eitaa logo
کانال نوای عاشقان
19.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
437 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📋 با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ میباره چشم آسمون امشب چه سوت و کوره ، خونه‌مون امشب شام غریبان مادر ما شب عزای بابامون امشب دیگه نمیاد ، صدای زاریش تموم شده کار خاکسپاریش چادر خاکی ، بستر خونی چه‌جور بسازیم ، با یادگاریش میاد هنوز تو‌خونه‌مون عطر نجیب پیرهنش چند ساعته پیش بود اونو به روی شونه بردنش بابام داره دق میکنه از بعد غسل مادرم آخه خبردار شده از کبودی‌های رو تنش تا که رسیدیم به خونه بازم همه گرفتیم آستین به دندون نکنه یک وقت از دفن مادر بشن خبردار همسایه‌هامون "آه، چه شب تار و سردیه آه، بی‌مادری بد دردیه" سایه‌ی در روی سر خونه‌ست شب عزای مادر خونه‌ست نگاه ما به نگاه باباست نگاه بابا به در خونه‌ست هرگوشه‌ای یک نشون گذاشته تو سفره چند قرص نون گذاشته با آب و‌ جاروش این روز آخر هر گوشه یک لخته خون گذاشته‌ روضه گرفتیم دور هم هرکی یه‌جور گرفته دم بابا می‌‌خونه روضه از کبودی و زخم و ورم حسین میگه من می‌دیدم هی دست به دیوار میگرفت حسن خودش رو میزنه میگه که از کوچه نگم نگم از اون‌روز ، اون روز پر سوز که بدجوری قلبمو سوزونده میون کوچه ، یه دست سنگین زده غرور منو شکونده "آه، چه شب تار و سردیه آه، بی‌مادری بد دردیه" @emame3vom باید با درد و غمام بسازم با غریبی بابام بسازم با گریه‌های حسن بسوزم با غصه‌ی کربلام بسازم کارای خونه مونده رو شونه‌م از این به بعد من خانم ‌خونه‌م وصیت مادرم بوده تا من به حسینم آب برسونم اما می‌گفت مادر یه‌روز تو کربلا روز دهم تشنه می‌مونه و‌ تنش تو سنگ ‌و نیزه میشه گم چشماش به چشمای منه دلش به سمت خیمه‌هاست دست و پا میزنه جلوم با ضربه‌‌ی دوازدهم وای از اسارت،خیمه و غارت.... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇 @emame3vom
211.7K
#زمزمه #امام_زمان
14-takabbor.mp3
2.98M
#سه_علت_دوری_از_امام_زمان_ع استاد هاشمی نژاد🎤 1⃣🔹مال هاتون رو زیاد کردید 2⃣🔹تکبر به ضعفا اهل ایمان 3⃣🔹قطع رحم @emame3vom #امام_زمان ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈ #حجاب #مهدويت
. تلخیص گفتگوی امیرالمؤمنین با زهرای مرضیه س  آیینه‌ها آینه با آینه شد رو‌به روی خوش بود آیینه‌ها را گفت‌و‌گوی بسته لب، از شرح سوز و سازها چشم‌ها گفتند بر هم رازها رازها گفتند با هم با نگاه هر دو آیینه، مکدّر شد ز آه گفت ای آیینۀ بشکسته‌ام جز تو، در بر روی عالم بسته‌ام ای بهشت آرزوهای علی ای دو چشمت دین و دنیای علی... شام غم را پرتوِ اُمّیدِ من کوکب من، ماه من، خورشید من! یک نگاهت بِه ز صد خُلد بَرین نی، که یک ایمای تو خُلدآفرین! خانۀ ما گرچه از خِشت است و گِل خشت روی خشت نَه، دل روی دل آستانش، آسمانِ آسمان سقف، بالاتر ز بام کهکشان پایۀ دیوار آن، بر طاق عرش وز پَرِ خود عرشیان آورده فرش خاک آن را، شُسته آب سلسبیل گَرد آن را رُفته، بال جبرئیل ناودان‌ریزش، بِه از ماءِ مَعین بوریایش، گیسوانِ حور عین روشنی زین خانه دارد، نور هم روزَنَش، بُرده سبق از طور هم تا تو هستی قبلۀ کاشانه‌ام کعبه می‌گردد به گِرد خانه‌ام آنچه در این خانه خود را می‌نُمود عشق بود و عشق بود و عشق بود خانۀ ما گُلبنِ صدق و صفاست فاش ‌گویم خانۀ عشق خداست نورها از پرتو روبند توست آفتاب خانه‌ام لبخند توست گو بگردانند روی از من همه دوست تا زهراست، گو دشمن همه! گو به آن، کز تیغ من در واهمه‌ست ذوالفقارم جوهرش از فاطمه‌ست آسمانِ چشمِ تو تا اَبری است کاسۀ صبرم پُر از بی‌صبری است جانمازت، ای بهشت خانه‌ام، بُرده دل از خشت خشت خانه‌ام گفت ای هستی من از هستِ تو باعثِ برپایی من دستِ تو نیست غم، گر خلق با من دشمن است تا تویی با من، دو عالم با من است وی به نخل آرزویم شاخ و برگ ای هوادار علی، تا پای مرگ زآن‌همه ایثار، مَرهون توأم ای سراپا عشق، ممنون توأم نام خود را خصم داغ ننگ زد دید با خود شیشه داری، سنگ زد ای صدف، آن گوهر یکدانه کو؟ غنچۀ نشکفتۀ گلخانه کو؟ شسته دست از جان، تن جانانه شست شمع شد، خاکستر پروانه شست... دستِ دستِ حق چو بر بازو رسید آن‌چنان خم شد که تا زانو رسید دست، از بازوی بشکسته، خجل بازو، از دستی که شد بسته، خجل با زبان زخم، بازو، راز گفت دست حق، شد گوش و آن نجوا شِنُفت... گفت بازو، من که رفتم خون‌فشان تو، یدالله، فوق ایدیهم، بمان راز هستی در کفن پیچیده شد لاله‌ای با یاسمین پوشیده شد دو پسر، سبقت گرفته از پدر جانب مادر، روان بی پا و سر این، به روی سینۀ مادر فِتاد آن، رخ خود بر کف پایش نهاد ناگهان بند کفن، خود باز شد داستان عشق، باز آغاز شد... مانده حیران، بر که گرید آسمان بهر مادر، یا پدر، یا کودکان؟... نیمه‌شب تابوت را برداشتند بار غم بر شانه‌ها بگذاشتند هفت تن، دنبال یک پیکر، روان وز پی آن هفت تن، هفت آسمان ظاهرا تشییع یک پیکر، ولی باطناً تشییع زهرا و علی... ابرها گریند بر حال علی می‌رود در خاک، آمال علی آه، سرد و بغض پنهان در گلو بود با آن عده، گرم گفت‌وگو مرهمی ‌خرج دلم چاکم کنید همرهان، همراه او خاکم کنید! زَمزَمش در چشم و لَب در زمزمه در سخن با خاطرات فاطمه: مرغ جانت از قفس، آزاد شد رفتی اما دوست، دشمن‌شاد شد! شب نهادی پا به کوچک‌خانه‌ام می‌بَرم شب هم تو را بر شانه‌ام خانه‌ام را رشک گلشن داشتی سوختی چون شمع و، روشن داشتی... ذره‌ای مِهر تو در کاهِش نبود بر لبت نُه‌سال، یک‌خواهش نبود! بارها ،از دوش من برداشتی جای آن تابوت خود بگذاشتی ای تو را کار و عبادت، متصل دستۀ دستاس، از دستت خجل یاد داری خانه هرگه آمدم با تپش‌های دلم در می‌زدم؟ با صفای کامل و مِهر تمام صد غمم بردی ز دل با یک‌کلام بس نگاه ناتمامم کرده‌ای با لب بی‌جان، سلامم کرده‌ای من که بودم با تو غرق آرزو، خاک می‌ریزم به فرق آرزو نی علی از درد، گل‌گون گریه کرد از غمت دیوار و در، خون گریه کرد داغ تو بنیان‌کَنِ صبر علی‌ست خانۀ بی‌فاطمه قبر علی‌ست... تا علی ماهش به سوی قبر بُرد ماه، رخ از شرم، پشت ابر برد آرزوها را علی در خاک کرد خاک هم گویی گریبان چاک کرد زد صدا، ای خاک! جانانم بگیر تن، نمانده هیچ از او، جانم بگیر ناگهان بر یاری دست خدا، دستی آمد هم‌چو دست مصطفی گوهرش را از صدف، دریا گرفت احمد از داماد خود زهرا گرفت گفتش ای تاج سرِ خیل رسُل وی بَرِ تو خُرد، یک‌سر جزء و کل، از من این آزرده‌جانت را بگیر! بازگرداندم، امانت را بگیر... اولین نُه‌سال از آن تو بود شمع بزم جان و مهمان تو بود گرچه هم‌چون جان، عزیزش داشتی نوروَش بر چشم من بگذاشتی می‌کِشد خجلت علی از محضرت یاس دادی، می‌دهد نیلوفرت! او که بعد از تو، شبی راحت نخفت قصه‌ای از غصه‌های خود نگفت از ستم‌هایی که آمد بر سرش داوری آورده نزد داورش