eitaa logo
نو+جوان
38.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
249 فایل
🌐 رسانه اختصاصی نوجوانان و دانش آموزان سایت Khamenei.ir 📭 ارتباط با نو+جوان @Alo_Nojavan ✅ سایت👇 🔗 Nojavan.Khamenei.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 | می‌خواهم شبیه تو باشم ✨ شهادت مثل یک راز بود. مال مردانی بود که دور بودند، عکس‌هایشان روی دیوارها بود و توی کتاب‌ها می‌شد با احتیاط بهشان نزدیک شد. در اوج آشنایی، دستمان را می‌گذاشتیم روی سنگ قبرهایی که دروازه بهشت بودند. خون توی رگ‌هایمان تندتر می‌دوید و طراوت از سردی سنگ می‌ریخت به جانمان. سعی می‌کردیم با یکی‌شان دوست شویم. همه جا همراه خودمان ببریمش و وقت دلتنگی با او حرف بزنیم. 🥹 یک روز صبح بیدار شده و نشده، خبر شهادت حاج قاسم آوار شد روی سرمان و شهادت آمد نشست توی بهترین قسمت خاطرات مشترک یک ملت؛ و آه از عمیق‌ترین قسمت‌های قلبمان فوران کرد توی چشم‌ها و جاری شد و جاری ماند. حالا دیگر شهادت یک راز نبود. شهادت، حاج قاسم بود که رفت پشت میکروفون و گفت پایان داعش را اعلام می‌کنم و... 🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25808
🌹 | مردی که نابغه جنگ بود ✨ درباره شهید سپهبد محمدحسین باقری ✍️ راضیه سعادتی 🏅 به نشان‌های افتخار روی سینه‌اش که نگاه می‌کنی، چهار نشان را می‌بینی: یک نشان فتح درجه ۱ که بالاتر از همه نشسته. دو نشان فتح درجه ۳ که تک‌برگ فتح در نوار قرمز رنگ وسط آن خودنمایی می‌کند. یک نشان نصر درجه ۲ که شمسه شش‌پر نقره‌ای رنگی روی پس زمینه کرمی آن می‌درخشد. به دست آوردن این نشان‌ها کار راحتی نیست. 🤩 میان فرماندهان ارتش و سپاه کمتر کسی نشان فتح درجه یک را روی سینه دارد. این نشان فتح به‌خاطر مسئولیت مهمی که در اطلاعات و عملیات قرارگاه‌های کربلا و خاتم‌الانبیاء داشت به او تعلق گرفت؛ به محمد باقری که محمد باقری نبود. ✌️ حدود بیست سالگی محمدحسین افشردی بود. وقتی وارد جبهه شد به‌خاطر اینکه دانشجوی مکانیک دانشگاه امیرکبیر بود، مهندس کاظم صدایش می‌کردند. در واحد اطلاعات‌عملیات فعالیت می‌کرد، کنار برادرش حسن باقری که او هم حسن باقری نبود؛ غلام‌حسین افشردی بود و ... 🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25748
🎨 | داستان‌های کارآگاهی-جاسوسی 💯 دنیای گوناگون گونه‌ها ۵ 📚 | ✍️ یادداشتی از امیرمحمد بهامیر، پژوهشگر 🔎 کارآگاهی‌-جاسوسی یه گونه پر از رمزوراز و معماست؛ جایی که هر لحظه ممکنه یه سرنخ تازه پیدا بشه یا یه خطر پنهون سر راه قهرمان داستان سبز بشه. گاهی شخصیت اصلی داستان کارآگاهی-جاسوسی یه کارآگاه حرفه‌ایه؛ مثل «شرلوک هلمز»، اثر آرتور کانن دویل که با منطق و استدلال همه‌چی رو مثل یه پازل می‌چینه. گاهی هم فقط یه نوجوان عادیه که ناخواسته پرت می‌شه وسط ماجرا و مجبور می‌شه... 🔴 سرنخ‌ها را پیدا کن 🔴 ویژگی‌های رمان جاسوسی 🔴 چند نمونه داستان کارآگاهی-جاسوسی 🔴 و... 🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25841
🌥️ | تسخیر آسمان 📚 | 🎙️ گفت‌وگو با محمد سرشار، نویسنده رمان «شکار هیولا» 😯 شکار هیولا کار هر کسی نیست، اما روزی در این سرزمین اتفاق افتاد. ماجرایی پر از اضطراب، خواستن، ایمان و هیجان که جهان را مبهوت کرد. شما چی؟ چیزی از ماجرای به دام افتادن پهپاد آمریکایی و بازتولید آن در ایران شنیده‌اید؟ محمد سرشار، نویسنده داستان «شکار هیولا»، از نگارش این رمان و قصه فاتحانی گفته است که راه را برایمان هموار کرده‌اند. 🔴 چرا داستانی درباره پیشرفت‌های حوزه هوافضا نوشتید؟ 🔴 ما روایت یا همان داستان فناوری‌ها را بیشتر در بازی‌ها و فیلم‌ها تجربه می‌کنیم. قالب «کتاب» چه تفاوتی با آن قالب‌های دیگر دارد؟ 🔴 به نظر شما، امروز سخت‌ترین «میدان» برای نوجوانان چیست که باید شجاعانه وارد آن شوند؟ 🔴 و... 🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25845
📚 💌 | معرفی کتاب «نامه‌های بلوغ» 🤝 دستت را به من بده 📚 بلوغ نقطه‌ آغاز فصل تازه‌ای از زندگی است؛ فصلی که با تغییرهای جسمی و روحی، پرسش‌های عجیب و گاهی هم اضطراب‌های ناگهانی همراه می‌شود. خیلی از ما در این مسیر احساس می‌کنیم تنها هستیم و کسی حالمان را نمی‌فهمد. کتاب «نامه‌های بلوغ» تلاش کرده این تنهایی را پر کند؛ با نامه‌هایی ساده و صمیمی که مثل هم‌صحبتی با یک دوست، مسیر عبور از نوجوانی را روشن‌تر و آرام‌تر نشان می‌دهد. 🎈 نامه‌هایی برای من، برای ما 🎈 فراتر را ببین 🎈 برش‌هایی از متن کتاب... 🔻 برای خواندن متن کامل خواندنی به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25846
🤔 | کاپیتولاسیون یا بی‌غیرتی پهلوی؟ 📅 ۲۱ مهر در حافظه تقویم ایران 🌑 امروز بیست ‌و یکم مهره؛ بیست‌ و یک روز از سال تحصیلی گذشته و وقتشه یه درس تاریخی حسابی بدم. این روز تو تاریخ ایران با خط قرمز و یه آه سنگین نوشته شده: «تصویب کاپیتولاسیون»؛ یعنی «شهروند آمریکایی تو ایران هر غلطی بکنه، دادگاه ایران حق نداره بگه بالای چشمت ابروئه.» اسم شیکش: «مصونیت قضاییه» و اسم واقعی‌ش: «تحقیر ملی». بعضیا هم می‌گفتن: «حق توحش»! 😐 قصه‌ش از دو سال قبل شروع شد؛ از ۱۳۴۰ که آمریکا (زمان جان‌. اف. کندی) یه پیغام سرراست واسه رژیم شاه آورد: «اینو تصویب کن!» مهر ۴۲، لایحه رو آوردن تو مجلس سنا... 🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25814
🎨 | داستان‌های تاریخی 💯 دنیای گوناگون گونه‌ها ۶ 📚 | ✍️ یادداشتی از امیرمحمد بهامیر، پژوهشگر 🔎 گونه تاریخی، یعنی داستانی که در گذشته اتفاق می‌افته و نویسنده سعی می‌کنه اون دوره رو با دقت و جزئیات واقعی به تصویر بکشه. این گذشته می‌تونه صد سال قبل باشه یا حتی هزاران سال پیش... 🔴 تاریخ در ادبیات 🔴 داستان تاریخی چطور نوشته می‌شه؟ 🔴 نمونه‌های ایرانی 🔴 و... 🍬 🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25839
📚 🌷 «پای تخته‌سیاه» ✌️ | سربازان سنگر علم 📚 اگر در زمان پهلوی بودی و روی دیوار مدرسه شعار نوشته بودی و سربازها به داخل مدرسه هجوم آورده بودند تا شعارنویس را دستگیر کنند، چه می‌کردی؟ «پای تخته‌سیاه»، داستان‌های مبارزه در مدرسه است؛ داستان‌هایی که اضطراب و دلهره را در دلت روشن می‌کنند و تو را تشویق می‌کنند تا همراهِ نوجوانان کتاب شوی. آن‌ها دارند می‌جنگند؛ در کلاس درس، در مدرسه، برای نوجوانی‌شان، برای آزادی، برای حق، برای وطن. 🔻 مدرسه؛ سنگرِ مبارزه با ظلم 🔻 داستان‌هایی از دل تاریخ 🔻 برشی از متن کتاب 🔻 و... 🔻 برای خواندن متن کامل خواندنی به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25851
🌹 | مردی که با قرآن زندگی می‌کرد ✨ درباره شهید سپهبد حسین سلامی ✍️ س. سجادی 🥹 همیشه آخرین‌ها آدم را دلتنگ می‌کند. انگار می‌دانست این بار آخر است که خداحافظی می‌کند، در را می‌بندد و سوار ماشین می‌شود؛ اما دلتنگ نبود، داشت به‌سمت آرزویش می‌رفت. ⚡ وقتی به خانه رسید، خبر دادند که شرایط اضطراری است و باید در جلسه‌ای شرکت کند. حالا در ماشین نشسته بود و مثل همیشه آیه‌های سوره حمد را می‌خواند. به «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» که رسید، چند بار تکرارش کرد. آرام بود و با تمام وجود از خدا یاری می‌خواست. خدا هم قول داده بود کسانی را که یاری‌اش کنند، یاری می‌کند. ✌️ انقلاب که پیروز شد، هجده سال داشت. سرباز پابه‌رکاب امام خمینی بود. همان سال پیروزی انقلاب، رشته مهندسی مکانیک دانشگاه علم و صنعت قبول شد، ولی... 😍 🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25840
🌹 | مردی که همیشه نامرئی بود ✨ درباره شهید سرلشکر محمدرضا نصیرباغبان ✍️ نازنین آقایی 📖 نویسنده‌ها وقتی خیلی حرفه‌ای و کاربلد باشند و همه هنرشان را به کار بگیرند، توی قصه‌هایشان قهرمان‌هایی می‌سازند که هیچ کجا دیده نمی‌شوند، اما خودشان همه جا را می‌بینند. کسی از آن‌ها خبری ندارد، اما آن‌ها بر همه چیز احاطه دارند. نقطه اوج داستانشان را هم طوری می‌چینند که دشمن تصور می‌کند قهرمان را از بین برده‌، جشن پیروزی هم برایش می‌گیرد؛ اما ناگهان او، از میان تاریکی‌ها ظاهر می‌شود و ورق ماجرا را برمی‌گرداند. ✌️ حاج‌محسن باقری، یکی از همین قهرمان‌هاست که نویسنده را از خلق شخصیت و ایجاد نقطه عطف معاف کرده! او از سال‌ها قبل، هم‌زمان، نویسنده و قهرمان یک داستان بزرگ بوده ‌است. 🗓️ شهریور ۱۳۴۱ که در دزفول به دنیا آمد، اسمش را گذاشتند محمدرضا؛ اما خرداد ۱۴۰۴ که در تهران شهید شد، روی مزارش نوشتند حاج‌محسن باقری؛ این تنها یکی از معمولی‌ترین غافل‌گیری‌های داستان زندگی‌ اوست. کودکی و نوجوانی‌اش را با کمک به پدر در کشاورزی و بنایی‌ کردن سر ساختمان‌ها گذراند. نوجوان که شد، زمزمه‌ انقلاب... 😍 🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25847
🌹 | دختری که بهشت دلتنگش بود ✨ درباره شهیده محدثه اقدسی ✍️ مهدیه مقصودی 🔸 دستش را داخل جیب روپوش مدرسه‌اش می‌برد. انگشتانش به مهره‌های ظریفی می‌خورد که با نخی نازک به یکدیگر متصل شده‌اند. یادگاری محدثه را بیرون می‌آورد؛ دستبند کوچک صورتی‌رنگی که شکوفه‌ای سفید میانش می‌درخشد. 👀 مشتش را می‌بندد و دستبند را روی قلبش می‌گذارد. تمام لحظات دوستی‌شان، یکی‌یکی از مقابل چشمانش می‌گذرند و در گوشش، صدای پرشور محدثه با همان لحن شیرین می‌پیچد که دارد ماجرایی را از روزهای کودکی‌اش تعریف می‌کند: «آره خلاصه ... داشتیم لباسای عروسکامونو می‌شستیم که یهو بچه همسایه در لباسشویی اسباب‌بازیم رو شکست. من چیزی به مامانم نگفتم؛ نه که ناراحت نشده باشما، ولی خب گفتنش که دیگه فایده‌ای نداشت.» ❤️‍🩹 در دلش مرور می‌کند که چقدر رفتارهای محدثه سنجیده بود! به‌ وقتش می‌خندید، به‌ وقتش حرف می‌زد و... 😍 🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25747
🖼 | روزگار نوجوانی آقا 🏐 روایت رهبرانقلاب از ورزش در ابتدای دوران طلبگی 😉 وسط کوچه نخ می‌بستیم و والیبال بازی می‌کردیم! 😍 خیلی هم والیبال رو دوست داشتم 💫 برای مشاهده و دریافت این به سایت یا نو+جوان بروید؛ 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=18156