزارتمامشهداےگمنامرا
بہآغوش میکشد...🥀💔
#شهیــدگمنـــام💔🕊️
سلام بر دوستان شهید ابراهیم هادی.
من از بند ۲ زندان اصفهان به شما پیام می دهم.
به خاطر مشکل مالی و نزاع، ۳۰۰ میلیون بدهکار شدم. به سراغ هرکسی رفتم کارم حل نشد. برادری در خانه دارم که فلج است و کار تر و خشک کردن او با من است. پدر و مادر پیری دارم که قادر به انجام کارهای برادرم نیستند.
اما مدتی قبل از طرف گروه شهید هادی یک نفر به زندان آمد و برای ما از خاطرات این شهید عزیز صحبت کرد. خیلی برایم جالب بود، یعنی شهدا اینقدر اثرگذار هستند؟
با همان آقایی که از طرف گروه شهید هادی به زندان آمد صحبت کردم و مشکل خودم را گفتم. ایشان هم گفت: رقم بدهی شما بالاست. من یکنفر را از خیرین در همین زندان می شناسم که گفته اگر یک زندانی با ۵۰ میلیون آزاد می شود، من این مبلغ را میدهم اما بدهی شما ۳۰۰ تومن است!
بعد ادامه داد: پیشنهاد می کنم که خالصانه مشکل خود را با خدا در میان بگذار و این شهید را واسطه قرار بدهید. در ضمن، می دانم که اهل معنویات هستی، اما این قول را به شهید هادی بده که نمازها را اول وقت و با توجه بخوانی.
این آقا که از تهران آمده بود، این حرف ها را زد و رفت. من هم مشغول شدم. با این شهید درد دل می کردم. در زندان، نمازها را به جماعت می خواندم و خدا را قسم می دادم که مرا کمک کند. خیلی نگران سلامتی پدر و مادرم بودم.
به خودم قول دادم که دیگر به دنبال خلاف نروم، خودم را کنترل کنم که در عصبانیت تصمیم نگیرم.
مدت کوتاهی گذشت و هیچ خبری نشد. اما واقعا تصمیم گرفته بودم که انسان بشوم.
یک روز پدرم به ملاقات من آمد و از حال و احوالم سوال کرد. بعد گفت: من ۲۰ میلیون آماده کردم ام، شاکی تو با این مبلغ رضایت میدهد؟
خندیدم و گفتم پدرجان، او با ۲۰۰ میلیون هم رضایت نمیدهد.
چند روز بعد دوباره با شهید هادی درد دل کردم. آخر سر هم گفتم: مگه نمی بینی شرایط من رو، من برای خودم نمی گم، مادر و پدرم دارن نابود میشن...
فردا اسم مرا خواندند برای ملاقات، یکی از دوستان شاکی من بود. گفت: من به خاطر تو با شاکی صحبت کردم، راضی شده که ۷۰ میلیون بگیرد و رضایت بدهد، گفتم: تو که خبر داری. ما هیچ پولی نداریم، پدرم با سختی ۲۰ میلیون جور کرده. همین که داشتم حرف می زدم یاد صحبت نماینده گروه شهید هادی افتادم. ۵۰ میلیون بانی و ۲۰ میلیون پدرم... خداحافظی کردم و پیش مشاور زندان رفتم. موضوع خودم را گفتم و تلفن زدم.
خلاصه بگویم که یکی از خیرین اصفهانی ۵۰ میلیون برای آزادی یک زندانی اختصاص داده بود و ۲۰ میلیون پدرم، مبلغ آزادی من هماهنگ شد. الان روزهای آخر حضورم در زندان است و کارهای اداری آزادی من در حال انجام است.
این نکته را در پایان بگویم که من بر سر عهدی که با آقا ابراهیم بستم هستم...
📙برگرفته از کتاب یاران ابراهیم. اثر جدید گروه شهید هادی.
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
روز قیامت، آخرین کسی که شفاعت میکنه،
خود خداست
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
یاصاحب الزمان (عج)
چه خوش است روز جمعه،
زکنار بیت کعبه...
به تمام اهل عالم،
#برسد_صدای_مهدی(عج)...!!
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌹🍃🌹🍃
بعضیا بزرگ بدنیا میان...
بعضیا هم خودشون
بزرگی رو بدست میارن...
اما بین همه ی
اینا ادمایی هستن
که حتی بدون اینکه
بخوان بزرگ باشن
بزرگی رو با خودشون دارن..🌺
┏═〰〰〰🌼〰〰〰═┓
شهیدابراهیم هادی
┗═〰〰〰🌼〰〰〰═┛