eitaa logo
نیم پلاک
641 دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
6.5هزار ویدیو
371 فایل
کانال #اختصاصی شهدا #سبک_زندگی و #خاطرات https://eitaa.com/nimpelak_m @abbasma
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  🌷مهمانی شهدا 🌷
🕋🕋🕋 ✍حاج قاسـم هـیچگاہ از سختی‌هـاے عراق و سـوریہ سـخـن نمی‌گفت و در پاسخ بہ هـر سـؤالے در ایـن خصوص، می‌گفت هـمہ چیز خوب اسـت؛ هـمہ چیز خوب اسـت. 🔹حاجی(سـردار سـلیمانی) بـسـیار زیرڪ وباهـوش بود. یڪ وقت در یڪ جلـسـہ خصوصی، فردے بہ ایشان اظهـار ارادت و نزدیڪے ڪرد و اظهـار مداشت ڪہ شما دارید ایـن هـمہ زحمت می‌ڪشید اما قدر شما را نمی‌دانند و فلان و چنان.اما حاج قاسـم گفت: 🔸«شما چرا ناراحتید؟ مـن یڪ سـربازم، نهـایتش می‌گویند برو جاے دیگرے نگهـبانے بدہ و مـن هـم می‌گویم چشم. اینڪہ ناراحتے ندارد.» ⁦🥀 🆔 @m_setarehha
هدایت شده از  🌷مهمانی شهدا 🌷
🌺🌺🌺 جاے شهید قربانی خالے که😔 همسرش میگفت: هروقت از سوریه میومد هیچ چیزی باخودش نمےآورد میگفت: من از بازارشام هیچ چیزی نمیخرم. بازاری که درآن حضرت زینب رو چرخونده باشن خرید نداره💔 ⁦🥀 ✨ 🆔 @m_setarehha
هدایت شده از ❤️ شهیدگمنام ❤️
⭕️یکی میشود نماینده ای که به زور میخواد از خط ویژه حرکت کنه و یکی دیگه میشود عباس بابائی... نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد او بدون اهانت به نگهبان برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست. به بنده حقیر(راوی داستان) مسئول وقت فرودگاه اطلاع دادند دمِ درب مهمان داری،رفتم و با کمال تعجب شهید عباس بابائی را دیدم که راحت روی زمین نشسته،پس سلام عرض کردم جناب بابائی چرا توی این گرما نشستی؟ خیلی آرام و متواضع پاسخ داد: این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی‌توانی وارد شوی. من هم منتظر ماندم مانع پرواز نشوم. در صورتی که شهید بابائی فرمانده معاون عملیات وقت نهاجا بود،نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او شد بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم خاطره‌ای از شهید عباس بابائی ⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷
هدایت شده از  🌷مهمانی شهدا 🌷
زدیم بغل. وقت نماز بود. گفتم: «حاجی قبول باشه.» ‌گفت: «خدا قبول کنه ان‌شاءاللّه.» نگاهم کرد. ‌گفت: «ابراهیم!» نگاهش کردم. ــ نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم. ــ حاج‌آقا شما همه نمازهاتون قبوله. قصه‌اش فرق ‌می‌کرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا رئیس‌جمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامه‌اش را گفت. صدایش ‌پیچید توی سالن. بعد هم ایستاد به نماز. همه نگاهش ‌می‌کردند. می‌گفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده. پایان نماز پیشانی‌اش را گذاشت روی مهر. به خدای خودش ‌گفت: «خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه ‌می‌کشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.» ✍راوی: ابراهیم شهریاری منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، صفحه ۱۰۹ ⁦🥀 ✨ 🍃شما دعوتید به مهمانی ستاره ها 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2367553583C4b7a5731e
هدایت شده از  🌷مهمانی شهدا 🌷
●بعد از ازدواج یقین پیدا کردم که محمد شهید خواهد شد. همیشه آرزوی شهادت داشت و هنگام عبادت ارتباط خوبی با خدا برقرار می‌کرد. برای غذا خوردن با هر لقمه بسم‌الله می‌گفت. از سحر تا طلوع آفتاب نماز و دعا می‌‌خواند. خیلی به دعای بعد از نماز مقید بود. آرامش خاصی داشت و خیلی متین بود. ● گاهی اوقات اگر من از دست بچه‌ها عصبانی می‌شدم با خنده می‌گفت اینها بچه هستند خودت را ناراحت نکن. هیچ‌وقت صدای بلندش را کسی نشنید. هر کاری و نظری داشتم خیلی متین و آرام گوش می‌داد بعد اگر درست نبود توجیه می‌کرد. خیلی راحت با مسائل و مشکلات کنار می‌آمد. ● حق‌الناس را خیلی رعایت می‌کرد حتی وقتی آب را باز می‌کرد تا وضو بگیرد. اگر سفره می‌انداختیم و چند قاشق غذا باقی می‌ماند می‌برد جایی برای مورچه‌ها و پرندگان می‌ریخت و می‌گفت اینها بخورند بهتر از دور ریختن است. ✍راوی : همسر شهید ⁦🥀 🆔 @m_setarehha