کربلایی حمید علیمیحمید علیمی - رونق.mp3
زمان:
حجم:
4.12M
#واحد_سنگین
#فاطمیه
#بستر_شهادت
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
بعد از تو خانه دیگـر از رونق میافتد
چون خـانهی بیمادر از رونق میافتد
با تو به هــر ترتیـــب رونــق دارد، اما
تو میروی و آخـــر از رونـق میافتد
هـم خـانهی حیـدر ندارد بیتو لطـفی
هـم خـانهی پیغــمبر از رونـق میافتد
بعد از فــدک اهل ریا فهمـیــده بودند
با خطبههایت منـبر از رونــق میافتد
بعد از تو مرگ و زندگی فــرقی ندارد
رهبر نباشـد، لشکــر از رونـق میافتد
درد عجیـبی نیست ایـن خـانهنشینی
چون مرغ بیبالوپر از رونق میافتد
حــال علـی آیینــهی بیمــاری توسـت
بیتو جـهان حــیدر از رونـق میافتد
بیمــار بـاشی خـــانهات رونـق ندارد
اما نــباشـی بدتـر از رونـق میافتد،،،
شعر:مجتبی خرسندی
.
#شب_بیستم_رمضان
تب گرفته تمام جسم مرا
همه جا را سیاه میبینم
کاش زهرا عیادتم بکند
او بیاید برای تسکینم
گرچه بستند، باز میریزد
خونِ دل از شکافِ زخمِ سرم
زخم شمشیر قاتل من نیست
داغِ ناموس مانده بر جگرم
من که مَردِ نبردها بودم
یک جراحت مرا ز پا انداخت
وای از فاطمه که حوریه بود
پنجه بر گونههاش جا انداخت
سهم من از تمام این دنیا
غُصه و حسرت و بد اقبالیست
دور بستر حسین هست و حسن
جای محسن کنارشان خالیست
برو قنبر میان هرکوچه
بگو از حال و روز غمبارم
کودکان یتیم کوفی را
با خبر کن که کارشان دارم
این حسین است، چهره ی او را
ای پسربچهها نگاه کنید
سرِ رَخت و لباس او نَکنَد!
کشمکش بین قتلگاه کنید
ای یتیمان کوفه که عمری
سرتان بوده روی دامن من
مهربان با یتیمها باشید
با یتیمِ سه ساله مخصوصاً
سنگ از روی بامها نزنید
هر زمان که اسیر آوردید
صدقه دست زینبم ندهید
کودکانی که شیر آوردید
آه و نفرین من به کوفه اگر
از سری معجری ربوده شود
وسط ازدحام جمعیت
نکند دختری ربوده شود
صاحبان تنور بعد از این
به سر آفتاب رحم کنید
اهل کوفه وصیتم این است
به عروسم رباب رحم کنید
گروه شعری یا مظلوم✍
#مرثیه_حضرت_علی_علیه السلام
#بستر_شهادت #امام_علی
#بیستم_رمضان
@navaye_asheghaan
#مرثیه_حضرت_زهرا_س
#بستر_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زهرا_س
سجادهام معطر، از بوی ربنا بود
آنچه شنیده میشد، از من فقط "خدا" بود
یک عمر آه و نفرین، از این و آن شنیدم
تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود
دیشب برای مردم، تا صبح گریه کردم
ای کاش یک نفر هم، یک دم به فکر ما بود
طفلان من به جایِ مردم گرسنه بودند
افطار خانهی ما در سفرهی شما بود
امروز را نبینید این بی حیا لگد زد
دیروز پشت این دَر، جمعیت گدا بود
من هیچ شکوهای از بیگانگان ندارم
آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود
من درد مرتضی را با جان خود خریدم
در راه عشق باید آمادهی بلا بود
دستم شکست اما من درد حس نکردم
اسم علی دوا بود، ذکر علی شِفا بود
رفتم برای مردم حجت تمام کردم:
او را که می کشیدید او حجت خدا بود
ای کاش میشکستند این دست دیگرم را
اما به جای این دست، آن دست بسته وا بود
با کفشهای خاکی، در خانهام قدم زد
آن خانهای که فرشش، بال فرشتهها بود
ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد
وقتی سرم به در خورد، فضه! علی کجا بود؟!
تازه میان کوچه قلبم به درد آمد
حیدر برهنه سر بود، حیدر برهنه پا بود
* *
تا قبر بردنم را، همسایه هم نفهمید
از بسکه مُردن من، چون شمع بیصدا بود
از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم
تابوت من سبکتر حتی ز بوریا بود
ای آخرت وفا کن با ما شکسته دلها
با ما شکسته دلها، دنیا که بی وفا بود...
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
@navaye_asheghaan