هدایت شده از KHAMENEI.IR
12.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب: تصمیمسازان و تصمیمگیران درباره فضای مجازی باید به موضوع امنیت روانی جامعه توجه کنند. مسئولان کشور باید امنیت روانی مردم را حفظ کنند. ۱۴۰۳/۸/۶
💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📩 رهبر انقلاب: در مورد حرکت شرورانه دوشب پیش رژیم صهیونیستی، هم بزرگنمایی غلط است هم کوچکانگاری/ باید خطای محاسباتی رژیم صهیونیستی به هم بخورد / قدرت و توانایی و ابتکار و اراده ملت ایران را باید به آنها بفهمانیم
🔹️ رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار خانوادههای شهدای امنیت:
✏️ مطلب دوم مربوط به این حرکت شرورانهای است که دو شب پیش اینجا انجام دادند. خب، یک غلطی کرد، خودشان هم البته بزرگنمایی میکنند. بزرگنمایی آنها غلط است اما توجه داشته باشید کوچکانگاری آن هم غلط است. اینکه ما بگوییم: «نه؛ چیزی نبود، اهمیتی نداشت» این هم غلط است.
✏️ بایستی خطای محاسباتی رژیم صهیونیستی به هم بخورد. اینها دچار خطای محاسباتیاند نسبت به ایران. اینها ایران را نمیشناسند، جوانان ایران را نمیشناسند، ملت ایران را نمیشناسند، قدرت و توانایی و ابتکار و اراده ملت ایران را هنوز درست نتوانستهاند بفهمند؛ این را ما باید به اینها بفهمانیم.
✏️ کیفیت کار را مسئولین ما باید تشخیص بدهند و درست بفهمند آنچه که صلاح این کشور و این ملت هست آن را انجام بدهند. [صهیونیستها] باید بدانند ملت ایران کیست، جوانان ایران چگونهاند، این فکر، این انگیزه، این رشادت، این آمادگی که امروز در ملت ایران وجود دارد، خود این امنیتساز است. این را بایستی حفظ کنیم. ۱۴۰۳/۸/۶
🖼 #بسته_خبری | #خط_دیدار
💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
13.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب: راه تامین امنیت قدرت است. ایران قوی است که میتواند از خود دفاع کند. ۱۴۰۳/۸/۶
💻 Farsi.Khamenei.ir
May 11
#به_وقت_داستان
📚خاکهای نرم کوشک
✍نویسنده: سعید عاکف
💚داستان بیست و ششم : غَرَض و مرض
🌹راوی : همسر شهید
تا بعد از شهادتش هیچ وقت نفهمیدم توی جبهه مسئولیت مهمی دارد
خیلی از فامیل و در و همسایه هم نفهمیدند
گاهی که صحبت منطقه رفتن او پیش میآمد ؛ بعضی از آشناها میگفتند: این شوهر تو از جبهه چه میخواهد که اینقدر میرود .
یک بار توی همسایهها صحبت همین حرفها بود که یکی از زنها گفت :
من که میگم آقای برونسی از زن و بچهاش سیر شده که میره جبهه و پیش اونها نمی مونه .
هیچ کسی تحویلش نگرفت تا دست و مای بیشتری بزند .
ادامه داد : آخه آدم اگه از زن و زندگیش محبت ببینه ، بالاخره ملاحظه ی اونا رو هم حتماً میکنه دیگه .
حرفش به دلم سنگینی کرد
نمیدانم غَرَض داشت یا مرض یا هر دو را با هم .
هر چه که بود چیزی نگفتم .
سرم را انداختم پایین و با ناراحتی آمدم خانه .
همون موقع عبدالحسین هم مرخصی بود .
حرف آن زن را بهش گفتم .
فهمید خیلی ناراحت شدم . شاید برای طبیعی جلوه دادن موضوع خندید و گفت : میدونی من باید چه کار کنم؟!
گفتم : نه
گفت : باید یه صندلی توی کوچه بگذارم و همسایهها را جمع کنم
بعد به همه شون بگم که بابا !!
من زن و بچهام رو دوست دارم
خیلی هم دوست دارم ، اما جبهه واجبتره
خنده از لبش رفت .
توی چشمام نگاه کرد و پی حرفش رو گرفت و گفت :
اون خانمی که این حرف رو به تو زده لابد نمیدونه زن و بچه ی من اینجا در امن و امان هستند
ولی توی مرزها خیلیا هستن که خونه و همه چیزشون از بین رفته و اصلاً امنیت ندارن
#ادامه دارد...
@niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
سلام و عرض ادب
دیروز اذان مغرب در لاذقیه فرود آمدیم ،
و از لاذقیه به سمت دمشق حرکت کردیم تقریبا 4ساعت و نیم در مسیر بودیم باذن الله امروز
میریم خرید همه اعضا هم حالشون خوب هست
التماس دعا
روزانه از فردا 1500پرس غذا باید درست کنیم
به توکل نام اعظمت یا الله❤️
#به_وقت_داستان
📚خاکهای نرم کوشک
✍نویسنده: سعید عاکف
💚داستان بیست و هفتم : لطف امام هشتم علیه السلام
🌹راوی : مجید اخوان
تو عملیات خیبر ، ترکش خوردم .
پام بدجوری مجروح شد.
فرستادنم عقب و از آن جا هم منتقل شدم مشهد مقدس .
چند روز بعد ، از بیمارستان رفتم خانه .
همان روز فهمیدم حاجی برونسی ، چهار روز آمده مرخصی .
یقین داشتم سراغ من هم می آید.
توی مرخصی ها کارش همین بود .
به تمام بچه های مجروح ؛ و از خانواده های شهدا سر میزد .
اینها را می دانستم .
ولی نمی دانستم هنوز از گردِ راه نرسیده بیاید سراغم .
آن وقتها خانه ی ما خیابان ضد بود .
وقتی وارد اتاق شد ، قیافه ش بشاش بود و خندان .
سلام و احوالپرسی کردیم
با خنده گفتم : حاج آقا ، شما چهار روز مرخصی داری ، باز دوره افتادی خونه ی بچه هایی که تو عملیات زخمی شدن ؟
گفت : من اصلا بخاطر همین اومدم ؛ کار دیگه ای ندارم اینجا .
فکر کردم شاید شوخی می کند .
مردد گفتم : پس خانواده چی ؟
گفت : خانواده رو من سپردم به امام هشتم علیه السلام
عیالمان هم که ماشاءالله مثل شیر ایستاده .
گفتم : اگر جسارت نباشه ؛ شما هم تو این زمینه تکلیفی دارین .
توی جاش کمی جابجا شد .
صورتش رو آورد نزدیکتر . راست تو چشمهام نگاه کرد و گفت :
میدونی اخوان ، یک چیزی برام خیلی عجیبه
گفتم : چی ؟
گفت : من وقتی که میام مرخصی ؛ تا ما میگذارم تو خونه ؛ مشکلات شروع میشه ؛ یکی از بچه ها مریض میشه ؛ یکی شون چونه ش میشکنه ؛ اون یکب دستش از بند در میره
همینطور دردسر پشت دردسر .
ولی از خونه که میام بیرون ؛ دیگه خبری نیست ؛ همه چی آروم میشه .
لبخند زد . ادامه داد : دیگه طوری شده که همسرم میگه : نمیشه شما هن مرخصی نیای ؟!
زدیم زیر خنده .
آخر حرفش تکه ی اصلی را گفت :
اصلا آقا به من ثابت شده که حافظ خانواده م کس دیگری هست ؛ چون وقتی میرم توی خونه ؛ مشکلات شروع میشه
وقتی میام جبهه ؛ هیچ مشکلی ندارن ...
حالا سالها از آن روز میگذرد .
بعد از شهادتش ؛ معنی حرفش را بهتر فهمیدم .
همسرش توی یک خانه ی محقر و با حقوقی ناچیز ؛ هشت تا بچه ی قد و نیم قد را بزرگ کرد .
خودش داستان مفصلی دارد.
دوتا را فرستاد دانشگاه ، دوتا از پسرها را هم داماد کرد .
بقیه شان هم با درس ها و نمره های خوب ؛ دارند ادامه تحصیل میدهند .
خدا رحمتش کند ، از لطف امام هشتم علیه السلام به خانواده اش ؛
خاطر جمع بود .
#ادامه دارد ...
@niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت