eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.3هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
دوبیتی از هر چه جوان در عالم او سَرتر بود حیدر صفت و دلاور و دلبر بود با چهره ی او "غدیر" ثابت می شد از بس که "علی" شبیه "پیغمبر" بود...! @nohe_sonnati
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست هر جا تب عشق است، دل در به دری هست دیروز گدایان همه دنبال تو بودند هر جا که شلوغ است یقینا خبری هست اجداد من از دیر زمان عاشق عشقند دیدید که در طینت ما هم هنری هست بازار مرا با قدمت گرم نکردی یک چند غلامی که بیایی ببری هست در غیبت شه روی به شهزاده می آرند صد شکر که در خانه ی آقا پسری هست هر جا قد و بالای رشیدی است، یقینا دنبال سرش نیم نگاه پدری هست یا حضرت ارباب، دمت گرم و دلت شاد یا حضرت ارباب کرم،خانه ات آباد داریم همه محضر تو عرض سلامی تو شاهی و ما نیز هر آن چه تو بنامی تا خانه ی آباد شما بنده پذیر است نامرد ترینم نکنم میل غلامی ای قامت قد قامت تو عین قیامت قربان قدت صد قد و بالای گرامی تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟ تو مفترض الطاعه ترین واجب مایی هر چند امامت نکنی، باز امامی هر کس که هوای پدری داشته باشد خوب است که همچین پسری داشته باشد انگار رسول است، نمایی که تو داری انگار بتول است ،صدایی که تو داری بد نیست که هر روز عقیقه بنمایی با این قد انگشت نمایی که تو داری باید که برای تو کرم خانه بسازند از بس که زیاد است گدایی که تو داری از شش جهت کعبه دل لطف تو جاری است از سفره ی پر جود و سخایی که تو داری آنقدر تو از خویشتن خویش گذشتی که منتظر توست، خدایی که تو داری کاری نکن ای دوست مرا از تو بگیرند بگذار که عشاق به پای تو بمیرند ای سیر کمالات همه تا سر کویت ای آب فرات لب من آب وضویت ابن الحسنت گفته حسین بس که کریمی مانند حسن جود بود عادت و خویت عالم همه حیران ابوالفضل و حسینند ماتند ابوالفضل و حسین از گل رویت پایین قدم های حسین جای کمی نیست جا دارد اگر غبطه خورد بر تو عمویت این قدر مزن آب به سرخی لب خود حیف است که پیچیده شود این همه بویت حیف از تو مرا عبد و غلام تو بدانند باید که مرا عبد غلامان تو خوانند ای زاده ی زهرا جگرت می رود از دست امروز که دارد پسرت می رود از دست ای کاش که بالای سرش زود بیایی گر دیر بیایی ثمرت می رود از دست بد نیست بدانی اگر از خیمه می آیی با دیدن اکبر کمرت می رود از دست افتادنت از زین پدرت را به زمین زد برخیز وگرنه پدرت می رود از دست برخیز که عمه نبرد دست به معجر برخیز به جان من و این عمه ات، اکبر @nohe_sonnati
دوبیتی صوت نبوی‌ست جاری از هر سخنش صد یوسف مصر، خفته در پیرهنش در شهر، کرمخانه‌ی او شهره شده ست این است که خوانده اند، ابن الحسنش @nohe_sonnati
ای که بر روشنای چهره‌ی خود نور پیغمبر سحر داری نوری از آفتاب روشن‌تر رویی از ماه خوب‌تر داری تو کدامین گلی که دیدن تو صلواتی محمدی دارد چقدر بر بهشت چهره‌ی خود رنگ و بوی پیامبر داری هجرتت از مدینه شد آغاز کربلا شاهد مقام تو بود کوفه چون شام ماند مبهوتت تا کجاها سر سفر داری باوری سرخ بود و جاری شد «اَوَلَسْنا عَلَی الحَق» از لب تو چه غرور آفرین و شکوه است مقصدی که تو در نظر داری با لب تشنه بودی و می‌سوخت در تف کربلا پر جبریل وقت معراج شد چه معراجی، ای که از زخم بال و پر داری از میان تمام اهل جهان عرش پایین پا نصیب تو شد عشق می‌داند و جنون که چقدر شوق پابوسی پدر داری شوق پابوسی تو را داریم حسرت آن ضریح شش‌گوشه گوشه‌چشمی، عنایتی، لطفی، تو که از حال ما خبر داری در مدیح تو از مدایح تو یا علی هرچه بیشتر گفتیم با نگاهی پر از عطش دیدیم حُسن ناگفته بیشتر داری @nohe_sonnati
دوبیتی این شعر ، سرود عالم بالا شد تبریک ، حسین بن علی بابا شد همنام علی ، شبه محمد یعنی میلاد علیِّ اکبر لیلا شد @nohe_sonnati
در آن وادی که می‌خوانند اهل آسمان از تو به جانش لرزه می‌افتد اگر گوید زبان از تو رها شد گیسویت شب شد؛ رخت رو گشت صبح آمد؛ زمین نقشی ندارد پس پدید آمد زمان از تو به دنیا آمدی درهای جنّت یک به یک وا شد گرفته اعتبارش را مفاتیح الجنان از تو شب میلاد تا معراج آغوش پدر رفتی عجب اوجی که جا مانده‌ست هرچه کهکشان از تو منم تسلیم حکم قاطع ابرو و مژگانت بیا صیاد! جان از من؛ بزن تیر و کمان از تو جوانم، آرزو دارم کنم وقفت جوانی را بگیرم حاجتم را کاش در روز جوان از تو به قدری لحن تو در خاطر هر مأذنه مانده‌ست که صحبت می‌کند انگار بانگ هر اذان از تو خدا عباس را هم‌رزم تو کرد و به این ترتیب میان پهلوانان ساخت مردی قهرمان از تو چنان از هر نظر همچون نبی هستی، که حیرانم تو داری از پیمبر یا که او دارد نشان از تو؟ "طریق عجز می‌پویم؛ نمی‌دانم چه می‌گویم؟" همان بهتر که می‌گویند اهل آسمان از تو تویی در جمع فرزندان زهرا کوکب الثّاقب علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب @nohe_sonnati
فروغ چهره ی خوبان، شعاع طلعت توست کمال حُسن تو، مدیون این ملاحت توست به خَلق و خُلقِ رسول و به منطقِ نبوی فزون‌تر از همه کس، در جهان شباهت توست از این شباهت بی‌حد، در اشتباه افتند که این ولادت طاهاست، یا ولادت توست ز خال روی تو، پیدا سیادت تو بود ز حُجب فاطمه، یک سایه هم به طلعت توست ز احمد و ز حسین و، ز حیدر و زهرا نشانه‌ای به سراپای سرو قامت توست به پیکر تو مجسم، لطافت روح است عجب بود که در این خاکدان، قامت توست نگاه مهر تو، غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت، غم شهادت توست... عجب نباشد اگر، بر «حسان» کنی احسان که لطف و مرحمت بی‌شمار خصلت توست @nohe_sonnati
باید شنید از دو لبت یا حسین را باید که دید رویِ تو را با حسین را از آن شبی که خنده زدی در میانِ مَهد هر شب علی علی شده لالا ، حسین را با هیچ چیزِ عالم عوض ، نه نمی کند اربابِ ما شنیدنِ بابا حسین را هر پنج وعده تا که اذانِ تو می رسد مبهوت می کند همه حتیٰ حسین را این‌سان که خیره خیره تو را می کند نگاه باید که دید وقتِ تماشا حسین را طوری به رویِ دامن زینب نشسته‌ای گویا گرفته حضرت زهرا حسین را باغ بهشت را گِروِ باده داده‌ایم دیوانگانِ حضرتِ ارباب زاده‌ایم روزی که بال می زدم اما پری نبود روزی که حلقه می زدم اما دری نبود روزی که باده عربده می زد حریف کو؟ حل می شدم درونِ مِی و ساغری نبود روزی که در میانِ تمامیِ عقل‌ها مستانه نعره می زدم و حنجری نبود روزی که عشق بود و خداوندِ عشق را غیر از حسین آینه‌ی دیگری نبود دیدم حسین بود و حسین و حسین هم وقتی که بود جلوه‌ی بالاتری نبود می خواستم که دل بسپارم نیافتم می خواستم که سر بدوانم سری نبود آن روز لطفِ حضرتِ حق حیدری شدیم ما را صدا زدند و علی اکبری شدیم وقتی که باز می کنی از رُخ نقاب را بیچاره می کنی زِ پِی ات آفتاب را انگشت بر لب اند تمامیِ قاب‌ها داری زِ بس که چهره‌ی ختمی مآب را جبریل هم گمان کنم این جا مُردَد است آورده در حضورِ تو اُمّ الکتاب را شُکرِ خدا برای گره‌های کورِ ما آورده‌ای هزار دَمِ مستجاب را چشم پدر زِ شوق و شعف برق می زند وقتی سلام می کنی عالیجناب را میدان برایِ عرضِ ادب سجده می کند تا دست می کشی سر و یالِ عقاب را تو حیدری که آمده تکرار می شوی وقت نبرد تیغ علمدار می شوی در خاک می روند تمامِ سوارها با دیدنِ تو ای نفسِ ذوالفقارها حتیٰ هنوز بین دلیران زبانزد است یک صحنه از حضور تو در تار و مارها تو می زدی به سینه‌ی لشکر ولی چه سود یک تن نبود دور و برت از فرارها تیغ تو چرخ می زند و چرخ می زند صدها هزار دست و سرِ نابکارها از نازِ ضربِ شصتِ تو بد مست می شود شمشیر تو که زَهره دَرَد از شکارها از نازِ ضربِ شصتِ تو تکبیر می کشد عباس ، وقتِ دیدنِ این کار زارها نامت حماسه‌ای ست که پیدا نمی شود هر یوسفی که یوسفِ لیلا نمی شود @nohe_sonnati
هركه با آينه روى تو برابر كرده  نظر انگار به رخسار پيمبر كرده رخ مپوشان كه شود ماه شب عيد عيان چشم بگشا كه كنى زهره و ناهيد عيان كس نديده است به هم، زهره و ناهيد چنين ندميده است به يک صبح،دو خورشيد چنين لب شيرين بگشا! خاطره پر شور نما باز هم از پدرت خواهش انگور نما هوهو معركه را نعره ى تكبير بكش به خراميدن خود، شير به زنجير بكش گرد كافور، بلند از دم شمشيرت شد تاختى لشكر كفّار زمينگيرت شد گل طراوت ز گل عارض تو وام گرفت سحر آمدنت روز جوان نام گرفت اى اذان گوى حرم! اى پسر شاه سلام! أشهد أن عليأ ولى الله سلام @nohe_sonnati
دوبیتی از صورت چون ماه پيمبر خواندند از هيبت و اقتدار حيدر خواندند شد جلو‌ه ی احمد و على، آینه‌ای آن آينه را علیِّ اکبر خواندند @nohe_sonnati
دوبیتی علی را ذاتِ ایزد می‌شناسد اَحد را درکِ احمد می‌شناسد چه گوییم از علی‌اکبر که تنها محمد را محمد می‌شناسد @nohe_sonnati
دوبیتی ادب را حد اعلا می‌پسندد قدم را پشت بابا می‌پسندد ببین بالا بلند کربلا را خودش پایین پا را می‌پسندد @nohe_sonnati
دوبیتی لبخند شعف بر لب ثارالله است خورشید گرفته در بغل یا ماه است این طفل علی بن حسین بن علی است یا این که محمد بن عبدالله است @nohe_sonnati
دوبیتی در باغ جنان فاطمـه مـسرور شده غـم، از دلِ آســمـانیان دور شده وا شد گلِ لیلاییِ ارباب امشب دامان زمین قطعه ای از نور شده @nohe_sonnati
ای قد تو سرو ریاض حسین نور دل فاطمه را نور عین آینه ی تمام‌ قد رسول امید لیلا و عزیز بتول گرفته در دست، قمر آینه تا تو کنی نگاه، در آینه قدرِ شبِ قدر ز گیسوی تو قبله ی ارباب یقین روی تو ملاحت روی نبی در رخت کلیم، دلباخته ی پاسخت گل ز رخ تو رنگ و بو وام کرد چهر تو روز مهر را شام کرد جوانی و به رهروان پیر عشق اکبری و طنین تکبیر عشق یم چو حبابی ست به پیش نمت مسیح را چشم شفا از دمت ماه، خجالت‌زده ی چهر توست مهر، دلش لبالب از مهر توست مور تو را فخر سلیمانی است خضر پی لبت بیابانی است سرو، سرافکنده ی بالای تو چشم ملائک به کف پای تو یوسف اگر روی تو را دیده بود بساط حُسن خویش بر چیده بود داغ دل لاله به صحرا تویی مایه ی مجنونی لیلا تویی حسین، خود به عالمی دلبرست وآن که برَد دل از حسین اکبرست ای حجرالاسود ما خال تو قبله نمای کعبه تمثال تو چشم و دل خامس آل عبا قامت تو قیامت کربلا اذن جهاد اگر تو را داده بود هزار سر به پایت افتاده بود ز پیش چشم اخترافشان او رفتی و بردی ز قفا جان او بانگ خدا حافظی ات چون شنید موی پدر به لحظه ای شد سپید شد چو نسیمی به سویت رهسپر ندید از شکفتن گل اثر نرگس دیدگان خود چو بستی سرو قد پدر ز غم شکستی @nohe_sonnati
اى ورق روى تو عنوان حُسن خال و خطت نقشه ى ايوان حسن نسل جوان را به جهان رهبرى جلوه ى توحيد على اكبرى ريخته از شر م رخت در شفق گل به گلستان عرق از هر ورق گرچه خداوند وجود و عدم خلق نكرده دو نفر مثل هم ليک چو رخسار تو را آفريد نقش تو را شكل محمد كشيد چشم تو بيناى همه ماسوا گوش تو گنجينه ى صوت خدا روى تو از آب بقا صاف تر وز دل عشاق تو شفاف تر صبح تو از شام ابد دلرباست شام تو تا صبح ازل جان فزاست هركه هواى رخ احمد كند در تو تماشاى محمد كند باد نقابت چو به بالا زند فاطمه لبخند به ليلا زند منطق شيواى جهانگير تو در لبه ى تيغه ى شمشير تو بس كه خدا خوب تو را ساخته خصم تو در مدح تو پرداخته دشمن سرسخت شما انجمن بود معاويه كه گفت اين سخن تاج خلافت كه ز پيغمبر است ساخته بر فرق على اكبر است هرچه سخن گشت برازنده تر مانده به مدح تو سر افكنده تر حقِّ سخن گشت به مدحت ادا از لب جانبخش شه كربلا گفت تويى اى پسر باوفا اشبه مردم به رسول خدا قبر تو شد اى همه را نور عين جلوه ى شش گوشه ى قبر حسين جان تو و جان حسين بُد يكى قبر تو و قبر حسين شد يكى اى ز تمام شهدا خوب تر پيش حسين از همه محبوب تر بين جوانان بنى هاشمى جانى و جانان بنى هاشمى بس كه بُدت شور شهادت به سر كشته شدى از همگى زودتر خون سرت تا به جبينت چكيد موى سياه پدرت شد سپيد خواست شود موى سپيدش خضاب روى به روى تو نهاد آن جناب روى تو و روى پدر رنگ شد عاشق و معشوق هم آهنگ شد چهره به رخسار منيرت گذاشت تا دلش آرام نشد برنداشت زينب مظلومه به حفظ امام صيحه زنان گشت برون از خيام تا كه نبازد پدرت جان پاک ناله كشيد از جگر چاک چاک گفت كه‏ اى تازه جوانم على ميوه ى دل، قوت جانم على ميثم اگر وصف تو را می سرود جز تو و الهام تو در او نبود @nohe_sonnati
وقتی دَخیل ها گِره این دَرند و بَس این خانواده نیز گداپرورند و بس اینان که سنگ را به نظر فِضّه می کنند از کودکی قبیله یشان زَرگرند و بس در آستان شمع، که طور مقدس است پروانه ها همیشه مُقرّب ترند و بس دل دادن و ندادن ما دست ما نبود اینان به شیوه یِ خودشان دلبرند و بس بگذار بشکنند دلم را یکی یکی این جا فقط شکسته دلی می خرند و بس ارباب زاده ها همه ارباب می شوند چون بنده زاده ها که همه نوکرند و بس این خانواده ای که مرا صید کرده اند حالا اسیر زُلفِ علی اکبرند و بس وقتی میان کوچه ی ما راه می رود یک شهر در زیارت پیغمبرند و بس ای بهترین؛ یگانه ترین آفریده ها پیغمبرِ تمام پیمبر ندیده ها @nohe_sonnati
دوبیتی طُفِیل عشق حسین‌اند آدمی و پری تو آمدی، که دل از دلبر جهان ببری تو کیستی؟که به یک آن، محمدی و علی که «از مکارم اخلاق عالمی دگری» @nohe_sonnati
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است بی جهت نیست که اسمش علی اکبر شده ست چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست حرکات و سکنات و وجناتش طاها مادرش آمنه بوده ست مگر یا لیلا؟ با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد این پیمبر چه قدر تازه مسلمان دارد ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست "پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست" سنگ در دستش از اعجاز، قمر می گردد گر به خورشید بگوید نرو، برمی گردد جان علی، جسم نبی، جلوه ی کوثر بوده سرّ لولاک، از اول علی اکبر بوده هر زمان عطر حضورش به هوا برمی خواست نفس پنج تن آل عبا بر می خواست ذاتش آئینه در آئینه پیمبر گشته بارها از شب معراجِ خودش برگشته قاب قوسینِ خداوند خمِ ابرویش زد قدم زینب کبری به سر زانویش بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است به اباالفضل قسم قامت او دیدنی است چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم خواجه ی شیراز نوشت: "شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان" زلفش آن روز که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر مؤذن زاده کربلا هم عطشش چند برابر شده بود تشنه ی صوت اذان علی اکبر شده بود أشهدُ أنّ به این مرد ولی باید گفت اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است باد آورده به همراه، شمیم صلوات می‌وزد بر سر کوی تو نسیم صلوات ابر رحمت تویی و تشنه ی الطافِ تو دشت مشک از چشمه ی چشمان تو پر برمی گشت کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات چشم دنیا به تنت جامه ی احسان دیده ست حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیده ست؟ رحمت واسعه ای، اسب تو از روی کرم وسط لشکر دشمن زده ناگاه قدم می‌روی پشت سرت باد شده پا به رکاب نام اسب تو عقاب است، عقاب است عقاب می‌شود صید نگاهت دل میدان حتی باز شد روی تو آغوش بیابان حتی رفتی آن گونه که شد دشت پر از عطر تنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شده ی پنج تن است بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت به هم رفتن تو قاسم را کشت داغ تو جوانان بنی هاشم را @nohe_sonnati
از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست یعنی پس از علی، علی‌اکبرتر از تو نیست منطق قبول داشت که با خُلق و خوی تو شخصی میان خَلق، پیمبرتر از تو نیست آنان که در شجاعت تو شک نموده‌اند خیبر بیاورند که حیدرتر از تو نیست آخر خلیفه خسته شد و اعتراف کرد از مردمان شهر کسی برتر از تو نیست ساقی کنار حوض نشسته‌ست منتظر حالا برو بهشت که کوثرتر از تو نیست هر کس که بویی از تن تو برده گفته است در دشت کربلا گل پرپرتر از تو نیست @nohe_sonnati
یم فاطمی دُر سرمدی، گل احمدی،مه هاشمی ز سرادقـات محمـدی طلـعت ظهـور جلالتی به سما قمر، به نبی ثمر، به فاطمه دُر ،به علی گهر به حسن جگر،به حسیـن پسر چه نجابتی چه اصالتی به مَلک مُطاع ، به خدا مطیع ، به مرض شفا به جزا شفیع چُه مقام بندگی اش مُنیع به چه بندگی و اطاعتی خم زلف او چه شکن شکن به مثال نقره ی فام و تَن سپری به کتف و کفن به تن به چه قامتی چه قیامتی ز جلو نظر سوی قتلـگه ، ز قفا نظر سوی خیمه گه که نموده شه به قدش نگه ، به چه حسرتی و چه حالتی ز قفا دو زن شده نوحه گر، یکی عمه گفت و یکی پسر که نما به جانب ما نظر، به اشارتی و نظارتی @nohe_sonnati
رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب:قرمز اُخرا کــــأنّ المصطفی قــد عــادَ یـولَــد مــــــرّةً أخــــری یـقـین روح مـحمـد رفـته در جــسم علی اکبــــــر اگــر مــا مــی پذیـــرفـتـیـم مفـــهـوم تناســـخ را هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، می شود مجنون همین که زاده ی لیــلا هــــویـــدا مـــی کـــند رخ را ســــپاه شـمرِ کافرکیش، مـــات جلوه ی حُسنش ســـوار اسب خود، وقتی نـمـایـان می کند رخ را به جُرم چهره اش شد کشته یا اسمش؟ نمی دانم نمــی فهمیم علت را ... نمــی یابیم پــــاسخ را عـــطش، آتــش شد اما با لب بـابـا گلستان شد چـــنان که آتــش نمــــرود، ابــــــــراهیم تــارخ را @nohe_sonnati
اَلا کـه نـور و صَفـا ؛ آفتـاب اَز تو گرفت ستاره سُرعتِ سِیر و شِتاب از تو گرفت به جِلوه هایِ جمالِ تو ؛ ماه خیره شده است شکوهِ وحی در آئینه اَت ؛ ذخیره شده است تو عِطرِ گلشنِ ياسين ؛ شکـوفهه ی یاسی تـو ؛ با پيـامبَـرِ عِشـق ؛ اَشبَـهُ النّاسی ‌ کسي چُنان تو کجا حُسنِ مِهـر پَـروَر داشت مِـلاحَتی که تـو داری ؛ فَقط پَيمبَـر داشت تـو بـازتـاب سِپهـر چَهـار مَـعصـومی تـو سـایه پَروَر مِهـرِ چَهار مَعصومی ظُهور و جلوه ی ایمانِ مُطلق ؛ اَز تو خوش اَست تَـرانه ی "اَوَلسنا عَلَی الحَق" اَز تو خوش اَست هَمیـن که مَنطِـقِ تو ؛ مَنطِـقِ رَسولِ خُداست حِسابِ حُسنِ تو ؛ اَز دیگران همیشه جُداست بَلاغَت اَز سُخنَت می چِکد ؛ گلاب صِفَت وَ گـرمی اَز نَفسَت خیزَد ؛ آفتاب صِفَت کسی به کویِ وفا چون تو ؛ راست قامَت نیست کـه قـامتـی کـه تـو داری ؛ کـم اَز قیـامَت نیست حُسیـن مَحـوِ تَـمـاشـای راه رَفـتَـنِ توست مَرو ؛ که خونِ تَماشائیان به گَـردنِ توست بخوان که بَدر به پابوسِ تو ؛ هِـلال شَود بِـگـو که مَحـوِ اَذان گُـفتَـنَت ؛ بِـلال شَود تـو دل فَـریب تَـر اَز حُسنِ عافیَت سوزی تـو دَر جَهـادِ حَیـات و عَـقیـده ؛ پیـروزی بِـه کاروانِ شَهـادَت ؛ "دَلیـل" یَعنی تو شَـهیـدِ اَوّلِ نَـسـلِ خَـلـیـل ؛ یَعنـی تو تو را حُسین ؛ عَقیقِ زبان ؛ بِه کام گذاشت حِسـابِ عاشِقی اَت را ؛ کنـارِ جام گذاشت تو لب به چَشمِـه ی آبِ حَیات تَـر کردی فِدایِ حَـجّ وِداعـی کـه بـا پِـدَر کـردی به اِحتـرامِ تـو ؛ زینب طَـواف کـرد آن جـا به زَخم سیـنِـه ی خود ؛ اِعتـراف کـرد آن جا قَسَـم به گردِشِ چَشمَت ؛ قَسَـم به لِـيـل و نهـار زَمیـن به دورِ تـو گـردید ؛ بیست و پَنـج ؛ بَـهـار ‌ جَوانی تو سِپَـر شُد که شَب سَحَـر گَردَد که خود نِگَـر ؛ به خود آید خُدانِگَـر گـردَد جَوانيِ تو سِپَـر شُد که عِشق ؛ زِنده شَود  حَـدیثِ دُرّ یَــتـیــم دَمِشـق ؛ زنـده شَـود اَلا کـه گَـردِش تـو دَر مِـدار حَق طَلبی است تو زَمزمی و جَهـان دَر کَمالِ تَشنه لَبی است تَـبــارَک الَلّه اَز آن ؛ خِـلـقَـتِ پَـیَـمـبَـر وار که حُسن خُلقِ تو آئينه ی خِصالِ نبی است بِـگـو جَـمــالِ جَـمـیـلِ تـو را ؛ نِـگـاه کُنـد کسی که عاشِـق رویِ پَیمبَـر عَـرَبـی است شُجـاعَت تـو عَلی گـونه بـود ؛ روزِ نِـبَـرد شَـهـامَتِ تـو نِشـانِ نَمـازِ نیمه شَبی است "هِـزار مَرتبِه شُستَم دَهان به مُشک و گلاب هَـنـوز نام تو بُـردن ؛ نِشانِ بی اَدَبـی است" قَسَـم به آیـنِـه ها ؛ نـورِ مَشـرقِینی تـو "سَفیـر عِشـق"؛ عَلی اَكبَـرِ حُسینی تـو @nohe_sonnati
"مردم دهند نسبت رویت بر آفتاب اما ز بخت خود نکند باور آفتاب... در ذات تو صفات نبی منعکس شده‌ست گیری چنان‌که آینه‌ای را در آفتاب از چار سو به مرقد شش‌گوشه‌ات سلام، می‌گوید از افق چو برآرد سر، آفتاب گر بهره‌ای ز بوسه ی بر تربتت نداشت هرگز نبود این همه روشنگر آفتاب... ماهی در آسمان کمال و شرف ولی ماهی که نور می‌رسد از او بر آفتاب... وقت وداع چون که حسینت به بر گرفت دیدند ماه را کِشد اندر بر آفتاب آتش به جان برآید و خونین کند غروب هر صبح و شب ز داغ تو پا تا سر آفتاب..." @nohe_sonnati
دوبیتی گردیده اِعطا از سوی خلاق داور بر سبط پیغمبر حسین، علیِ اکبر هم خُلق و هم خویش بُوَد مانند احمد همنام باشد با علی ساقیِ کوثر ▪️ دارد به دامان ام لیلا گوهری را همنام با ساقیِ کوثر اکبری را تا دید رویش را حسین، در خاطر آورد با صورت او جلوه ی پیغمبری را @nohe_sonnati