دخترت امشب از این ویرانه راحت می شود
آه دور عمه جانم باز خلوت می شود
میزبان دختر ، پدر هم با سر آمد سر زده
بهتر از این هم مگر اصلا ضیافت می شود
هر چه آمد بر سرم را با دل و جان می خرم
مثل زهرا مادرم سهمم شهادت می شود
پیر کردم عمه را امشب مرا حتما ببر
دخترت اینجا پدر ، دارد اذیت می شود
صبح فردا تازه می فهمند از عالم که رفت ...
صبح فردا شام از داغم قیامت می شود
صبح فردا کعب نی ها استراحت می کنند
دارد از دستم غل و زنجیر راحت می شود
صبح فردا زجر گیرد مژدگانی از یزید
خون من مثل تو بانی کرامت می شود
باز جا می مانَد از این قافله دردانه ات
اربعین محروم از فیض زیارت می شود
#محمد_حسین_رحیمیان
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
چراای میهمان لعل لبی چون ارغوان داری
گمانم كه نشان ازبوسه هاى خيزران داری
چرا همرنگ پیشانی عمه شد جبین تو
مگرباباتوهم زخمی زسنگ کوفیان داری
تركهاى لبت رابوسه دادم سوخت لبهايم
به لب سرّ مگوى غربت لب تشنگان دارى
شبی کنج تنورخولی و روزی به تشت زر
بمیرم من که روزوشب زدشمن میزبان داری
دل این دخترت تنگ است ازهجر عزیزانش
بگو آیا خبراز اصغرشیرین زبان داری؟
برای شستن اين صورت غرق به خون تو
زچشم دختر دردانه ات سیل روان داری
سر عباس روى نى سر من زير كعب نى
به طعنه گفت نامردى عموى پهلوان دارى
رخم تصوير ياس وپيكرم تفسيركوثر شد
شبيه مادرخود دخترى قامت كمان دارى
#سعید_نسیمی
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
مبهم شده مانند تصویرتو تصویرم
توکشته ی اشکی و من اشک است تقصیرم
آسان گرفتی امتحان عشق را از من
آغوش خود را باز کن، من سخت میگیرم
جز گیسوان سوخته شاهد نیاوردم
من شمع دنیا آمدم پروانه میمیرم
من با تو آخرسر، سریک سفره مهمانم
تو بوی نان داری و من از زندگی سیرم
شانه به مویم میزنم اما گره خورده
با گیسوان سوخته هرروز درگیرم
مثل غروب کنج ویرانه پدرجان از
دست بزرگ و کوچک این شهر دلگیرم
دیشب کسی خرما و نان آورد، رد کردم
گفتم به او خیلی کتک خوردم دگر سیرم
طی شد تمام کودکی هایم کنار شمر
حالا سراغم آمدی حاال که من پیرم؟!
من گریه کردم جای من عمه کتک خورده
خسته شدم از بس که اینجا دست و پا گیرم
هر جا سراغت را گرفتم زجر من را زد
خوب است اینجایی سراغت را نمیگیرم
من که گرفته گیسویم دست عوالم را
موی مرا پیچیده دستش محض تأخیرم
تا آمدم پیش خودت راحت شدم بابا
اما رباب آشفته شد هنگام تطهیرم
#یا_مظلوم
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
بشنوند امروز دختردارها..
قصه ی غمگین کوثردارها
از روی نیزه بیا بوست کنم
رفته ای بر نیزه با سردارها
به علی اکبر بگو سنگم زدند
سنگ خوردم از برادردارها
زجر که تنها به دنبالم نبود
در پی ام بودند لشکردارها!
معجرم را دستگردان میکنند
گوشه ی بازار، معجردار ها
نیشخندی زد به گوش پاره ام
این هم از آداب زیوردارها
حرف خدمتکار پیش من زدند..
من که خود هستم ز نوکردارها
#سید_پوریا_هاشمی
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
بهشت نوری و سرشار از ریاحینی
نسیم عطر دلانگیز عود سیمینی
به لفظ سادهٔ عامی تو شاهبانویی
به لفظ غامض عرفان مُنیَالمُحبیّنی
و در کلام و به منطق تمام تمجیدی
به لفظ فلسفهدانان تمام تحسینی
شهیده! وارث مکسور ضلعها! خاتون!
امام و اسوهٔ آزادگی و حقبینی!
تو شاعرانهترین آیههای تلمیحی
به بیتبیت غزلهای ناب تضمینی
تجسم همهٔ آیههای ایمانی
تمام معنی حُب، شاهد «هلِ الدّین»ی
فقیه شارح امالکتاب عشاقی
که واژه واژه به توضیح و بسط و تبیینی
سه ساله جلوهای از زینب علی هستی
چنین که زِینِ اَبی، بر حسین آذینی
به دستِ بسته زینب سپر نه تنها، که
به دستِ بسته زینُ العِباد زوبینی
هماره نام بلندت نوای ایتام است
و دین مشترک دختران غمگینی
صدای خسته هر دختر رُواندایی
نوای دخترکان یمن، فلسطینی
به خواهران برادر ندیده مدتها
انیس و سنگ صبوری، امید و تلقینی
نماد عاقبت گریه های هجرانی
تمام غبطه پروانگان ز دیرینی
که گشت بر سر تو آسیای دوران و
به هر جفا که شد اما تو سنگ زیرینی
تو فاطمی نسبی جلوهٔ شب قدری
تو برتراز همه القابی و عناوینی
زبان الکن من را ببخش ای بیبی
بلد نبودم از این بیشتر که میبینی
اشارتی که خرابم، شوم خراباتی
شبی زیارت دلبر به خواب نوشینی
بُوَد که جان بسپارم شبیه تو بانو
به پای بوسی او عاقبت به شیرینی
#محسن_عسکری
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
در جلوه، نور حضرت زهرا رقیه است
ریحانه ای از جنّت زهرا رقیه است
لولاک گفته عالمی مخلوق زهراست
در امتداد خلقت زهرا رقیه است
چون ممتحنه قبل خلقت بوده او هم
مُحرم، میان خلوت زهرا رقیه است
حتماً شنیدی زینت مولاست زینب
انگشتر بی قیمت زهرا رقیه است
کوثر سه آیه، عمر این گل هم سه سال است
تفسیر از چه؟! برکت زهرا رقیه است
تسبیح و مهر کربلا داریم اما
تسبیح و مُهر و تربت زهرا رقیه است
ما را نترسان از حساب و از قیامت
وقتی وزیر دولت زهرا رقیه است
با سر به روضه آمدم دستم بگیرد
چون علّت این دعوت زهرا رقیه است
آنکس که بین راه، سیلی و لگد خورد
شد صورتش چون صورت زهرا رقیه است
افتاد تا از ناقه مادر را صدا کرد
معلوم شد هم صحبت زهرا رقیه است
از درد پهلو با پدر چیزی نگفته
چون مطمئنم غیرت زهرا رقیه است
#رضا_دین_پرور
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
از حرم رفتی و آتش زده شد بال وپرم
بعد تو ریخته شد خاک یتیمی به سرم
چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم
در همین فاصله از زندگی مختصرم
چند روزی است که از حال دلم بی خبری
چند روزی است که از حال سرت بی خبرم
شانه ی سنگ شده جایِ سر دختر تو
جایِ آغوش تو ای کوه ترین مرد حرم
مو ندارم به سر و سوخته گیسویی که
می رسیده است زمانی قد آن تا کمرم
کاش میشد که دوباره به مدینه برویم
تا که انگشتر ی از شهر برایت بخرم
کفتر جلد سر و دوش عمویم بودم
حال با حرمله و شمر و سنان همسفرم
سیلی و هلهله کم بود که با زخم زبان
هر کسی زد نمک طعنه به زخم جگرم
گر چه گیسو و سرم سوخت ولی شکر خدا
معجر سوخته ای هست ببندم به سرم
کاش می شد که نخی از گل پیراهن تو
باخودم محض تبرک به مدینه ببرم
آبرو بود که از کاخ ستم می بردم
باهمین اسلحه ی اشک و همین چشم ترم
دست و پا گیر شدم مرحمتی کن بِبَرم
که در این قافله با تاول پا دردسرم
بین زهرا و رقیه چه شباهتهایی است!
کشته سیلیِ بعد از غم داغ پدرم
#منصوره_محمدی_مزینان
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
به دخترت که غم و غصه بیکران دارد
بگو که چند ستاره در آسمان دارد
تمام دخترکان رفته اند و خوابیدند
رقیه نیمه ی شب تازه میهمان دارد
بغل گرفتمت و از تو بوسه میخواهم
ولی چرا لب تو طعم خیزران دارد
تو تشنه کشته شدی من گرسنه ام امشب
سرت برای چه اینقدر بوی نان دارد
از آن شبی که زمین خوردم از روی ناقه
همیشه دختر تو درد استخوان دارد
بلایی بر سر شیرین زبانت آوردند
برای حرف زدن لکنت زبان دارد
در ازدحام سر کوچه ها مشخص شد
چقدر شام؛ زن و مرد بد دهان دارد
■
و دشمنان تو بابا به خویش میگفتند
مگر که دختر کوچک چقدر جان دارد
#محمد_حسن_بیات_لو
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
«روضهی گودال» این شبها رقیه
ارباً اربا دست و قلب و پا رقیه
دور تا دورش فرشته گریه میکرد
ذکر جبرائیل و فطرس «یا رقیه»
هر که با هر آنچه دارد می نوازد ...
سنگ و سیلی یک طرف، تنها رقیه
گوش رفت و گوشواره رفت و مو رفت ...
غارتت کردند چون بابا ... رقیه
پیرهن ... چادر ... معجر ... پاره پاره
دختران شام تحت امنیت اما رقیه
سوخته مو، چشم کم سو، دست بر پهلو گرفته
أشبه الناس است به زهرا ... رقیه
عمه زینب پیر شد از ناله هایت
گریه کم کن ناله کم کن «یا رقیه»
میشود از خاک تا عرش خدا رفت
با نماز شب نه، تنها با رقیه
#حسین_ایزدی
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
شب سرد خرابه آمد اما «سر» نمیآید
شده با سر بیا که بغضهایم سر نمیآید
به من گفتند با زور کتک بابا نگو اینقدر
ولی از دختران ، بابا نگفتن بر نمیآید
سرت با بوی نان آمد ولی خود نان نیاوردی
پدر جان از تنور کوفیان نان در نمیآید
پر از لاله شده پیراهنم از بس زمین خوردم
لباس گل گلی به دختر لاغر نمیآید
برای دیدنت از کربلای پر بلا تا شام
دویدم پس نفسهایم از این بهتر نمیآید
نخواه از من که موهایم رسد بر شانههای من
اگر زلفی به آتش خورد دیگر در نمیآید
حساب کوچکی داریم من با خیزران بابا
تو را بوسیده قبل از من ؟ مگر محشر نمیآید؟
#وحید_عظیم_پور
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۱
(دم بازاری جناب حر)
(زمینه۵)
۱
من حرم و عبد روسیاهم
داده ز کرم حسین پناهم
با صد آه و افغان،گویم ای حسین جان
ممنونتم ای حسین زهرا
کردی تو قبول توبه ام را
۲
ای پور علی بگیر دستم
بد کردم اگر رهت ببستم
با دیده ی گریان،گشته ام پشیمان
ممنونتم ای حسین زهرا
کردی تو قبول توبه ام را
#حسین_مقدم
#حر
@nohe_sonnati
۱
(ذکر جناب حر)
تا حر ریاحی را،از کرم حسین بخشید
توبه اش همان دم بود،از سوی خدا تأیید
اول سر ره بگرفت،بر زاده ی پیغمبر
نادم و پشیمان شد،چون عاقبتش می دید
او شقاوت خود را،تبدیل سعادت کرد
از امر حسین میدان،رفت و با عدو جنگید
با تیغ که در کف داشت،بسیار ز اعدا کشت
عاقبت به خاک افتاد،جزء شهدا گردید
ای کاش که ما گردیم،عاقبت به خیر چون حر
آن سان که دم آخر،در خون بدنش غلتید
آمد سر بالینش،سبط مصطفی از لطف
یک پارچه ی زردی،بر دور سرش پیچید
یا رب به حق زهرا،از ما بگذر چون حر
کن عفو مقدم را،کز خطاش می نالید
زمینه:ای تشنه لب عطشان،مظلوم حسینم وای
#حسین_مقدم
#حر
@nohe_sonnati
۱
(جناب حر)
حر ریاحی آمد از،جیش عدو سوی حسین
گفتا که من نادم شدم،ای سرفراز عالمین
آیا بفرماید قبول،این توبه ام را کردگار
گفتا نعم بالا بگیر،سر پیش شمس مشرقین
چون مطمئن از توبه شد،گردید روشن چهره اش
اذن جهاد با عدو،بگرفت از مولی حسین
مشغول شد در جنگ تا،شهد شهادت را چشید
حاضر به بالینش شدی،از لطف نور نیرین
دستمال زردی بر سر،حر بست سبط مصطفی
آری شفیع او شود،ارباب اندر نشأتین
یا رب مقدم را ببخش،عفوش بفرما حرمت
آن تشنه کامی که بود،از بهر زهرا نور عین
زمینه:این فاطمه خیر النساست،او را میازار ای زمین
#حسین_مقدم
#حر
@nohe_sonnati
۱
(جناب حر)
گر بست ره حسین را حر ریاحی،کرده اشتباهی
حر گشت هدایت،جانب سعادت
در وقت نمازش به حسین وی اقتدا کرد،طاعتش ادا کرد
حر گشت هدایت،جانب سعادت
وان گاه که شد وقت جدال کفر و ایمان،حر گشت پشیمان
حر گشت هدایت،جانب سعادت
آمد به سوی حسین و شد از این اطاعت،قسمتش شهادت
حر گشت هدایت،جانب سعادت
مهر فاطمه ز ابتدا داشت به دل حر،حر شد عاقبت حر
حر گشت هدایت،جانب سعادت
زمینه:کافی
#حسین_مقدم
#حر
@nohe_sonnati
۱
(جناب حر)
حر شد از کرده ی خود پشیمان
شد جدا از صف قوم عدوان
آمد او نزد سلطان ابرار
زاده ی حیدر آن نور دادار
بر خطای خودش کرد اقرار
نادم واقعی شد ز عصیان
تا حسین این ندامت از او دید
از خطاهای او چشم پوشید
شربت عفو را حر چو نوشید
گفت ممنونتم ای حسین جان
حالیا از شما اذن خواهم
عذرخواهی ز زینب نمایم
من به راهت دگر جانفدایم
ای ولی خداوند منان
چون که حر شد سعادت نصیبش
گشت سبط پیمبر حبیبش
یار شد لطف نعمت طبیبش
داد در راه حق جان به جانان
زمینه:هر شب جمعه زهرای اطهر
#حسین_مقدم
#حر
@nohe_sonnati
۱
(جناب حر)
با خجالت آمد،نزد شاه عطشان
توبه کردنش را،بنمود عنوان
حر ز کرده اش شد،نادم و پشیمان
کرد سبط رسول،توبه اش را قبول
داد اذنش رود،در نبرد عدوان
حر ز کرده اش شد،نادم و پشیمان
جنگ با عدو کرد،تا ز خون وضو کرد
آمدش به بالین،سرور غریبان
حر ز کرده اش شد،نادم و پشیمان
گفت حر مخور غم،کز سوی خدایت
شد به تو عنایت،عفو و جود و غفران
حر ز کرده اش شد،نادم و پشیمان
زمینه:همه جا کربلاست،همه جا نینواست
#حسین_مقدم
#حر
@nohe_sonnati
پاره دم
حر دلاور شد شهید(آه و واویلا)٢
جسمش به خاک و خون تپید(آه و واویلا)٢
یا حسین حرم پشیمان آمدم
بر درت با چشم گریان آمدم
یا حسین جانم فدای جان تو
حر شود قربان خاک پای تو
حسین جان از گناهم توبه کردم
بده اکنون پناهم توبه کردم
به درگاهت حسین جان بنده ام من
ز افعال بدم شرمنده ام من
حر دلاور روسفید گشته
بر ناامیدان او امید گشته
#حر
@nohe_sonnati
(پاره دم جناب حر)
حر از شقاوت به سعادت رسید
توبه نمود و به شهادت رسید
شامل او گشت چو لطف خدا
شد ز شهیدان صف کربلا
#حسین_مقدم
#حر
@nohe_sonnati