eitaa logo
نوحوا علی الحسین🎤
2.9هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
515 ویدیو
23 فایل
متن روضه، نوحه، زمزمه، زمینه، تک، واحد، واحد حماسی، شور،مناجات و.. به همراه اجرای سبک مناسبت های مختلف اهل بیت و 🎤آموزش مداحی🎤 @noaheh_khajehpoor کانال مولودی و عروسی خوانی مرج البحرین @marajalbahrain ارتباط با مدیر کانال خواجه پور _ 6998 342 0917
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5848332730739201090.mp3
16.76M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 راهب که به عمری ره باطل پی برد تو یک شبه عاقبت به خیرش کردی.. 😭 راهب از اسرار آگه نیستی هیچ دانی میزبان کیستی میهمانت میزبان عالم است هر چه داری احترامش را کم است.. حاج حنیف طاهری🎤 با ما بهترین ها را دریافت کنید 👇 @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
دوا دوای اباالفضل.mp3
5.65M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 کربلایی حسین طاهری🎤 دوا دوای اباالفضل شفا شفای اباالفضل به عرش حق بنویسید خدا خدای اباالفضل به روز حشر چه دارید به جز ولای اباالفضل شفاعت است به دست جهان گشای اباالفضل ▪️عباس یا اباالفضل جلال و جاه اباالفضل جمال ماه اباالفضل پناه جوست دو عالم جهان پناه اباالفضل حسین مقصد راه و چراغ راه اباالفضل غلام کوی حسینم به اقتدای اباالفضل ▪️یا عباس یا اباالفضل به کانال نوحوا علی الحسین بپیوندید 👇 @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
پر ازدحام است دروازه.mp3
1.19M
شماره 1439 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 پر ازدحام است،دروازه ی شام شد کار مردم،شادی و دشنام بسوزد از غم،دل اسیران به روی نیزه،سر شهیدان ▪️امان از شام خونین دل از غم،شد ام کلثوم سرش به نیزه،امام معصوم دستان بسته،در غم نشسته از جور دشمن،دل ها شکسته ▪️امان از شام زینب شد از غم،قامت خمیده بر روی نی بود،سر بریده ظلم فراوان،در شام ویران ای وای از این غم،شد بر اسیران ▪️امان از شام سکینه سوزد،زین ظلم و بیداد شد دیده گریان،امام سجاد امام سجاد،خون شد دل او دشمن شرر زد،بر حاصل او ▪️امان از شام در شام ویران،شد روزشان شام زدند بر آنان،سنگ از لب بام دشمن یتیمان،را بی بهانه گه کعب نی زد،گه تازیانه در شام ظلم و،کینه فزون شد از استقامت،دشمن زبون شد ▪️امان از شام @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
وارد شده در شام ویران.mp3
1.08M
شماره 1440 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 وارد شده در شام ویران محمل کاروان ایمان خون شده قلب این اسیران پر شده دروازه ی ساعات در سوز و غم روح مناجات خون شد دل عمه ی سادات ▪️امان ز ظلم مردم شام در کاروان غم حجله بسته بر روی محمل ها نشسته با دل خون قلب شکسته غرق ستم شام بلا بود سرها به روی نیزه ها بود در کاروان سوز و نوا بود ▪️امان ز ظلم مردم شام اهل حرم همه عزادار بر روی نی رأس علمدار کرب و بلا گردیده تکرار در شام غم چه وحشیانه بر کودکان زدند نشانه با کعب نی با تازیانه ▪️امان ز ظلم مردم شام نامردمان از ظلم و کینه بر سر نی ماه مدینه زد بر سر و سینه سکینه بر اهل بیت از مردم شام زخم زبان بوده و دشنام سنگ ستم از روی هر بام ▪️امان ز ظلم مردم شام @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
شام غم گشته هویدا.mp3
1.15M
شماره 1441 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 شام غم گشته هویدا خدایا چه کنم درد دل را کنم انشاء خدایا چه کنم کاروان اسرا آمده در شام خراب دیدن شهر چراغان دلشان کرده کباب همه در هلهله و نغمه ی دف چنگ و رباب نیست و کس یاری شان را بکند بهر ثواب ▪️شام غم گشته هویدا خدایا چه کنم ▪️درد دل را کنم انشاء خدایا چه کنم چه شده بر لب مردم خنده و هلهله است دست زنهای اسیر و بچه ها سلسله است این همه مرد و زن شام رخت نو کرده به تن مگر عید آمده اینجا این همه غلغله است ▪️شام غم گشته هویدا خدایا چه کنم ▪️درد دل را کنم انشاء خدایا چه کنم شام ای شام بلا این رسم مهمانی نبود بی وفائید و عجب یک تن تان هانی نبود همه تبریک به لب وای به شما روز جزا یک نفر زین همه خلق آدم ایمانی نبود ▪️شام غم گشته هویدا خدایا چه کنم ▪️درد دل را کنم انشاء خدایا چه کنم دست و پای حجت حق بسته گشته به طناب دل زینب زین الم گردیده محزون و کباب شام ویران تا ابد گردی از این ظلم تو خراب حرف حق است و کلامم باشد از روی حساب ▪️شام غم گشته هویدا خدایا چه کنم ▪️درد دل را کنم انشاء خدایا چه کنم آل پیغمبر و این ظلم و جفا از چه بود سنگ از بام و سر آل عبا. از چه شود شادی و هلهلهٔ آل زنا از چه بود زینب و کنج خرابه شده جا از چه بود ▪️شام غم گشته هویدا خدایا چه کنم ▪️درد دل را کنم انشاء خدایا چه کنم @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
اینجا چه شهری ست.mp3
1.2M
شماره 1442 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 اینجا چه شهری است بوی غم و بلا میاد از در و دیوار رنج و درد و جفا میاد هر سو بنگری هلهله و غوغا به پاست ناله از طفلِ غمین و بی بابا میاد این زمین یارب شام بلاست واویلا اینجا پر از جفاست ▪️واویلا غریب مولا حسین مردم این شهر گمونم که دین ندارن سر بریده روی نیزه ها میذارن از بالای سنگ میزنن سرِ اسیر دل خواهر غم دیده را درد میارن این زمین یارب شام بلاست واویلا اینجا پر از جفاست ▪️واویلا غریب مولا حسین این دیار همه لباس نو دارند به تن مگر عید اومد تبریک میگن از مرد و زن دست اسیرا بسته شده با یک رسن آل مصطفی با دلی پر رنج و محن این زمین یا رب شام بلاست واویلا اینجا پر از جفاست ▪️واویلا غریب مولا حسین یک پیرزنی سنگی گرفته با غضب زده بر سر حسین زهرا وا عجب افتاده زمین سر عزیز فاطمه وای و از دل خواهری که دیده تعب این زمین یارب شام بلاست واویلا اینجا پر از جفاست ▪️واویلا غریب مولا حسین ای شام بلا جور و جفا کردی عیان خون کردی دل آن خواهر بی خانمان دادی خرابه منزلشان به روزگار زبان قاصر است تا که کند این غم بیان این زمین یارب شام بلاست واویلا اینجا پر از جفاست ▪️واویلا غریب مولا حسین @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🔹چون حسین بن على علیه‏السلام شهید گردید، دو پسر كوچك از لشكرگاهى اسیر شدند(۱) و آنها را نزد عبیدالله آوردند، او زندانبان را احضار كرد و به او گفت: این دو كودك را به زندان ببر و خوراك خوب و آب سرد به آنها مده و بر آنها سخت‏گیرى كن. این دو كودك در زندان روزها روزه مى‏گرفتند و شب دو قرص نان جو و یك كوزه آب براى آنها مى‏آوردند. یك سال بدین منوال گذشت، یكى از آنها به دیگرى مى‏گفت: اى برادر! مدتى است ما در زندانیم و عمر ما تباه و تن ما رنجور شده است، امشب كه زندانبان آمد ما خود را به او معرفى مى‏كنیم شاید دلش به حال ما بسوزد و ما را آزاد كند. 🔸شب هنگام كه زندانبان پیر نان و آب آورد، برادر كوچكتر به او گفت: اى شیخ! آیا محمد صلى الله علیه و آله و سلم را مى‏شناسى؟ جواب داد: چگونه نشناسم؟! او پیامبر من است. گفت: جعفر بن ابى طالب را مى‏شناسى؟ در جواب گفت: چگونه جعفر را نشناسم؟! او پسر عمو و برادر پیامبر من است. گفت: ما از خاندان پیامبر تو محمد صلى الله علیه و آله و سلم و فرزندان مسلم بن عقیل بن ابى طالب هستیم كه یكسال است در دست تو اسیریم و در زندان به ما سخت مى‏گیرى. زندانبان پیر به شدت ناراحت شد و براى جبران بى مهری هاى خود، بر پاى آن دو بوسه مى‏زد و مى‏گفت: جانم به قربان شما اى عترت پیامبر خدا این در زندان به روى شما باز است هر كجا كه مى‏خواهید بروید. 🔹 و دو قرص نان جو و یك كوزه آب در اختیار آنها قرار داد و بعد راه فرار را به آنها نشان داد و گفت: شب ها راه رفته و روزها پنهان شوید تا خدا اسباب نجات شما را فراهم سازد. آن دو كودك(۲) از زندان بیرون آمده و به در خانه پیرزنى رسیدند، پس به او گفتند: ما دو كودك غریب و ناآشنائیم، امشب ما را میهمان كن و چون صبح شود خواهیم رفت. پیرزن گفت: عزیزانم! شما كی هستید كه از هر گلى خوشبوترید؟ گفتند: ما از خاندان پیغمبریم كه از زندان عبیدالله بن زیاد گریخته‏ایم. پیرزن گفت: عزیزانم! من داماد بدكارى دارم كه در واقعه كربلا به طرفدارى از این زیاد حضور داشته و مى‏ترسم شما را ببیند و پس از شناختن به قتل برساند. گفتند: ما همین امشب را نزد تو خواهیم بود و صبح به راه خود ادامه مى‏دهیم. ▪️پیر زن براى آنها شام آورد و آن دو پس از خوردن شام، خوابیدند، برادر كوچك به برادر بزرگتر گفت: بیا امشب پیش هم بخوابیم، مى‏ترسم مرگ، ما را از هم جدا كند! پاسى از شب گذشته بود كه داماد آن پیرزن در خانه را به صدا درآورد، پیرزن پرسید: كیستى؟ گفت: داماد تو گفت: چرا اینقدر دیر آمدى؟ گفت: واى بر تو، پیش از آن كه از خستگى از پاى در افتم در را باز كن. پرسید: مگر چه اتفاق افتاده؟! گفت: دو كودك از زندان عبیدالله گریخته‏اند و امیر فرمان داده است به هر كس كه سر یكى از آنها را بیاورد هزار درهم جایزه بدهند و براى دو سر دو هزار درهم خواهد داد. و من خیلى تلاش كردم تا آنها را پیدا كنم ولى متأسفانه نتوانستم! پیرزن گفت: از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بترس كه در روز قیامت دشمن تو باشد. گفت چه مى‏گویى؟ باید دنیا را به دست آورد! گفت: دنیاى بى آخرت به چه دردى مى‏خورد؟ گفت: تو از آنها طرفدارى مى‏كنى مثل این كه از آنها اطلاع دارى، باید تو را نزد امیر ببرم. گفت: امیر از من پیرزن كه در گوشه بیابان زندگى مى‏كنم چه مى‏خواهد؟! گفت: در را باز كن تا امشب را استراحت كرده و صبح به جستجوى آنها برخیزم. 🔸پیرزن در را به روى او باز كرد و او وارد خانه شد و پس از خوردن شام به استراحت پرداخت. نیمه شب بود كه صداى آن دو كودك به گوشش خورد، از جا جست و در تاریكى شب به جستجوى آنها پرداخت و چون به نزدیكى آنها رسید، پرسیدند: كیستى گفت: من صاحب خانه‏ام شما كیستید؟ برادر كوچكتر كه زودتر بیدار شده بود، برادر بزرگتر را بیدار كرد و به او گفت: از آنچه مى‏ترسیدیم به سراغمان آمد، سپس به او گفتند: اگر با تو براستى سخن گوییم، در امان تو خواهیم بود؟ گفت: آرى گفتند: امانى كه خدا و رسولش محترم مى‏دارند؟ گفت: آرى گفتند: بر امان خود، خدا و رسول را گواه مى‏گیرى؟ گفت: آرى گفتند: ما از عترت پیامبر تو هستیم كه از زندان عبیدالله گریخته‏ایم. او كه از فرط خوشحالى سر از پاى نمى شناخت گفت: از مرگ گریخته و به مرگ گرفتار شدید! سپاس خداى را كه شما را به دست من اسیر كرد. سپس آن دو كودك یتیم را محكم بست تا فرار نكنند. ▪️در سپیده دم، غلام سیاهى را كه «فلیح» نام داشت، صدا كرد و گفت: این دو كودك را گردن بزن و سر آنها را برایم بیاور تا نزد ابن زیاد برده و دو هزار دینار درهم جایزه بگیرم! غلام شمشیر برداشت و آنها را جلو انداخت تا در كنار فرات ایشان را به شهادت برساند، و چون از خانه دور شدند یكى از آنها گفت: اى غلام سیاه! تو به بلال مؤذن پیغمبر شباهت دارى. @noaheh_khajehpoor ادامه...👇
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 گفت: به من دستور داده شده تا گردن شما را بزنم، شما مگر كیستید؟ گفتند: ما از خاندان پیامبریم و از ترس جان از زندان ابن زیاد گریخته و این پیرزن ما را میهمان كرد و اینك دامادش مى‏خواهد ما را بكشد. غلام سیاه دست و پاى آنها را بوسید و گفت: جانم به قربان شما اى عترت پیامبر سپس شمشیر را به دور انداخت و خود را به فرات افكند و گریخت، و در پاسخ اعتراض صاحب خود گفت: من به فرمان توأم تا تحت فرمان خدا باشى، و چون نافرمانى خدا كنى من از تو اطاعت نمى كنم. 🔹داماد پیرزن بعد از این جریان پسرش را خواست و گفت: من اسباب آسایش تو را از حلال و حرام فراهم مى‏كنم و دنیاى تو را آباد خواهم كرد، فوراً این دو كودك را گردن بزن و سرهاى آنها را بیاور تا نزد عبیدالله بن زیاد برده جایزه بگیرم. فرزندش شمشیر بر گرفت و كودكان را جلو انداخت و به طرف فرات روانه گشت، یكى از آنها گفت: اى جوان! من از عذاب دوزخ براى تو بیمناكم. گفت: شما كیستید؟ گفتند: ما از عترت پیامبر محمد رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم هستیم، پدرت مى‏خواهد ما را بكشد. 🔸آن پسر هم پس از آگاهى، آنان را بوسید و همانند غلام سیاه شمشیرش را به دور انداخت و خود را به فرات افكند، پدرش فریاد زد: تو هم نافرمانى كردى؟ گفت: فرمان خدا بر فرمان تو مقدم است. 🔸آن مرد گفت: جز خودم كسى آنها را نكشد؛ شمشیر بر گرفت و آن دو كودك را به كنار فرات برده تیغ بر كشید و چون چشم كودكان به شمشیر برهنه او افتاد گریسته و گفتند: اى مرد! ما را در بازار بفروش و مخواه كه روز قیامت پیامبر خدا دشمن تو باشد. گفت: سر شما را براى ابن زیاد مى‏برم و جایزه مى‏گیرم. گفتند: خویشى ما با رسول خدا را نادیده مى‏گیرى؟ گفت: شما با رسول خدا پیوندى ندارید گفتند: اى مرد! ما را نزد عبیدالله ببر تا خودش درباره ما حكم كند. گفت: من باید با ریختن خون شما خود را به او نزدیك كنم. گفتند: اى مرد! به كودكى ما رحم كن! گفت: خدا در دلم رحمى نیافریده است. گفتند: پس بگذار ما چند ركعت نماز بخوانیم. گفت: به حال شما سودى ندارد، بخوانید. @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌ ادامه... 👇
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ▪️آنها چهار ركعت نماز خوانده و چشم به آسمان گشودند و فریاد بر آورند كه: یا حى یا حكیم یا احكم الحاكمین میان ما و او به حق حكم كن.(۳) ▪️سپس آن مرد برخاست و اول گردن برادر بزرگتر را زد و سرش را در پارچه‏اى گذارد؛ پس برادر كوچك، خود را در خون برادر بزرگتر غلطاند و گفت: مى‏خواهم رسول خدا را ملاقات كنم در حالى كه آغشته به خون برادرم باشم. آن مرد گفت: عیب ندارد، تو را هم به او مى‏رسانم! او را هم كشت و سرش را در همان پارچه گذاشت و بدن هر دو را به آب فرات انداخت و سر آن دو را نزد ابن زیاد برد. ابن زیاد بر تخت نشسته و عصاى خیزرانى به دست داشت، سرها را جلوى ابن زیاد گذاشت، ابن زیاد همین كه چشمش به آنها افتاد، سه بار برخاست و نشست و گفت: واى بر تو! كجا آنها را پیدا كردى؟! گفت: پیرزنى از خویشان من آنها را میهمان كرده بود. گفت: از میهمان بدینگونه پذیرایى كردى؟ سپس از او پرسید: به هنگام كشته شدن با تو چه گفتند؟ و آن مرد تمامى جریان را براى ابن زیاد بازگو كرد. ابن زیاد پرسید: چرا آنها را زنده نیاوردى تا به تو چهار هزار درهم جایزه دهم؟ گفت: دلم راه نداد جز آن كه با خون آنها خود را به تو نزدیك كنم. ابن زیاد گفت: آخرین حرف آنان چه بود؟ گفت: دست ها را به طرف آسمان برداشتند و گفتند: یا حى یا حكیم یا احكم الحاكمین! میان ما و این مرد به حق حكم كن. 🔸ابن زیاد گفت: خدا در میان تو و آن دو كودك به حق حكم كرد. پس رو به حاضران در مجلس كرده گفت: كیست كه كار این نابكار را بسازد؟ مردى شامى از جاى برخاست و گفت: من! عبیدالله گفت: او را به همان جایى كه این دو كودك را كشته ببر و گردن بزن، ولى خون او را مگذار كه با خون آنها در هم آمیزد، و سر او را نزد من بیاور. آن مرد شامى فرمان برد و طبق دستور ابن زیاد آن مرد را در كنار فرات به سزاى عمل ننگینش رسانید و سرش را براى ابن زیاد برد. نوشته‏اند كه: سر او را بر نیزه كرده و در كوچه‏ها مى‏گرداندند و كودكان با پرتاب سنگ و تیر آن را نشانه مى‏رفتند و مى‏گفتند: این است كشنده عترت رسول خدا. ۱-همانطور كه از این نقل ظاهر است این كودك به همراه امام حسین بوده‏اند، ولى قزوینى از روضة الشهدا نقل نموده كه این دو كودك همراه پدرشان مسلم بن عقیل به كوفه آمدند و عبیدالله بن زیاد آنها را اسیر و زندانى نمود.(ریاض الاحزان) ۲- نام آن دو كودك محمد و ابراهیم بود كه محمد از ابراهیم بزرگتر بوده است. (ریاض الاحزان) ۳- از منتخب نقل شده است كه: آن مرد چون خواست كودكان را به قتل برساند همسر او پیش آمد و گفت: از این دو كودك یتیم درگذر و از خدا طلب كن آنچه را از عبیدالله آرزو دارى، خداوند در عوض آن جایزه كه عبیدالله به تو دهد چندین برابر روزى تو گرداند، ولى مؤثر نیفتاد.(ریاض الاحزان) @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله یا اباعبدالله الحسین وقتی خدا به خلقت تو افتخار کرد ما را برای نوکریت اختیار کرد کشتی هیچ‌ کس به دل ما محل نداد اما حسین آمد و ما را سوار کرد می‌ پیغمبر فرمودن: «إنَّ الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة امام حسین  چراغ هدایت و کشتی نجات هست. تا داغ تو جگر بخراشد به سینه‌ها برق نگاه تو دل ما را شکار کرد گر روضه‌ات نبود که ما دین نداشتیم ‌دین را برای ما غم تو استوار کرد جانم فدای آن که تمامی عمر خویش بر درگه تو خدمت بی‌انتظار کرد دنیا و آخرت همه مدیون زینبیم ما را صدای ناله او بی‌قرار کرد گیرم که گریه‌ها شده مرهم به زخم تو باید به داغ ساقی لشکر چه کار کرد؟ ▪️وقتی همه زن و بچه ها امید وار بودن سید الشهدا و آقا اباالفضل با هم برگردن اما یه مرتبه دیدن ابی عبدالله دست به کمر داره از علقمه بر میگرده.. 😭 یه دختری صدا زد: بابا از عمو عباسم چه خبر...؟ تا خانم زینب سیدالشهدا رو تو این حال شش دید دست رو سر گذاشت ناله زد: واضیعتا بعدک یا العباس... یعنی وااای بر ما بعد تو با عباس...😭 یه مرتبه دیدن ابی عبدالله دست به کمر تا خیمه عباس رفت عمود خیمه رو پایین کشید کنایه از اینکه.. ▪️ای زینب ای سکینه بچه ها دیگه این خیمه صاحب نداره.. 😭 آااخ بمیرم یه مرتبه دیدن خانم رباب با قنداقه علی اصغرش رو زمین افتاد... 😭 مگو آب مگو آب عمو نیست عمو نیست تو را چاره علی جان به جز تیر عدو نیست یا حسین... 😭 @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
Mansoori-RozeAbbas.mp3
2.01M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 مرحوم منصوری 🎤 با ما بهترین ها را دریافت کنید 👇 @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
4_5938147802637926833.mp3
6.06M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 مثل لبیکی که میگن تو منا دور تو میگردن این سینه زنا نفسی بفداک یا سیدنا... ❤️ جونم و میدم اقا پای نخ پرچمت به فدای تو و غمت من و کی میبری حرمت میدونی من نوکرتم  میدونم اقای منی میدونی مجنون تو ام  میدونم لیلای منی ▪️ثار الله و ابن ثاره عشق تو قلبم رو برده زیر دین زندگی میکنم با اسم حسین رویای منِ بین الحرمین باده ناب کوثر اون چایی هیئتِ به خدا خودِ جنت وقتی فاطمه تو روضت ِ میدونم تو صاحبمی میدونم نالایقتم میدونم تو عشق منی میدونی من عاشقتم ▪️ثار الله و ابن ثاره تو شور شیرین شبهای منی تو دین و دنیا و عقبای منی امروز من و فردای منی کم نمیزاری اقا هیچ موقعی واسه من تویی رزق خاص من تویی سوره اخلاص من میدونی من عبد تو ام میدونم توحید منی میون تاریکی قبر تو تنها امید منی ▪️ثار الله و ابن ثاره حاج امیر کرمانشاهی🎤 با ما بهترین ها را دریافت کنید 👇 @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌