❣﷽❣
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
حرفی توباحیدر بزن ، تاکه نمردم
بنگر غم چشم حسن، تا که نمردم
بیچاره گشته حیدرت ،بارفتن تو
بامن بگو از پیرُهَن ، تاکه نمردم
تنها شدن ازبی کسی،داغِ کمی نیست
زهرابمان دراین وطن ، تاکه نمردم
اَنداختی ازپا علی را باسکوتت
یاسین بخوان، قرآنِ من ، تاکه نمردم
این چاهِ همدرد، منه تنهای تنهاست
لَب واکُن اِی آرامِ من ، تاکه نمردم
من حیدرم، ازروضۀ گودال برگو
زهرا بخوان از بی کفن ، تاکه نمردم
از ِ چادرخاکی شده درکوچه ها گو...
حرفی بزن بابُوالحسن ، تاکه نمردم
🔸شاعر:
#آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
___________
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
به کاره مــــادری دردِســـَر افتاد
بـه قــــدوقامتِ گـــل آذر افتاد
شنیدم عمر گـــل کوتاه باشــــد
به رخساره گلم خاکستــــر افتاد
گــــل من بهترین گل بین گلهاست
میان در خدایا مــــادر افتاد
وفای عالمین دربودن توست
گلی درزیرپاها پـرپـر افتاد
نــدارد طاقت مرگ پسر را
به یاده دردِ مادر ، دختــــر افتاد
میان غصه ی جانکاه آن در
الهی زینب بی مـــادر افتاد
میان شعلـــه ها میسوخت مادر
گمانم آتشــــی بر معجــــر افتاد
به همره بار شیشه داشت زهرا
به روی مادرمن، آن در افتاد
به دست بستــــه ؛درکوچه کشیدند
به زهرایش دو چشمِ حیدر افتاد
بدیــــده بین کوچه صحنه ها را
فلک از داغ زهرا یکسـر افتاد
ببین جانـیِ بی رحمی به گودال
رسیدو روی حنجر، خنجــــر افتاد
ســــری را ازقفا ناگه بریدند
کناره خیمه دیدم خواهــر افتاد
🔸شاعر:
#حاج آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
بی هوابود که ای یار، زمین میخوردی
سوختی و وسط نار، زمین میخوردی
بالگدبود، که پهلوی تورابشکستند
حرف من رامکن انکار ، زمین میخوردی
گو، زحبس نَفَس و علت جوشیدن خون
از فرورفتن مسمار ، زمین میخوردی
گفته اند حادثه رخ داده در آن کوچۀ تنگ
از نهان کردن رخسار ، زمین میخوردی
رفتنی گشته ای ونیست تورا هیچ درنگ
بین آن کوچه غمبار ، زمین میخوردی
ازچه، دیگر نزنی شانه به موی زینب
از قنوتت به شب تار ، زمین میخوردی
همه لبخنده توازدیدن آن تابوت است
بره تابوت خود ای یار ، زمین میخوردی
🔸شاعر:
#حاج آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
______________________
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
درمیان کوچه ها، یاس خدا، خورد زمین
دختر پیغمبر اهل کسا ،خورد زمین
بالگدپشت دره خانه اسیرش کرده اند
یاس هجده سالۀ شیرخدا، خورد زمین
بین دیوار ودری بود که ازپای نشست
درمیان کوچه ها ،درزیرپا، خورد زمین
ریسمان برگردن حیدر میان کوچه بود
مادری دربین کوچه بی هوا، خورد زمین
با لگد انداختند در رابه روی فاطمه
پیش چشم دخترش زینب چرا ، خورد زمین
تا که آمدخم کندسر را میان کوچه ها
صورتش نیلی شد و او بی هوا ، خورد زمین
فضه آمدتاکندامداد زهرای مرا
با لگد هم طفل هم مادر،خدا، خورد زمین
هتک حرمت شد زحیدر،وقت مسجد بردنش
درمیان کوچه از دوشش عبا ، خورد زمین
چادر خاکی ات ای بانو، علی را می کشد
چادرت بانوی من در کوچه ها،خورد زمین
میکشدآتش زبانه ازدره کاشانه ات
یاده روزی که حسین در کربلا خورد زمین
روی نیزه دیده ی عباس من پُر آب شد
بی هوا یک دختری از ناقه هاخورد زمین
یک سری را درمیان شامیان با سنگها
میزدندو، از رویِ آن نیزه ها خورد زمین
بین صحرا در میان خاکها با گریه گفت : ...
خاتمت بردند ، انگشتت کجا خورد زمین
🔸شاعر:
#حاج آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
_____________________
#ای گل بهارم ، دلیل انتظارم
#نوحه سنگین –
ای گل بهارم ، دلیل انتظارم
لحظه های بی تو همیشه بیقرارم
بوی عطر نرگس دلیل مستی من
ای طلوع صبح و تمام هستی من
دل اسیر داغت فرافت کجایی مهربون من
از غم جدایی خدایی به لب رسیده جون من
هر نفس به یادت ارادت به ساحت تو میکنم
بسته جان به آهی بخواهی اطاعت تو میکنم
بی تو دل شکسته ام ، ناتوان و خسته ام
ای عزیز دل کجایی ، ای عزیز دل کجایی
... العجل آقا بیا ، العجل آقا بیا ...
ای قصیده ی عشق ، ای نور دیده ی عشق
رفتی و ندیدی قد خمیده ی عشق
بی تو لحظه ها را بهانه میسرایم
با غم فراقت ترانه میسرایم
سختی دقایق به عاشق که عمر بی تو سر کند
مژدگانی جان به یاران اگر مرا خبر کند
نازنین حبیبم طبیبم دوای درد عاشقی
عطر یاس باغی اَقاقی تبسم شقایقی
بی تو دل شکسته ام ، ناتوان و خسته ام
ای عزیز جان کجایی ، ای عزیز جان کجایی
... العجل آقا بیا ، العجل آقا بیا ...
خاتم امامت که میدهم سلامت
عمر ما که سر شد به دوری و ملامت
جان من کجایی که رخ نمی نمایی
غرق انتظارم چه میشود بیایی
گشته پیر و خسته شکسته یعقوب انتظار ما
بی تو من مریضم عزیزم تا لحظه ی دیدار ما
میکند دوباره ستاره از آسمان تو را رصد
شور جمکرانی امانی یا صاحب الزمان مدد
ای پناه جانم امانم با تو هم عهدی میکنم
جمله هست و بودم وجودم فدای مهدی میکنم
بی تو دل شکسته ام ، ناتوان و خسته ام
ای عزیز من کجایی ، ای عزیز من کجایی
... العجل آقا بیا ، العجل آقا بیا ..
سلامتی و ظهور آقا امام زمان صلوات
Mehdi Rasooli - Madare Ghamkhar (128).mp3
3.99M
مهدی رسولی
مادر غمخوار
انقدر غم مردمو خوردی ای مادر غمخوار
شده حرفت ورد زبونا الجار ثم الدار
دلم از این میسوزه تو مدینه
یکی نمیگه چه غصه ای داری
تو که شب تا سحر واسه مردم؛ تو دعاهات چیزی کم نمیزاری
جوری فتنه شده، که تو حتی میون خوبام یاری نداری!
نگرانم من واسه این زخما…
نگرانم چون خونیه نفسات!
مظلوم مادر؛ بی کس مادر
میدوید تو کوچه یه نفس مادر…
نفسش حیدر حیدر، حیدر حیدر
دنبال حیدر میدوید؛ از سینه اش خون میچکید
باز مشغول کاری با لبخند که انگار نه انگار!
که ازت دوتا دنده شکسته؛ بین در و دیوار…
چرا برات نگران نباشم، که نفست گاهی برنمیگرده؟
الهی مادر برات بمیرم؛ که تموم نفسات پر درده…
اون دستای مهربونت، دیگه موهامونو رو شونه نکرده
چی شده پهلوت؟ کبوده بازوت… چه ورم داره گوشه ابروت!
ای جان مادر؛ بی کس مادر…
بنام خدا
سرودهٔ ساده و روان تقدیم به عاشقان زهرای سه ساله حضرت رقیه س
"" "" ""
پیچیده عطر دل ربا/در این سرای با صفا
با نام دلبند حسین/گردیده این هیئت بپا
بادل بیائید محضرش/دارالشفا باشددرش
باب الحوائج باشداو/باسن وسال کمترش
بوسه زنید بر نام او/ساغر زنید از جام او
باشد فراتر از گمان/چون جده اش آلام او
ای آنکه می نالی زغم/داری به دل رنج و الم
با دیده و با دل بیا/بنشین به زیر این علم
زد هرکه سربر این سرا/شدعاقبت جاجت روا
گفت یا رقیه هرکسی/شد ازغم و غصه رها
فاخر مشو هرگز حزین/محزون و زار و دل غمین
برگیر تو در بحر محن/دامان دخت شاه دین
"" "" ""
گنجینه اشعار مذهبی ترکی و فارسی و اشعار انتقادی اجتماعی
شاعر : مسلم فرتوت(فاخر)
.
#حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مصائب_بعد_از_شهادت
#محمدعلی_بیابانی✍
از ظلم مردمان دیاری که داشتم
از دست رفت دار و نداری که داشتم
نُه سال با تو بودم و یک عمر با نبی
یادش به خیر ایل و تباری که داشتم
نُه سال با تو آب در این دل تکان نخورد
رفتی و رفت با تو قراری که داشتم
جای علی شکست قد تو حلال کن
افتاد روی دوش تو باری که داشتم
پامال گرگهای خزانی شهر شد
در پشت درب خانه بهاری که داشتم
دیدم تو را زدند ولی آن میان مرا
شرمندۀ تو کرد حصاری که داشتم
من فکر میکنم که همان بازوی کبود
از من گرفت فاطمه! یاری که داشتم
امروز تازه در پی تشیع آمدند
آتش زدند بر دل زاری که داشتم
یک روز پا به کرب و بلا باز میکند
از هیزم مدینه شراری که داشتم
#فاطمیه #بعد_از_شهادت
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
...........................................................
.
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
شهر لبریز از طراوت شد
تا که عطر تو بر مشام رسید
و خدا گفت چشمتان روشن
مادر یازده امام رسید
کوچه پس کوچه های شهر شده
غرق نوری که تا خدا جاریست
از قنوت نماز شکر نبی
نهری از نور ربنا جاریست
نهر نوری که دائما جاریست
آمد و پیش پای سیب چکید
و همین شد که نور طاهره ای
از سر شاخه های سیب چکید
دست پیغمبر از حوالی خود
تا همان باغ سیب پل زده است
تا لبش سرمه روی چشم کشد
سمت دستش دوباره زل زده است
***
سمت دستش دوباره زل میزد
دسترنج علی که گندم بود
ثمر آسیاب او دائم
رزق یک شهر رزق مردم بود
برکت نان گرم این خانه
به یتیم و اسیر روزی داد
خود قرآن نوشته است این را
که به مردی فقیر روزی داد
نان گرم تنور این خانه
بین اصحاب خاص باور ریخت
از کنار لب همین دستاس
باز سلمان و باز اباذر ریخت
مرتضی با وجود فاطمه اش
خانه اش بود فاطمه آباد
با همان دست با محبت او
"یطعمون الطعام" معنی داد
یطعمون الطعام را گفتی
باز هم آمده ست در یادم
تشنگی و گرسنگی حالا
آه یاد خرابه افتادم
نان و خرما که پرت می کردند
در نگاه رقیه غم می دید
یطعمون الطعام را ای کاش
مرد شامی درست می فهمید
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
#علی_رضوانی✍
#جانفدا یادواره #حاج_قاسم
............................................................