2. مقدمه روضه.mp3
3.75M
#استاد_حیدرزاده
#قسمت_دوم
#مقدمه_روضه
جانم ! قربان نمازت بی بی جان ، قربان بندگی و عبادتت فاطمه جان ، آنقدر به نماز می ایستاد که پاهای مقدسش ورم میکرد !
این روز های آخرهم که نمی تونست راه بره ، نماز نافله اش را نشسته میخواند ! نه اینکه سنش بالا بود ! نه ... تا میگن مادر ، آدم فکر میکنه یه خانم 50 ساله و 60 ساله .. نه بابا ، این مادر فقط 18 سالش بود ! پسر بزرکش 9 سال داشت ، دختر بزرگش 5 ساله بود ، اما راه نمیتونست بره ، دستش رو به #دیوار میگرفت !
بمیرم برات علی ! نگاه به قدو بالاش میکرد و اشک میریخت ! فاطمه ی جوان من ، جوان قد کمان من ...
بی بی جان :
تا که خدا فخر آورد به ملائک
جانب محراب خیز و روی بیاور
در عجب از علم تو ، علی ولی الله
مفتخر از دستبوسی تو پیمبر
این همه راه اومدی ، خودت نیومدی ! مادر دعوتت کرده ، گفت پسرم ، دخترم بیا ، امشب علی برا من عزا گرفته ! مادر مادر مادر ..
امام حسن علیه السلام میگه :
یک شب تا صبح شاهد نماز خوندن مادرم بودم ، دیدم مادرم نماز میخونه و دعا به همسایه ها میکنه ! فردا صبح میگه گفتم #مادر_جان دیشب دیدم نماز میخواندید و به همسایه ها دعا میکردید ؟ فرمود : پسرم « اَلجارُ ثُمَّ الدّارُ» اول همسایه بعد خودمون !
قربونت برم ، این روزها ، یه دعا برای خودش کرد ! میدونید دعاش چی بود ؟ گفت : « الهی عَجّل وفاتی سریعاً » خدا دیگه مرگِ فاطمه رو برسون ... ؟؟
اتریش ، مرکز اسلامی وین
.
#کوچه_بنی_هاشم
#فداے_غربتٺ_حسـن_جان🥀
بعدِ #ڪوچہ فقط ڪارِ این پسر زاریسٺ
هنوز نالہ #مـادر بہ گوشِ او جاریسٺ
علیسٺ ڪشتہ #دیوار و #در ولے پسرش
#حسـن قتیل ڪبودے ضربہ ڪاریسٺ
#شاهد_ماجراے_ڪوچہ💔
.