#مدح_روضه
#حضرت_ام_کلثوم
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
هرچند از خورشیدها کم مینویسیم
حالا ولی با اشک نم نم مینویسیم
با اسم بی بی اسم اعظم مینویسیم
آری ز بانوی محرّم مینویسیم
در دادگاه عشق محکومیم صدشکر
از نوکران ام کلثومیم صدشکر
زهرا و احمد بود علی مرتضی بود
ام المصائب بود و هم ام البکا بود
سرتا به پا مستغرق دات خدا بود
پشت ولی الله وقت فتنه ها بود
چادر ز جنس غیرت زهرا به سر کرد
با خطبه هایش شام را زیر و زبر کرد
آیات قران است سرتاسر کلامش
جبراییل سرخم میکند از احترامش
عقل ضعیف ما کجا درک مقامش
دارد تفاوت با همه نوع قیامش
گمنام شد اما کرامت تام دارد
تا به ابد حق گردن اسلام دارد
به مردی این زن زمانه زن ندیده
اوج جلالش را زمین قطعا ندیده
مثلش کسی در مرثیه خواندن ندیده
یک روز خوش در زندگی اصلا ندیده
یادش نرفته روضه بیت الولا را
میخ و زمین افتادن خیرالنسا را
هم کربلا رفته ست هم گودال رفته
هم به کنار پیکری پامال رفته
هم مثل زینب سوخته از حال رفته
هم ذوالجناح آمد به استقبال رفته
شلاق درهم کرد حال پیکرش را
بردند دزدان وقت غارت معجرش را
بسته به هم بودند زنها بین کوفه
خیلی کتک خوردند اما بین کوفه
دائم به راه افتاد دعوا بین کوفه
هی پخش میکردند خرما بین کوفه
همراه زینب کوچه هارا فتح میکرد
برداشت پرده از رخ کوفی نامرد
در شام اصلا قامتش مثل کمان بود
آنقدر لاغر بود دیگر ناتوان بود
آواره ی هرکوچه و بی آشیان بود
راهی بسوی مجلس نامحرمان بود
چه روضه هایی قسمت بانوی دین شد
بالانشین آسمان ویران نشین شد
شاعر: سید پوریا هاشمی
هشتک کانال حذف نشود ❌
https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor_09173426998
9.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ماه_رجب
#امام_باقر
#کانال_مولودی_و_عروسی_خوانی_مرج_البحرین
❇️ اولین سالروز تأسیس کانال مولودی و عروسی خوانی مرج البحرین
مصادف با ولادت با سعادت امام محمد باقر علیه السلام و حلول ماه مبارک رجب بر شما همراهان و مدیحه سرایان اهل بیت علیهم السلام مبارکباد🌸
حضور شما موجب خرسندی ست❤️
https://eitaa.com/marajalbahrain09173426998
ان شاءالله بزودی زیارت مدینه و بهشت بقیع🌹
عاقبت به خیر باشید ان شاءالله 🙏
خادم شما
خواجه پور
1_1378856578.mp3
943.7K
#صبح_قرآنی
📢 تلاوت صفحه سی و پنجم، سوره مبارکه بقره
#تنها_میان_داعش
#قسمت_نهم
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینهام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگهای بدنم از هم پاره شد.
در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریههای کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس میکردم که نفسم هم بالا نمیآمد.
💠 عباس و عمو مدام با هم صحبت میکردند، اما طوری که ما زنها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی #مرگ میداد تا با صدای زهرا به حال آمدم :«نرجس! حیدر با تو کار داره.»
💠 شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته میفهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد :«چرا گوشیت خاموشه؟»
همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم :«نمیدونم...» و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمیآمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت :«فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه میرسم #تلعفر، ان شاءالله فردا برمیگردم.»
💠 اما من نمیدانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم :«فقط زودتر بیا!» و او وحشتم را بهخوبی حس کرده و دستش به صورتم نمیرسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد :«امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!»
خاطرش بهقدری عزیز بود که از وحشت حمله #داعش و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم. گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد، هر چند کابوس #تهدید وحشیانهاش لحظهای راحتم نمیگذاشت.
💠 تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ تلفن بود بلکه خبری شود و حیدر خبر خوبی نداشت که با خانه تماس گرفت تا با عمو صحبت کند.
اخبار حیدر پُر از سرگردانی بود؛ مردم تلعفر در حال فرار از شهر، خانه فاطمه خالی و خبری از خودش نیست. فعلاً میمانَد تا فاطمه را پیدا کند و با خودش به #آمرلی بیاورد.
💠 ساعتی تا سحر نمانده و حیدر بهجای اینکه در راه آمرلی باشد، هنوز در تلعفر سرگردان بود در حالیکه داعش هر لحظه به تلعفر نزدیکتر میشد و حیدر از دستان من دورتر!
عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد :«نمیخواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!» ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت میکرد و از پاسخهای عمو می فهمیدم خیال برگشتن ندارد.
💠 تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد :«میترسم دیگه نتونه برگرده!»
وقتی قلب عمو اینطور میترسید، دل #عاشق من حق داشت پَرپَر بزند که گوشی را برداشتم و دور از چشم همه به حیاط رفتم تا با حیدر تماس بگیرم.
💠 نگاهم در تاریکی حیاط که تنها نور چراغ ایوان روشنش میکرد، پرسه میزد و انگار لابلای این درختان دنبال خاطراتش میگشتم تا صدایش را شنیدم :«جانم؟» و من نگران همین جانش بودم که بغضم شکست :«حیدر کجایی؟ مگه نگفتی صبح برمیگردی؟»
نفس بلندی کشید و مأیوسانه پاسخ داد :«شرمندم عزیزم! بدقولی کردم، اما باید فاطمه رو پیدا کنم.» و من صدای پای داعش را در نزدیکی آمرلی و حوالی تلعفر میشنیدم که با گریه التماسش کردم :«حیدر تو رو خدا برگرد!»
💠 فشار پیدا نکردن فاطمه و تنهایی ما، طاقتش را تمام کرده بود و دیگر تاب گریه من را نداشت که با خشمی #عاشقانه تشر زد :«گریه نکن نرجس! من نمیدونم فاطمه و شوهرش با سه تا بچه کوچیک کجا آواره شدن، چجوری برگردم؟»
و همین نهیب عاشقانه، شیشه شکیباییام را شکست که با بیقراری #شکایت کردم :«داعش داره میاد سمت آمرلی! میترسم تا میای من زنده نباشم!»
💠 از سکوت سنگینش نفهمیدم نفسش بنده آمده و بیخبر از تپشهای قلب عاشقش، دنیا را روی سرش خراب کردم :«اگه من #اسیر داعشیها بشم خودمو میکُشم حیدر!»
بهنظرم جان به لبش رسیده بود که حرفی نمیزد و تنها نبض نفسهایش را میشنیدم. هجوم گریه گلوی خودم را هم بسته بود و دیگر ضجه میزدم تا صدایم را بشنود :«حیدر تا آمرلی نیفتاده دست داعش برگرد! دلم میخواد یه بار دیگه ببینمت!»
💠 قلبم ناله میزد تا از تهدید عدنان هم بگویم و دلم نمیآمد بیش از این زجرش بدهم که غرّش وحشتناکی گوشم را کر کرد.
در تاریکی و تنهایی نیمه شب حیاط، حیران مانده و نمیخواستم باور کنم این صدای انفجار بوده که وحشتزده حیدر را صدا میکردم، اما ارتباط قطع شده و دیگر هیچ صدایی نمیآمد...
ادامه دارد...
هشتک کانال حذف نشود ❌
https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor_09173426998
#تنها_میان_داعش
#قسمت_دهم
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
💠 عباس و عمو با هم از پلههای ایوان پایین دویدند و زنعمو روی ایوان خشکش زده بود. زبانم به لکنت افتاده و فقط نام حیدر را تکرار میکردم.
عباس گوشی را از دستم گرفت تا دوباره با حیدر تماس بگیرد و ظاهراً باید پیش از عروسی، رخت عزای دامادم را میپوشیدم که دیگر تلفن را جواب نداد.
💠 جریان خون به سختی در بدنم حرکت میکرد، از دیشب قطرهای آب از گلویم پایین نرفته و حالا توانی به تنم نمانده بود که نقش زمین شدم.
درست همانجایی که دیشب پاهای حیدر سست شد و زانو زد، روی زمین افتادم و رؤیای روی ماهش هر لحظه مقابل چشمانم جان میگرفت.
💠 بین هوش و بیهوشی بودم و از سر و صدای اطرافیانم تنها هیاهویی مبهم میشنیدم تا لحظهای که نور خورشید به پلکهایم تابید و بیدارم کرد.
میان اتاق روی تشک خوابیده بودم و پنکه سقفی با ریتم تکراریاش بادم میزد. برای لحظاتی گیج گذشته بودم و یادم نمیآمد دیشب کِی خوابیدم که صدای #انفجار نیمهشب مثل پتک در ذهنم کوبیده شد.
💠 سراسیمه روی تشک نیمخیز شدم و با نگاه حیرانم دور اتاق میچرخیدم بلکه حیدر را ببینم. درد نبودن حیدر در همه بدنم رعشه کشید که با هر دو دستم ملحفه را بین انگشتانم چنگ زدم و دوباره گریه امانم را برید.
چشمان مهربانش، خندههای شیرینش و از همه سختتر سکوت #مظلومانه آخرین لحظاتش؛ لحظاتی که بیرحمانه به زخمهایش نمک پاشیدم و خودخواهانه او را فقط برای خودم میخواستم.
💠 قلبم بهقدری با بیقراری میتپید که دیگر وحشت #داعش و عدنان از خجالت در گوشه دلم خزیده و از چشمانم بهجای اشک خون میبارید!
از حیاط همهمهای به گوشم میرسید و لابد عمو برای حیدر به جای مجلس عروسی، مجلس ختم آراسته بود. بهسختی پیکرم را از زمین کندم و با قدمهایی که دیگر مال من نبود، به سمت در رفتم.
💠 در چوبی مشرف به ایوان را گشودم و از وضعیتی که در حیاط دیدم، میخکوب شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران!
کنار حیاط کیسههای بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی که اکثراً از همسایهها بودند، همچنان جعبههای دیگری میآوردند و مشخص بود برای شرایط #جنگی آذوقه انبار میکنند.
💠 سردستهشان هم عباس بود، با عجله این طرف و آن طرف میرفت، دستور میداد و اثری از غم در چهرهاش نبود.
دستم را به چهارچوب در گرفته بودم تا بتوانم سر پا بایستم و مات و مبهوت معرکهای بودم که عباس به پا کرده و اصلاً به فکر حیدر نبود که صدای مهربان زنعمو در گوشم نشست :«بهتری دخترم؟»
💠 به پشت سر چرخیدم و دیدم زنعمو هم آرامتر از دیشب به رویم لبخند میزند. وقتی دید صورتم را با اشک شستهام، به سمتم آمد و مژده داد :«دیشب بعد از اینکه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد.» و همین یک جمله کافی بود تا جان ز تن رفتهام برگردد که ناباورانه خندیدم و بهخدا هنوز اشک از چشمانم میبارید؛ فقط اینبار اشک شوق!
دیگر کلمات زنعمو را یکی درمیان میشنیدم و فقط میخواستم زودتر با حیدر حرف بزنم که خودش تماس گرفت.
💠 حالم تماشایی بود؛ بین خنده و گریه حتی نمیتوانستم جواب سلامش را بدهم که با همه خستگی، خندهاش گرفت و سر به سرم گذاشت :«واقعاً فکر کردی من دست از سرت برمیدارم؟! پسفردا شب عروسیمونه، من سرم بره واسه عروسی خودمو میرسونم!» و من هنوز از انفجار دیشب ترسیده بودم که کودکانه پرسیدم :«پس اون صدای چی بود؟»
صدایش قطع و وصل میشد و به سختی شنیدم که پاسخ داد :«جنگه دیگه عزیزم، هر صدایی ممکنه بیاد!» از آرامش کلامش پیدا بود فاطمه را پیدا کرده و پیش از آنکه چیزی بپرسم، خبر داد :«بلاخره تونستم با فاطمه تماس بگیرم. بنزین ماشینشون تموم شده تو جاده موندن، دارم میرم دنبالشون.»
💠 اما جای جراحت جملات دیشبم به جانش مانده بود که حرف را به هوای عاشقی برد و عصاره احساس از کلامش چکید :«نرجس! بهم قول بده #مقاوم باشی تا برگردم!»
انگار اخبار #آمرلی به گوشش رسیده بود و دیگر نمیتوانست نگرانیاش را پنهان کند که لحنش لرزید :«نرجس! هر اتفاقی بیفته، تو باید محکم باشی! حتی اگه آمرلی اشغال بشه، تو نباید به مرگ فکر کنی!»
💠 با هر کلمهای که میگفت، تپش قلبم شدیدتر میشد و او عاشقانه به فدایم رفت :«بهخدا دیشب وقتی گفتی خودتو میکُشی، به مرگ خودم راضی شدم!» و هنوز از تهدید عدنان خبر نداشت که صدایش سینه سپر کرد :«مگه من مرده باشم که تو اسیر دست داعش بشی!»
گوشم به #عاشقانههای حیدر بود و چشمم بیصدا میبارید که عباس مقابلم ظاهر شد. از نگاه نگرانش پیدا بود دوباره خبری شده و با دلشوره هشدار داد :«به حیدر بگو دیگه نمیتونه از سمت #تکریت برگرده، داعش تکریت رو گرفته!»...
ادامه دارد...
هشتک کانال حذف نشود ❌
https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor_09173426998
خیلی این روزا حرم.mp3
1.65M
#شور
#امام_حسین_علیه_السلام
شماره 966
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
خیلی این روزا، حرمُ می خوام
از خود زهرا، حرمُ می خوام
از همه دست و دلمُ شُستم
من از این دنیا، حرمُ می خوام
من اگه یه سال نیام حرم، می میرم حسین
اگه یه سر اربعین نرم، می میرم حسین
خدایی به جون مادرم، می میرم حسین
من با کربلا، حالم بهتره
بین نوکرا، حالم بهتره
دور از اون حرم، دور از کربلا
توو این روضه ها، حالم بهتره
▪️صلی الله علیک یا اباعبدالله
پای این پرچم، پامُ محکم کن
واسه سربازی، منو مَردَم کن
منو تو این راه، مرد میدون کن
مثل حُر آخر، منو آدم کن
همیشه با روضه های تو، مأنوسم حسین
خاک پای نوکراتُ هم، می بوسم حسین
می دونی چقد توو حسرت، پا بوسم حسین
سایه ات مستدام، آقا رو سرم
مدیون توأم، ای صاحب کرم
جوونم رو میدم، پای این عَلم
یا توو روضه هات، یا کنج حَرم
▪️صلی الله علیک یا اباعبدالله
شاعر: وحید محمدی
هشتک کانال حذف نشود ❌
https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor
با تو هستم إلی الله.mp3
1.88M
#شور
#امام_حسین
شماره 967
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
با تو هستم إلی الله،تو چراغی تو این راه
نه فقط شیخ و مداح،مرشدم یا حسین گفت
هر کی با هر سلیقه،با حسین ش رفیقه
باید هم هر دقیقه،حرف دل با حسین گفت
سوا نکنیا
به ظاهرم نگاه نکنیا
دلم رو بی پناه نکنیا
من اشتباه نیومدم
رهام نکنیا
جز نوکرت صدام نکنیا
از این عَلم جدام نکنیا
من به مرامت رو زدم
به فدای خوبی و مرام تو
تو حسینی و منم غلام تو
▪️حسین ،صلی الله علیکَ
شب روضه فریضه،آبرومُ نمی ریزه
همه میگن عزیزه،آقامون نور عینه
اگه لبریز دردی،هر اشتباهی کردی
اگه برگردی مردی،راه برگشت حسینه
ما رو هم بخریا
باز اربعین حرم ببریا
کنار عاشقای بی ریا
دلم به این حرم خوشه
ولم نکنیا
کرببلامُ کم نکنیا
قهر آقا با دلم نکنیا
به بودنت دلم خوشه
نفسم سلام به اون سلام تو
تو حسینی و منم غلام تو
▪️حسین ،صلی الله علیکَ
هشتک کانال حذف نشود ❌
https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor_09173426998
AudioCutter_۱فکر نمی کردم گناه.mp3
1.79M
#زمینه
#امام_زمان
#شهدا
شماره 968
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
فکر نمیکردم گناه اینقد منو دورم کنه از تو
هی پشیمون میشم اما بر میگردم من بازم از نو
دل به این دنیای فانی بستم و چند ساله در خوابم
در نبودت مثل طفلی گم شده تنها و بی تابم
نشکو إلیک
از این دلی که از تو شد رونده
نشکو إلیک
از توبه هایی که زمین مونده
نشکو إلیک
از چشمی که مثل قدیما نیست
نشکو إلیک
این نوکرت مثل شهیدا نیست
▪️أین استقرت ، بِک النّوی
▪️تو رو به زهرا آقا بیا
عصر غیبت، عصر مظلومیت چشم انتظاراشه
عاشق اونه که با هر سختی بازم دنبال آقاشه
عاشقایی که یه عمری دم زدن از مهدی زهرا
دونه دونه بارشونُ بستن و رفتن از این دنیا
عجل یا مهدی
بحق دلسوخته های کرمان
عجل یا مهدی
به لحظه شهادت آرمان
عجل یا مهدی
به شاهچراغ و خون شهیداش
عجل یا مهدی
بی تو سیاهه دنیا این روزاش
▪️أین معز الاولیا
▪️تو رو به زهرا آقا بیا
گریه کن گریه برا هر درد بی درمونیه دارو
نوکرا از بچگی تو روضه با گریه میگیرن خو
کاش بیاد روزی که پای روضه مهدی بریم از حال
اهل عالم جد ما رو کشتنش تنها توی گودال
یا أهل العالم
مونده جسمش روی خاک عریان
یا أهل العالم
سرو بریدن با لب عطشان
یا أهل العالم
رفته اسیری زینب کبری
یا اهل ألعالم
زینب و کوچه یهودی ها
أین مذل الأعدا
تو رو به زهرا آقا بیا
شاعر: حسین روشنازاده
هشتک کانال حذف نشود ❌
https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor
15.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تاسوعا
#یا_باب_الحوائج
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
بیا برگرد خیمه ای کس و کارم... 😭
https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor_09173426998
#متن_روضه
#امام_هادی
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
السلام علیکم یا اهل بیت النبوة
و مَوضِعَ الرِّسالَة وَ مُختَلَفَ المَلائِکة
بِمُوالاتِکُم عَلَّمَنا اللهُ مَعالِمَ دینِنا
وَ أصلَحَ ما کانَ فَسَدَ مِن دُنیانا
بِکُم اَخرَجَنا الله مِنَ الذُّلّ
وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَراتِ الکُروب
آن نازنین که وصف جمالش خدا کند
امشب خدا کند که نگاهى به ما کند
آن دلنواز از دل و از جان عزیزتر
باشد که درد جان و دل ما دوا کند
آن چشمه دعا که دعا مستجاب از اوست
آیا شود به حالت ما هم دعا کند
چهارم على ز عترت و نور دل جواد
او چون جواد لطف نماید، عطا کند
پیوند خورده زندگی ما به مهر او
این رشته را نتواند کسی ، جدا کند
ای زاده ی جواد و بسان پدر جواد
مهرت نشد که قهر به سوی گدا کند
تو هم بگو با من....
افتاده ام بدام بلا یا ابالحسن
غیر از تو کیست؟ آنکه ز دامم رها کند
🔹نصرانی است متوکل احضارش کرد
هر کی هم متوکل احضارش می کرد ، مرگش حتمی بود راه افتاد اومد سامراء
خیلی هم ترسیده بود، توی راه توی دلش گفت
ما که اعتقادی به امامت مسلمونا نداریم
اما حالا که دارم میرم
بگذار یه تیری توی تاریکی بیندازم
صد سکه نذر امام هادی کرد
توی دلش...
رسید سامراء ، دید اختیار مرکبش رو نداره
مرکب ، کوچه ها رو یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت رسید در خانه ای
زانو زد با خودش گفت اینجا کجاست
منکه غریبم، یه مرتبه در خانه باز شد
قاصد حضرت صداش زد بیا داخل
اینجا منزل امام هادی است تا وارد شد
حضرت فرمود یوسف نصرانی، توی راه نذر ما کردی نذرت رو ادا کن
داری میری نزد متوکل ، نترس آسیبی بهت نمی رسونه
سومین مطلبی که حضرت فرمود
فرمود به ما ایمان بیار
🔸اون هنوز متعجب بود
اسمم رو از کجا می دونه این آقا نذرم رو از کجا میدونه از نیت دلم خبر داد
حالا هم میگه ایمان بیار
هنوز حرفی نزده بود ، حضرت فرمود تو مسلمان نمیشی ، اما خدا به تو پسری میده از شیعیان من میشه
بعد که یوسف نصرانی رفت
حضرت فرمود دروغ میگند اونایی که میگن
محبت ما به داد نصرانی هم نمی رسه
فهمیدی چی گفتم
یعنی حتی غیر مسلمونا ، در خونه ی امام هادی حاجت گرفتند
افتاده ام بدام بلا یا ابالحسن
غیر از تو کیست؟ آنکه ز دامم رها کند
▪️چندتا روضه داره امام
حضرت رو بارها تبعید کردند، بارها ریختند توی خونه اش، خونه اش رو تفتیش کردند
بارها زن و بچه اش رو ترسوندند.. 😭
بارها با دست بسته بردنش بارها بردنش مجلس شراب
یه دونه اش رو من اشاره کنم این یه دونه برا مرگ ماها بسه
این آقا مطهَّر به آیه ی تطهیرِ
متوکل ، شبانه او رو احضار کرد ، وارد بزم شرابش کرد
یا صاحب الزمان
شراب به جدت تعارف کردند. 😭
همه تون فهمیدید کجا میخوام ببرمتون
آقا رو وادار کرد اشعاری بخوانند
اشعاری در مذمت دنیا و اهل دنیا ، خواند
نوشته اند متوکل ، متنبه شد جام شراب رو به زمین زد ، عذرخواهی کرد
به چه احترامی این علی بن محمد رو برگرداند
اما لایوم کیومک یا اباعبدالله
ماه زیارتی ابی عبدالله است، یاعلی بن محمد اگر چه شمارو ، جام شراب تعارف کردند
بزم مِی بردند اما دیگه اهل و عیالتون رو به اسیری نبردند.. 😭
جلو چشمت ، اهل و عیالت رو توی بزم شراب
اما زن و بچه ی ابی عبدالله رو به طنابی بستند.. 😭
در ملأ عمومی نامحرما و دلقک ها
کاری کردند که هرکه وارد مجلس یزید می شد جسارت می کرد.. 😭
آی حسین...
https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor
هشتک کانال حذف نشود ❌