eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
12.8هزار دنبال‌کننده
352 عکس
29 ویدیو
1 فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
از ما زمینیان به شما آسمان سلام مولای دلشکسته امام زمان سلام این روزها هزار و دو چندان شکسته ای حالا کجای روضه بابا نشسته ای رخت سیاه داغ پدر کرده ای تنت قربان ریشه های نخ شال گردنت آماده می کنی کفن و تربت و لحد مرد سیاه پوش، خدا صبرتان دهد گویا دوباره بی کس و بی یار وخسته ای این روزها کنار دو بستر نشسته ای انگار غصه دار جراحات سینه ای گاهی به سامرایی و گاهی مدینه ای یک بار فکر زهر و دل پر شراره ای یک بار فکر واقعه گوشواره ای با این که بر سرِ پدرِ دیده بسته ای اما به یاد مادر پهلو شکسته ای آن مادری که بال و پرش درد می کند هم کتف و شانه هم کمرش درد می کند هم بین خانه گفت و شنودش اشاره شد هم آسمان روسریش پر ستاره شد دو ماه و نیم کار حسن مو شکافی و دو ماه و نیم بازوی مادر غلافی و. @nohe_sonnati
از ما زمینیان به شما آسمان سلام مولای دلشکسته امام زمان سلام این روزها هزار و دو چندان شکسته ای حالا کجای روضه ی بابا نشسته ای رخت سیاه داغ پدر کرده ای تنت قربان ریشه های نخ شال گردنت آماده می کنی کفن و تربت و لحد مرد سیاه پوش، خدا صبرتان دهد گویا دوباره بی کس و بی یار وخسته ای این روزها کنار دو بستر نشسته ای انگار غصه دار جراحات سینه ای گاهی به سامرایی و گاهی مدینه ای یک بار فکر زهر و دل پر شراره ای یک بار فکر واقعه گوشواره ای با این که بر سرِ پدرِ دیده بسته ای اما به یاد مادر پهلو شکسته ای آن مادری که بال و پرش درد می کند هم کتف و شانه هم کمرش درد می کند هم بین خانه گفت و شنودش اشاره شد هم آسمان روسریش پر ستاره شد دو ماه و نیم کار حسن مو شکافی و دو ماه و نیم بازوی مادر غلافی و... @nohe_sonnati
آن روز از کبوتر زخمی پری نبود خورشید فاطمه که به این لاغری نبود! شد مثل مادرش به خدا راه رفتنش فرقی که داشت این که جوان بستری نبود آیا دلیل غصّه‌ی او زهر بوده؟ نه از آن شراب، دردسر بدتری نبود یک بی‌حیا و ظرف شراب و امام بود اما به لعل لب، لب چوب تری نبود یک شهر دشمن از همه‌جانب ولی دگر چشم طمع که در پی انگشتری نبود آنجا کشنده بود که در پیش دختران می‌زد یزید چوب،… وَ آب‌آوری نبود ای کاش در مقابل چشمان خواهری رأس بریده داخل طشت زری نبود فریاد می‌کشید صدای گرفته‌ای: بابا محاسن تو که خاکستری نبود! وای از غروب شام غریبان که ناقه بود امّا میان جمع، علی اکبری نبود @nohe_sonnati
آسمان باز پر قمر شده است شب اندوهمان سحر شده است به همه سائلان نظر شده است چون كه اربابمان پدر شده است آمد از راه قرص ماه حسين دومين حيدر سپاه حسين خلق و خويش پيمبرى ديگر على اكبر نه،حيدرى ديگر پهلوان دلاورى ديگر تو بگو شير لشكرى ديگر هست پيغمبرى سراپايش به عمو رفته قدّ و بالايش چهره اش ماه آسمان حرم سايه اش قوت زنان حرم حنجرش گرمى اذان حرم چشم بد دور از جوان حرم مثل عباس سايه ی سرهاست سرپناه تمام خواهرهاست آمد از هر نظر على باشد از همه بيشتر على باشد باز هم يک نفر على باشد چقدر اين پسر على باشد! مثل حيدر قويست او عزمش چند بيتى بگويم از رزمش بين گرد و غبار مى آيد روى مركب سوار مى آيد پسر ذوالفقار مى آيد حيدر روزگار مى آيد عشق مى ريزد از سر و رويش ذوالفقار است تيغ ابرويش پاش تا در ركاب مى افتد دست در پيچ و تاب مى افتد سر ز تن بى حساب مى افتد به تلاطم عقاب مى افتد بهت در چشم هاى اين دشت است بس كه در حال رفت و برگشت است خوب فهميده رزم فن دارد هنر جنگ تن به تن دارد فنِ از روبرو زدن دارد اين شگرد از عمو حسن دارد آى لشكر ببين جوان اين است پسر شير نهروان اين است خشم او تيغ و نيزه وشدير است هر نگاهش دو قبضه شمشير است چقدر رزم او نفسگير است نوه ی شير غالبا شير است تيغ مى زد همين كه از چپ و راست ازحرم بانگ يا على برخاست رزم با اين جوان گره خورده حنجرش با اذان گره خورده در دهان ها زبان گره خورده ابرويش آن چنان گره خورده كه همه ياد حيدر افتادند ياد آن روز خيبر افتادند رعد و برق است يا كه طوفان است كه دقيقا ميان ميدان است يا جوان حرم رجز خوان است روى لب هاى عمه ها جان است شور و غوغاست در دلش هرچند دارد ارباب مى زند لبخند مى رود دشت را به هم بزند وسط معركه علم بزند خواست تا حرف مى روم بزند ديد بايد كمى قدم بزند پيش چشم پدر جوان مى رفت داشت از جسم شاه جان مى رفت رفت در نيزه زارها افتاد بين گرد و غبارها افتاد زير پاى سوارها افتاد وسط نيزه دارها افتاد پاى نيزه به پيكرش وا شد به زمين خورد ارباً اربا شد @nohe_sonnati
به روى پر جبرئيل آرميده همان كه دلم را به مستى كشيده فرشته بيا در زمين بار ديگر ببين كودكى هاى زهرا رسيده عجب سيب سرخ قشنگى خداوند براى خود سيب سرخ آفريده گمان مى كنم اين كه مانند زهرا فداها ابوها ز بابا شنيده همان كه به پاكى بود شهره آمد به دامان خورشيدمان زهره آمد پدر، عاشق بوى پيراهنش بود و گرم طواف ضريح تنش بود ميان همه خانواده يكى هم هميشه خراب عمو گفتنش بود سحرها سرش روى دامان بابا شبى هم پدر بر روى دامنش بود شبى كه رد ريسمان هاى اين راه به جامانده بر بازو و گردنش بود همان شب كه از گريه او بى رمق شد و يک مرتبه روبرو با طبق شد سلام آن كه بى تو دلم وا نمى شد كوير زمين مثل دريا نمى شد اگركه نمى آمدى تا هميشه كسى مثل تو شكل زهرا نمى شد به غير از تو و عمه زانوى سقا براى كس ديگرى تا نمى شد تو در كربلا تشنه، بى آب بابا ولى آب هم بود بابا نمى شد چه شد در ميان بيابان بماند چه بهتر كه اين راز پنهان بماند مسيح از نگاه تو درمان گرفته به يمن تو در شهر باران گرفته براى سفر تا خدا بار ديگر نخ چادرت را سليمان گرفته نگاه شما مى برد سمت دريا كسى را كه راه بيابان گرفته تو مانند زهرا تو بانوى آبى تو هم بازى طفل ناز ربابى شبى كه بهارِ نگاهت خزان شد زمان وداع تو با كاروان شد زمين خوردى از ناقه، در برهه اى كم تمام تنت پاره اى استخوان شد تو ديدى كه قرآنِ بر نيزه رفته ورق در ورق خيزران خيزران شد تو ديدى كه بر نيزه مى رفت بابا و انگشترش قسمت ساربان شد خلاصه ترک خورد بغض گلويت پدر آمد اما بدون عمويت @nohe_sonnati
عبا رسید که گرما به پیکرت نرسد و گرد و خاک به موی مطهرت نرسد عبا رسید به جسمت قبول حرفی نیست ولی خدا کند از راه خواهرت نرسد اگر رسید به مقتل دعا کن آن لحظه کسی برای جدا کردن سرت نرسد تلاش کن به روی خاک تشنه هم بودی صدای وا عطشایت به مادرت نرسد تنت توسط سر نیزه جا به جا نشود خدا کند که دگر حرف بوریا نشود به روی حنجرت از زخم بود اثر یا نه؟ تو نیزه خورده ای اصلا زِ پشت سر یا نه؟ به جای دفن، زمانی که بر زمین بودی سوار اسب رسیدند ده نفر یا نه؟ تنت به روی زمین مانده است در گودال؟ شدی مقابل خواهر بدون سر یا نه؟ عبور کرده ای از کوچه ی یهودی ها زدند سنگ به سمتت ز هر گذر یا نه؟ به غیر شام که در آن نبود هم نفسی  سری به نیزه نبوده بلند پیش کسی   به شام قافله را با عذاب آوردند برای دست یتیمان طناب آوردند مگر که تشت زر و چوب خیزران کم بود؟ که بعد چند دقیقه شراب آوردند به روی نیزه سر شیرخواره را عمداً درست پیش نگاه رباب آوردند برای این که دلش بیشتر به درد آید مدام روبرویش ظرف آب آوردند به روی نیزه ی دشمن تمام هستش رفت نه شیرخواره که گهواره هم ز دستش رفت @nohe_sonnati
نخل زردم، جوانه می‌خواهم کفترم، آب و دانه می‌خواهم بر فراز مناره‌های حرم گوشه‌ای باز لانه می‌خواهم روی پرهای من بزن مُهری بی نشانم، نشانه می‌خواهم کفتر خانگی این حرمم دانه از اهل خانه می‌خواهم در کنار رواق دار الزُّهد منزلی جاودانه می‌خواهم خانه جز این حرم نمی‌خواهم پَرِ پرواز هم نمی‌خواهم آستان بوس خود خطابم کن بد حسابم، ولی حسابم کن برکه‌ی خشکم و گِل آلودم کوثر معرفت! گلابم کن قَسَمت می‌دهم به جان جواد بعد اگر خواستی جوابم کن من شبیه دعای بی روحم روح ادعیّه! مستجابم کن ای خداوند عشق! اى احساس! نظری کن به خاطر عباس مهربانی که روح احسانی درد من را تو خوب می‌دانی حقّ همسایه جا نیاوردم نیست این شیوه‌ی مسلمانی ولی ای با وفا! پناهم ده هرچه باشد تو از بزرگانی لحظه‌ای که جنازه‌ام آمد وایِ من گر که روی‌گردانی وای آقا چه قدر می‌آید به تو لفظ شریف سلطانی گفته‌ام هر کنار، در هر سو ضامنم هست ضامن آهو @nohe_sonnati
قدمش ناگهان شتاب گرفت طرفش رفت و ظرف آب گرفت آب را بر روی زمین تاریخت درهمان لحظه قلب زهرا ریخت روضه کوتاه نکته سربسته حجره تاریک، حجره دربسته جگری رفته رفته سم می‌خورد پشت در دست‌ها به هم می‌خورد عرش را ناله‌ای تکان می‌داد تشنه‌ای روی خاک جان می‌داد زهر بی تاب کرد جانش را سوخت تا آب کرد جانش را مثل اکبر شده ولی بهتر ظاهر جسمش از علی بهتر این جوان آن جوان تفاوت داشت زخم زهر و سنان تفاوت داشت این جوان پیکرش که سالم بود جگرش نه سرش که سالم بود موقع دفن لااقل سرداشت بدنش می‌شد از زمین برداشت به تنش پای نیزه بازنشد در نهایت عبا‌نیاز نشد بگذرم؟ نگذرم؟ نمی‌دانم وسط چند روضه حیرانم تا بفهمم گریز آخر را می‌روم بیت‌های دیگر را تشنه در آفتاب بنویسم از زبانِ رباب بنویسم آدم تشنه تار می‌بیند همه جا را بخار می‌بیند بدتر اینکه غبار هم باشد یک بیابان، سوار هم باشد تازه حالا حساب کن دورش چندتا نیزه‌دار هم باشد در میان هجوم نامردان خواهری بیقرار هم باشد... @nohe_sonnati