#حضرت_رباب
#کربلا
#امام_حسین
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا زَوْجَةَ وَلِیِّ اللَّهِ یَا رَبَابَ بِنتَ إِمرَؤُالقَیسِ
✅از بین همسران امام حسین(ع)، تنها رباب در کربلا حضور داشت.
امام حسین(ع) نیز نسبت به این بانو و دخترش سکینه(س) علاقه زیادى داشت.
نقل شده است که امام حسین(ع) در مورد رباب(س) و سکینه(س) چنین فرموده است :
📜《اِنّى لاَُحِبُّ داراً تَکُونُ بِهَا السَّکینَهُ وَ الرُّبابُ》
♦️دوست دارم آن خانه اى را که سکینه و رباب در آن باشند.(۱)
🔹بعد از واقعه کربلا، رباب همراه اسیران کربلا، به کوفه و سپس به شام رفت.
در کوفه در مجلس ابن زیاد، رباب وقتی نگاهش به سر مقدس امام حسین(ع) افتاد، بیتاب شد، و آن سر مبارک را گرفت و بوسید و در کنار خود نهاد و نوحهسرایی کرد:
▪️《وَاحُسَینَا! فَلَا نَسِیتُ حُسَینَاََ،
اَقصَدَتْهُ اُسِنَةُ الاَعدَاءِ،
غَادَروُهُ بِکَربَلَاء صَرِیعَاََ،
لَا سَقَی اللهُ جَانِبَی کَربَلَاءَ》
♦️وا حسینا!
هیچ گاه حسین(ع) را از یاد نخواهم برد، که نیزههای دشمنان، بدن او را چاک چاک کرده است.
در کربلا به نیرنگ، او را بر زمین زدند. خداوند، کران تا کران کربلا را سیراب نکند!(۲)
طبق نقل ابن اثیر؛
📜《بَقِیَت بَعدَه سَنَةُ لَم یُظَّلهَا سَقفُ بَیتِِ حَتَّی بُلِیَت وَ مَاتَت کَمَدَاََ!
وَ قِیلَ اَنَهَّا اَقَامَت عَلَی قَبرِهِ سَنَةُ وَ عَادَت اِلَی المَدِینَهِ فَمَاتَت اَسَفَاً عَلَیهِ》
♦️رباب بعد از شهادت امام حسین(ع) یک سال زنده بود، و در این مدت سقف هیچ خانهای روی او سایه نیفکند..😭
و بعضی گفتهاند که تا یک سال بر قبر امام(ع) ندبه و گریه مینمود و پس از آن به مدینه بازگشت و از شدت اندوه فوت نمود.
بزرگانی از مدینه از او خواستگاری نمودند، که او در جواب میگفت :
▪️《مَا کُنتُ لَاَتَخّذَ حَمواً بَعدَ رَسُولِ اللهِ(ص)!》
♦️بعد از پیامبر اکرم(ص) هیچ پدر شوهری نمی خواهم.(۳)
🏴حال این همسر وفادارِ امام(ع) در کربلا طفلی در بغل دارد.
طفلی که عطش، او را از تاب و توان انداخته است.
وقتی زینب کبری(ع) علی اصغر(ع) را از رباب گرفت و نزد امام حسین(ع) آورد، عرضه داشت :
📜《يَا أَخِي! إِنَّ وَلَدَكَ مَاذَاقَ المَاءُ مُنذُ ثَلَاثَةِ أَيَّامِِ، فَاطلُب لَهُ مِن القَومِ شَربَةََ تُسقِيِهِ》
♦️برادرم! این طفل تو سه روز است که آب نخورده، از این قوم آبی برایش طلب کن.
وقتی امام(ع) فرزند خود را دست گرفت تا آب برایش طلب کند.
《فَبَينَا هُوَ يُخَاطِبُهُم إِذ أَتَاهُ سَهَمُ فَوَقَعَ فِي نَحرِ الطِفلِ فَقَتَلَهَ》
در حین اینکه امام(ع) با آنان سخن می گفت، ناگهان تیری از ناحیه ی دشمن رها شد و به گلوی طفل اصابت کرد و او را به شهادت رساند.(۴)
📝شعر :
مادر به جای آب ز شرم تو آب شد،
آتش گرفت، سوخت و غرق عذاب شد،
بیهوده پا به سینه ی من می زنی، مکوب،
حتی خیال قطره ی شیری سراب شد،
مثل همیشه بوسه زدم روی گونه ات،
اما لبم ز تاول رویت کباب شد،
از بس تَرَک به روی تَرَک بسته بر لبت،
شرمنده ی لبت، پسرم آفتاب شد!
شاعر: حسن لطفی
📚منابع :
۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۷
۲)شرح الاخبار ابن حیون مغربی، ج۳، ص۱۷۸
۳)الکامل فی التاریخ ابن اثیر، ج۴، ص۸۸
۴)يَنابيع المودة قُندوزی، ج۳، ص۷۹
https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor
هشتک کانال حذف نشود ❌
#وداع
#حضرت_سکینه
#امام_حسین
#حضرت_رباب
#کربلا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
کاروان اربعین سه روز کنار قبر ابی عبدالله
عزاداری کردند، امام سجاد دید اگر این زن و بچه بیشتر بمانند هلاک می شوند .
▪️دستور داد بار شتران را ببندند از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند وقتی بارها را بستند، آماده حرکت شدند همه با ناله و فریاد جهت وداع کنار قبر امام حسین (ع) جمع شدند..
سکینه قبر بابا را در آغوش گرفت ، گریه می کند صدا زد :
اَلا یا کربلا نُودِعکِ جِسماً بَلا کَفَنٍ وَ غُسلٍ دَفِینا
ای زمین کربلا ! بدنی را در تو به ودیعه گذاردیم ، که بدون غسل و کفن مدفون شد.. 😭
اَلا یا کربلا نُودِعکِ رُوحاً لِاَحمَدَ وَ الوصِیِّ مَعَ الاَمِینا(۱)
ای کربلا کسی را در تو به یادگار نهادیم که او روح احمد و وصی اوست.. 😭
▪️نقل می کنند : حضرت رباب آمد خدمت امام سجاد ، گفت : آقا من خواهش از شما دارم آقا به من اجازه بده کربلا بمانم آخر نمی توانم قبر حسین را تنها بگذارم ،حسین زهرا کسی را ندارد ، آنهایی که می گویند : رباب یک سال ماند شب و روز برای مصائب حسین گریه می کر.
▪️روزها می آمد در برابر آفتاب می نشست، زیر سایه نمی رفت هر چه می گفتند : اجازه بدهید سایبان درست کنیم زیر سایبان گریه کنید.
می گفت : آخر من دیدم بدن حسین زیر آفتاب بود(۲)
منابع:
۱. نظری منفرد ، قصه کربلا ، ص 531
۲. سوگنامه آل محمد ، ص 500 ، قصه کربلا ، ص547 ، کامل بن اثیر 4/88
@noaheh_khajehpoor
هشتک کانال حذف نشود ❌
#دوبیتی
#علی_اصغر
#شب_هفتم
#شیرخوارگان
#زبانحال
#امام_حسین
#حضرت_رباب
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
چرا قهری مگر تقصیر دارم
بِه جایت بر کَفَم زنجیر دارم
کفِ آبی فقط خوردم عزیزم
بیا از نیزه پایین شیر دارم
دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد
ببین که شانهام مویِ تو دارد
در آغوشم فقط پیراهنِ توست
لباس تازهات بویِ تو دارد
نمیآید پس از توخواب ، ای کاش...
که میمُردم منِ بی تاب ای کاش
دوباره شیر آوردم ولی حیف...
نمیخوردم پس از تو آب ای کاش
مرا آزار با زنجیر میداد
به من نانخشک با تحقیر میداد
زنِ شامی مرا سوزاند وقتی
کنارم طفل خود را شیر میداد
دوباره روضه میگیرم عزیزم
در این ویرانه میمیرم عزیزم
دوباره حرمله رد شد از اینجا
دوباره خشک شد شیرم عزیزم
نگفتند آه داغِ بچه دیدهاست
نگفتند از بلا پُشتش خمیده است
ولی گفتند این تازه عروسان
عروسِ فاطمه مویش سفید است
گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند
مرا با ریسمان بر ناقه بستند
نمیماندی به نیزه چاره کردند
سَرَت را با نخِ قنداقه بستند
چه حسرتها چشیدم بچهام را
چه سختی ها کشیدم بچه ام را
کنارِ بچههای نیزه دارش
به روی نیزه دیدم بچه ام را
فقط لالا کنم لالا بخوابی
ندارم غصه دیگر تا بخوابی
از آغوشم جدا گشتی و رفتی
که رویِ سینهی بابا بخوابی
نه رحمی بر پدر ، نه شرم کردند
بساطِ غارتش را گرم کردند
برای آنکه راحتتر بخوابی
زدند و سینهاش را نَرم کردند
سرم شد خاکِ عالم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمه دیدم نیزه رَد شد
به دنبالِ تو میگشتند بر خاک...
چنان زد از تنت هم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمهام قلبم گرفته
تمام چهرهام را غم گرفته
زِ بس نازی که تیری با سهشعبه
در آغوشش تو را محکم گرفته
عبا را روی تو افکند بابا
دلش را از غمت آکند بابا
چنان با تیر چسبیدی به قلبش
تو را از سینهی خود کَند بابا
تو را زد حرمله تا ناگهان زد
به روی قلبِ بابا هم نشان زد
نشان بگذاشت روی سینهی او
دقیقا یک سهشعبه روی آن زد
پدر صدها برابر خورد ، مادر
پس از تو تیغ و خنجر خورد ، مادر
من از حلق تو ممنونم که باتو
پدر یک تیر کمتر خورد ، مادر
به دستم مشت پُر خون مانده از خاک
به رویم گَرد گلگون مانده از خاک
اگرچه گودی قبرت عمیق است
پ این تیر بیرون مانده از خاک
چه حالی یا دلی دلگیر دارم
گلویی خشک از این تقدیر دارم
خدا را آب مگذارید نوشم
که میترسم ببینم شیر دارم
نگاهش کردم و چشمی خجل داشت
مزار از اشک بابا آب و گِل داشت
سهشعبه کاش بعد از بوسه میخورد
حسینم داغ یک بوسه به دل داشت
شاعر: حسن لطفی
@noaheh_khajehpoor
هشتک کانال حذف نشود ❌
#مرثیه
#شب_هفتم
#محرم
#علی_اصغر
#زبانحال
#حضرت_رباب
#شیرخوارگان
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
ندیدم هرچی میگردم
یه دونه آشنا مادر
کسی اینجا حواسش نیست
به حال و روزِ ما مادر
کنار نیزهها بودم
که اُفتادی تو آغوشم
هوامو داشت تو کوچه
یه سنگِ بیهوا مادر
برای دیدن بچهم
سنان با بچههاش اومد
تماشا کرد ما رو باز
میون کوچهها مادر
من و پشت سرِ نیزَت
به هرجا میبرن باهم
میدونن که باید باشه
همیشه بچه با مادر
زن شامی سرِ راهم
به طفلش شیر میدادش
منم رد میشدم خوندم
برا بچش دعا مادر
ضعیفم کرده بی خوابی
نحیفم کرده غم خورن
تنور خولی انداخته
منو از اشتها مادر
عبایی که به روت بودش
تو جنسای حراجی بود
ولی دیدم که خونِت هست
هنوزم رو عبا مادر
به دستام این طنابه که
نشه بردارمت از راه
اگه یک دفعه اُفتادی
به زیر دست و پا مادر
به نیزدار گفتم که
کمی هم استراحت کن
برای عمه گفتم که
گرفته دردِ پا مادر
تو رو یک تیر راحت کرد
من اما مضطرب موندم
تو رو تیر از نفَس انداخت
منو هم از صدا مادر
صدای تارای صوتیت
هنوزم توی گوشم هست
شنیدم ضربشو از دور
سهشعبه خورد تا مادر
سرت توی بغل بودو
تنت اما روی دوشش
سهشعبه با خودش کرده
گلوتو جابجا مادر
شراب و خیزان بود و
همینکه داشت میاُفتاد
سرِ باباتو برداشتم
من از طشت طلا مادر
لباس مندرس داریم
هنوزم جای شکرش هست
حواسا پرتِ باباته
نه پرتِ دخترا مادر
به پشت پردهها هستن
زنای اهل این مجلس...
عروس فاطمه اما
شده انگشت نما مادر
شاعر: حسن لطفی
@noaheh_khajehpoor
هشتک کانال حذف نشود ❌
#دوبیتی
#دشتی
#شب_هفتم
#محرم
#علی_اصغر
#شیرخوارگان
#زبانحال
#حضرت_رباب
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
چرا قهری مگر تقصیر دارم
بِه جایت بر کَفَم زنجیر دارم
کفِ آبی فقط خوردم عزیزم
بیا از نیزه پایین شیر دارم
دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد
ببین که شانهام مویِ تو دارد
در آغوشم فقط پیراهنِ توست
لباس تازهات بویِ تو دارد
نمیآید پس از تو خواب ، ای کاش...
که میمُردم منِ بی تاب ای کاش
دوباره شیر آوردم ولی حیف...
نمیخوردم پس از تو آب ای کاش
مرا آزار با زنجیر میداد
به من نانخشک با تحقیر میداد
زنِ شامی دلم سوزاند وقتی...
کنارم طفل خود را شیر میداد
دوباره روضه میگیرم عزیزم
در این ویرانه میمیرم عزیزم
دوباره حرمله رد شد از اینجا
دوباره خشک شد شیرم عزیزم
نگفتند آه داغِ بچه دیدهاست
نگفتند از بلا پُشتش خمیده است
ولی گفتند این تازه عروسان
عروسِ فاطمه مویش سفید است
گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند
مرا با ریسمان بر ناقه بستند
نمیماندی به نیزه چاره کردند
سَرَت را با نخِ قنداقه بستند
چه حسرت ها چشیدم بچهام را
چه سختیها کشیدم بچهام را
کنارِ بچههای نیزه دارش
به روی نیزه دیدم بچهام را
فقط لالا کنم لالا بخوابی
ندارم غصه دیگر تا بخوابی
از آغوشم جدا گشتی و رفتی
که رویِ سینهی بابا بخوابی
نه رحمی بر پدر ، نه شرم کردند
بساطِ غارتش را گرم کردند
برای آنکه راحتتر بخوابی
زدند و سینهاش را نَرم کردند
سرم شد خاکِ عالم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمه دیدم نیزه رَد شد
به دنبالِ تو میگشتند بر خاک...
چنان زد از تنت هم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمهام قلبم گرفته
تمام چهرهام را غم گرفته
زِ بس نازی که تیری با سهشعبه
در آغوشش تو را محکم گرفته
عبا را روی تو افکند بابا
دلش را از غمت آکند بابا
چنان با تیر چسبیدی به قلبش
تو را از سینهی خود کَند بابا
شاعر: حسن لطفی
@noaheh_khajehpoor
هشتک کانال حذف نشود ❌
#متن_روضه
#اربعین
#صفر
#حضرت_زینب
#حضرت_رباب
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
لطفاً با حال مناسب اجرا شود... 😭
السلام علیک یا ابا عبدلله الحسین ❤️
▪️امروز دیگه اینجوری سلام نمیدم داداش پاشو سربریدتو برات آوردم.. 😭
“السلام علی المَجزوزِ الرَاسِ مِنَ القَفا”
حسین…
نه نه! زن و مرد، تو که نفست یاری میکنه تو که صدات مثل زینب نگرفته..😭
▪️ این بچه ها دیگه صداشون جوهره نداشت. امروز ما به جای اون بچه ها میگیم. حسین….
به خدا هر چیز دیگه جای این ذکر بگی دلت آروم نمیشه. “فما احلی اسمائکم” شیرینی این ذکر و بچش… حسین وای..
▪️هنوز به قبرا نرسیده بودن، یه وقت دیدن این زن و بچه خودشونو از ناقه ها به زمین انداختن..😭
🔸داداش اگه اون روز تو با صورت به زمین خوردی بلندشو ببین آخرین وجه تشابه من و تو اینه.
▪️تو تشنگی کشیدی منم کشیدم..
گرسنگی کشیدی من کشیدم..
کتک خوردی منم کتک خوردم..
تو رو با نیزه زدن منم زدن..
زین العابدین فرمود: “ان دَمَعَت من احَدِنا عَینٌ” اگه چشمی از ما گریه میکرد “فَقُرِعَت رَأسُهُ بِالرُمح” نیزه دارا با نیزه به سرش میزدن..😭
▪️ اما داداش تو رو کشتن منم میخواستن بکش..
▪️اما صورت تو زمین خورد تو این یکی من عقب موندم..
اما اربعین جبران کرد..
یه جوری از ناقه خودش و به زمین انداخت. رو زانوهاش داره راه میاد..
همه منتظرن ببینن زینب چه میکنه؟
خوب نشونی رو بلده..
▪️ خودم دیدم از بالا بلندی کجا افتادی زمین..
خودم دیدم چی جوری محاصره ات کردن..
اومد کنار این قبر همه دور زینب حلقه زدن..
▪️ اینجا با روضه شام و کوفه فرق میکنه اینا همه خواصن..
همه روضه ها رو خوند..
🔸آی رباب تو از خیمه بیرون نیومدی اما من اومدم..
▪️دیدم یه بدنی به رو، رو زمین افتاده..
و هُوَ جُسَةٌ بِلا رَأس..
سر نداشت سر نداشت.. 😭
رباب نبودی ببینی چه کردم..
خواستم سرشو ببوسم سر نداشت..😭
خواستم دستشو بردارم به قلبم بذارم دستشو بریده بودن..😭
🔸 فقط یه جای سالم بود اونم رگ های گردنش بود. لبامو به اون رگ ها گذاشتم که تونستم خطبه بخونم..
لبا رو به اون رگ ها گذاشتم که تونستم یزیدُ رسوا کنم..
▪️گریه ها کردن… هر یکی سمت قبری رفت. اما دیدن رباب متحیره..
یه جور دیگه داره ناله میزنه…
خانوم تو چرا سر قبری نمیری؟
آخه قبر علی اصغرمُ نمیدونم کجاست..😭
آخ بمیرم.
آب خوردم سینه هام شیر آورده..
یادش بخیر ۴۰ روز پیش علی داشتم و شیر نداشتم حالا برعکس شده.. شیر دارم شیرخواره ندارم.. 😭
▪️یه بدن عصر روز یازدهم بدون زائر موند..
هیچکی هم اشاره نمیکنه..
به زینب خیلی سخت گذشت..
▪️از گودال که عبورشون دادن تو دارالحربم که بدن بنی هاشم بود. همه رو زینب زیارت کرد اما یه بدن کنار علقمه موند آخه عباس دور افتاده بود.. هرچه زینب خواهش کرد نذاشتن اون بدنُ زیارت کنه حالا تو ببین چه حسرتی به دلش موند…
▪️گفت داداش میرم اما برمیگردم..
از کنار قبر حسین هنوز داره رو زانوهاش راه میره. کربلا رفته ها همین جایی که میگن بین الحرمین ارباب ما دست به کمر رفت اما زینب رو زانوهاش راه رفت..😭
▪️رسید کنار علقمه.. داداش نگی من با وفا نبودم..
اینجا دیگه زینب روضه نخوند..
▪️ سکینه شروع کرد روضه خواندن..
عمو عباس جات خالی بود…
عمه مو سیلی زدن.. 😭
https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor
هشتک کانال حذف نشود ❌