eitaa logo
سلامتکده نون و نمک
2.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
419 ویدیو
18 فایل
نون‌و نمک‌ در قم و شهرکرد فروشگاه حضوری دارد. آدرس فروشگاه قم بلوار شهید کریمی خیابان حضرت ابوالفضل علیه‌السلام پلاک ۱۶۱ ساعت کاری ۹ الی ۱۷ 🌱سفارش @nonvanamakQom 🌱 تماس با ما 09368338983
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷سهم #روز_نودونهم🌷🌷 16/مهر/98 #ختم_دسته_جمعی_نهج_البلاغه_در_110_روز 👈 ازخطبه ۳۴بند۲ تاخطبه ۳۲ 🌹لطفا باورودبه کانال، سهم امروز را مطالعه بفرمایید.👇👇👇 https://eitaa.com/khatmenahj/1075
16.mp3
6.76M
❌🎧 تجربه پس از مرگ ! 📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ 👈شروع داستان سوم کتاب ▪️استاد دانشگاهی که با سردرد به بیمارستان رفت ولی ..! 👤 توسط حجت الاسلام امینی‌خواه 🔺 #جلسه_شانزدهم 🌐 منبع: کانال امینی‌خواه 🔻مشاهده تمامی جلسات👇 yon.ir/bOzQu 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
📢 اندکی : 📝 سرگردانی اهل دنیا در : ✅ اهل دنیا با همين وضع که می‌ميرند خيلی از اينها اصلاً وقتی مردند نمی‌دانند مردند، بعد وقتی وارد صحنه قيامت می‌شوند نمی‌دانند اين قيامت است، با كدام سرمايه بفهمند اين قيامت است چيزی كه نيندوختند نه خودشان اهل معنا بودند كه كشف كنند نه حرف انبيا را گوش دادند لذا با همان ديدِ بسته محشور می‌شوند سرگردان‌اند وقتی از اينها سؤال بكنی كه از آن وقتی كه مُردی تا الآن چقدر طول كشيد اينها چون غير از معرفت‌شناسی حسّی و تجربه نداشته و الآن هم ندارند با همان وضع محشور شدند اينها خيال می‌كنند اينجا هم دنياست مدتی خواب بودند الآن بيدار شدند می‌گويند يك ساعت يا كمی كمتر يا بيشتر همين! ✅ عالمان آن روز، مؤمنان هستند اوليای الهی هستند فرشته‌ها هستند می‌گويند نه، اين‌چنين نيست شما ميليون‌ها سال در برزخ بوديد الآن به اين صورت در آمديد يك ساعت و نيم ساعت چيست. ✅ در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» گوشه‌ای از اين معارف را بيان فرمود، فرمود وقتی كه در قيامت از اينها سؤال می‌كنند می‌گويند يك روز يا نصف روز ما مانديم آيه 112 به بعد سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين بود كه ﴿قَالَ﴾ از آنها سؤال می‌كنند ﴿كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ﴾ شما چند سال در برزخ بوديد اينها می‌گويند سال چيست، ما يك روز يا يك نصف روز بوديم خيال مي‌كنند اين هم دنياست و همان آثار دنيایی را دارد ﴿قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾ اينها خيال می‌كنند آنجا هم مثل دنياست اصلاً غير از دنيا چيز ديگری درک نمی‌كنند بعد كم كم برايشان روشن می‌شود كه وضع چيست آن‌گاه می‌گويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾. 📚 آیت الله جوادی ذیل تفسیر آیات 🔰🔰🔆🔆🔰🔰 🆔 @barzakhe
17.mp3
9.65M
❌🎧 تجربه پس از مرگ ! 📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ 👈 ادامه داستان سوم کتاب ▪️مرا به یک وادی غم انگیر بردند که ۱۳۵هزار سال در آنجا ماندم !!!!!!!!! ✖️(علائم حیاتی این فرد تنها ۵۰ ثانیه قطع شده بود!!) 👤 توسط حجت الاسلام امینی‌خواه 🔺 #جلسه_هفدهم 🌐 منبع: کانال امینی‌خواه 🔻مشاهده تمامی جلسات👇 yon.ir/bOzQu 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
🌷🌷سهم #روز_صدم🌷🌷 17/مهر/98 #ختم_دسته_جمعی_نهج_البلاغه_در_110_روز 👈 ازخطبه ۳۱ تا خطبه ۲۷بند۱ 🌹لطفا باورودبه کانال، سهم امروز را مطالعه بفرمایید.👇👇👇 https://eitaa.com/khatmenahj/1081
18.mp3
9.42M
❌🎧 تجربه پس از مرگ ! 📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ 👈 داستان سوم کتاب ▪️در وادی حق الناس همه اعمالم، ریز و درشت، جلوی چشمم بودند ▪️اعمال خوب کم داشتم، و اعمال خنثی و بد زیاد داشتم. 👤 توسط حجت الاسلام امینی‌خواه 🔺 #جلسه_هجدهم 🌐 منبع: کانال امینی‌خواه 🔻مشاهده تمامی جلسات👇 yon.ir/oWiCU 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
🌷🌷سهم #روز_صدویکم🌷🌷 18/مهر/98 #ختم_دسته_جمعی_نهج_البلاغه_در_110_روز 👈 از خطبه ۲۷بند۲ تاخطبه ۲۵ 🌹لطفا باورودبه کانال، سهم امروز را مطالعه بفرمایید.👇👇👇 https://eitaa.com/khatmenahj/1088
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشت‌ارواح‌در‌عالم‌برزخ #قسمت‌سوم ✅صدای ملک الموت را شنیدم که می‌گفت: این جماعت را چه شده؟ به خ
آنگاه رو کردم به اهل و عیالم و گفتم: «ای عزیزان من! دنیا شما را بازی ندهد، چنانکه مرا به بازی گرفت» 🌀مرا مجبور کردید به جمع آوری اموالی که لذتش برای شما و مسئولیتش با من است... ◾️چند نفر جنازه‌ام را از تابوت بیرون آورده و چنان با سر وارد بر گور کردند که از شدت ترس و اضطراب گمان کردم از آسمان به زمین افتاده‌ام... 🍀در این حال شخصی نزدیک جسدم آمد و مرا به اسم صدا زد؛ خود را نزدیک او رساندم و خوب به حرف‌هایش گوش دادم. او در حال خواندن تلقین بود. هر چه می‌گفت می‌شنیدم و بلافاصله، همراه با او تکرار می‌کردم؛ چقدر خوب آرام و زیبا تلفظ می‌کرد. 🍃 چیزی نگذشت که شروع به چیدن سنگ در اطراف لحد کردند، از اینکه جسدم را زندانی خاک می‌ساختند سخت ناراحت بودم. 🍂با خود اندیشیدم بهتر است به کناری بروم و با جسد داخل گور نشوم اما به واسطه شدت علاقه‌ای که داشتم، خود را کنار جنازه رساندم.در یک چشم بر هم زدن، خروارها خاک بر روی جسدم ریختند... ♻️جمعیت متفرق شدند و فقط تعداد انگشت شماری از نزدیکانم باقی ماندند؛ اماچندی نگذشت که همگان تنها رهایم کردند و رفتند -اصلاً باورم نمی‌شد چقدر نامهربان بودند.. 🔘پس از این همه ناله و فغان به خود آمدم و دیدم انچه برایم باقی مانده است: قبری است بس تاریک، وحشت‌زا، غم آور و هول انگیز، ترسی شفاف وجودم را فرا گرفت. 🔸با خود اندیشیدم: هر چه غم است در دل انسان خاکی، و هرچه اضطراب است در دنیا گویی در قلب من ریخته‌اند. غم و وحشتی که شاید اندکی از آن می‌توانست بدن انسان خاکی را منهدم کند... 🔵از ان همه فشار روحی گریه‌ام گرفت و ساعت‌ها اشک ریختم. به فکر اعمال خویش افتادم و آنگاه که پی به نقصان اعمال خود بردم، آرزو کردم: ای کاش من هم همراه جمعیت باز میگشتم اما افسوس که دیگر دیر بود... 💥در همین افکار غوطه‌ور بودم که به ناگاه، از سمت چپ قبر، صدایی برخاست که می‌گفت: بی جهت آرزوی بازگشت نکن، پرونده عمل تو بسته شده! ✨ از شنیدن صدا در آن تاریکی وحشت کردم، گویا کسی وارد قبر شده بود. با لرزشی که در صدایم بود پرسیدم: تو کیستی؟ پاسخ داد: من «رومان» یکی از فرشته‌های الهی هستم. 🍃گفتم: گمان می‌کنم، متوجه آنچه در ذهن من گذشت شدی؟ گفت: آری؟ گفتم: قسم یاد می‌کنم که اگر اجازه دهید به آن دیار برگردم، هرگز معصیت خدا نکنم و در طلب رضایت او بکوشم.... گفت: این را تو می‌گویی، اما بدان حقیقت غیر از آرزوی توست؛ از این پس تا قیام قیامت باید در برزخ بمانی... ✍ادامه دارد... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
19.mp3
8.57M
❌🎧 تجربه پس از مرگ ! 📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ 👈 ادامه داستان سوم کتاب ▪️وکلای کسانی که در دنیا به آنها ظلم کرده بودم به سراغم آمدند! ✖️این قسمت بسیار مهم و ناامید کننده است، نمونه هایی از حق الناس☝️ 👤 توسط حجت الاسلام امینی خواه 🔺 #جلسه_نوزدهم 🌐 منبع: کانال امینی خواه 🔻مشاهده تمامی جلسات👇 yon.ir/bOzQu 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
🌷🌷سهم #روز_صدودوم🌷🌷 19/مهر/98 #ختم_دسته_جمعی_نهج_البلاغه_در_110_روز 👈 ازخطبه ۲۴ تاخطبه ۲۱ 🌹لطفا باورودبه کانال، سهم امروز را مطالعه بفرمایید.👇👇👇 https://eitaa.com/khatmenahj/1093
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشت‌ارواح‌در‌عالم‌برزخ #قسمت‌چهارم آنگاه رو کردم به اهل و عیالم و گفتم: «ای عزیزان من! دنیا شما
◾️عجب پرونده‌ای! کوچک‌ترین عمل خوب یا زشت مرا در خود جای داده بود. در آن لحظه تمام اعمالم را حاضر و ناظر می‌دیدم... 💠در فکر سبک و سنگین کردن اعمال خوب و بد بودم که رومان پرونده اعمالم را بر گردنم آویخت، بطوریکه احساس کردم تمام کوه‌های عالم بر گردنم آویخته‌اند. 💥چون خواستم سبب این کار را بپرسم گفت: اعمال هرکسی طوقی است بر گردنش. گفتم تا چه زمان باید سنگینی این طوق را تحمل کنم؟ گفت: نگران نباش. بعد از رفتن من نکیر و منکر برای سؤال کردن می‌آیند و پس از آن شاید این مشکل برطرف شود. 🍀رومان این را گفت و رفت.. ✅هنوز مدت زیادی از رفتن رومان نگذشته بود که صداهای عجیب و غریبی از دور به گوشم رسید. صدا نزدیک و نزدیک تر می‌شد و ترس و وحشت من بیشتر... 🔘 تا اینکه دو هیکل بزرگ و وحشتناک در جلوی چشمم ظاهر شدند. اضطرابم وقتی به نهایت رسید که دیدم هر یک از آن‌ها آهنی بزرگ در دست دارند که هیچ‌کس از اهل دنیا قادر به حرکت آن نیست، پس فهمیدم که این دو نکیر و منکراند. ☑️در همین حال یکی از آن دو جلو آمد و چنان فریادی کشید که اگر اهل دنیا می‌شنیدند، می‌مردند. ✨ لحظه‌ای بعد آن دو به سخن آمده و شروع به پرسش کردند: پروردگارت کیست؟ پیامبرت کیست؟ امامت کیست؟ ⚜ از شدت ترس و وحشت زبانم بند آمده بود. و عقلم از کار افتاده بود.، هرچند فهم و شعورم نسبت به دنیا صدها برابر شده بود، اما در اینجا به یاریم نمی‌آمدند. ⚡️ سرم به زیر افتاد، اشکم جاری شد و آماده ضربت شدم. 💥درست در همین لحظه که همه چیز را تمام شده می‌دانستم، ناگهان دلم متوجه رحمت خدا و عنایات معصومین علیهم سلام شد و زمزمه کنان گفتم: ای بهترین بندگان خدا و ای شایسته‌ترین انسان‌ها، من یک عمر از شما خواستم که شب اول قبر به فریادم برسید، از کرم شما به دور است که مرا در این حال و گرفتاری رها کنید. 💠و این بار آن‌ها با صدای بلندتری سؤالشان را تکرار کردند. چیزی نگذشت که قبرم روشن شد، نکیر و منکر مهربان شدند، 🌺دلم شاد و قلبم مطمئن و زبانم باز شد. با صدای بلند و پر جرأت جواب دادم: پروردگارم خدای متعال(الله)، پیامبرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، امامم علی و اولادش، کتابم قرآن، قبله‌ام کعبه می‌باشد... 🔷نکیر و منکر در حالیکه راضی به نظر می‌رسیدند از پایین پایم دری به سوی جهنم🔥 گشودند و به من گفتند: اگر جواب ما را نمی‌دادی جایگاهت اینجا بود، 💐 سپس با بستن آن در، در دیگری از بالای سرم باز کردند که نشان از بهشت داشت. آنگاه به من مژده سعادت دادند... ✍ادامه دارد... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
0558959349538.mp3
6.68M
❌🎧 تجربه پس از مرگ ! 📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ 👈 ادامه داستان سوم کتاب ▪️راهکار هایی برای ادای حق الناس و انواع حق الناس ▪️وعده دادن حق ایجاد می‌کند (قابل توجه مسئولین و کاندیدا ها) 👤 توسط حجت الاسلام امینی‌خواه 🔺 #جلسه_بیستم 🌐 منبع: کانال امینی‌خواه 🔻مشاهده تمامی جلسات👇 yon.ir/bOzQu 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
🌷🌷سهم #روز_صدوسوم🌷🌷 20/مهر/98 #ختم_دسته_جمعی_نهج_البلاغه_در_110_روز 👈 ازخطبه ۲۰ تاخطبه ۱۷ 🌹لطفا باورودبه کانال، سهم امروز را مطالعه بفرمایید.👇👇👇 https://eitaa.com/khatmenahj/1099
21.mp3
7.89M
❌🎧 تجربه پس از مرگ ! 📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ 👈 ادامه داستان سوم کتاب ▪️مثال هایی جالب از برخورد علما با حق الناس ▪️پرده از چشمانم برداشته شد، بیشمار آدم در آن وادی بود ▪️مرد چشم آبی هم در وادی بود ▪️آدمها به شکل حیوانات بودند 👤 توسط حجت الاسلام امینی‌خواه 🔺 #جلسه_بیست‌ویکم 🌐 منبع: کانال امینی‌خواه 🔻مشاهده تمامی جلسات👇 yon.ir/bOzQu 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
✍..اگر یگانه برهانِ من بر حقانیت مسیر اهل بیت , تنها همین صحیفه بود ، مرا کفایت می کرد..👌 ▪️🌸▪️🌸▪️🌸▪️ ▪️🌸▪️🌸▪️ دعای 1⃣ ✨ در ستایش خدای عزوجل.. 🌔 فراز "١٠": 🌸 حَمداً يُضيءُ لَنا بِهِ ظُلُماتِ البَرزَخِ وَ يُسَهِّلُ عَلَينا بِهِ سَبيلَ المَبعَثِ وَ يُشَرِّفُ بِهِ مَنازِلَنا عِندَ مَواقِفِ الأشهادِ ، يَومَ تُجزي كُلُّ نَفسٍ بِما كَسَبَت وَ هُم لايُظلَمونَ ، يَومَ لا يَغني مَوليً عَن مَوليً شَيئاً وَ لا هُم يُنصَرونَ… ▪️ سپاس خدای را ، چنان سپاسی که تیره‌گیهای را به سبب آن بر ما روشن کند و راه رستاخیز را به سبب آن بر ما آسان نماید و موقعیت و جایگاه ما را نزد گواهان آن روز بلند گرداند ، در روزی که همه سزای عمل خود بینند بدون آنکه بر کسی ستمی رود ، روزی که هیچ دوستی چیزی از عذاب و کیفر را از دوست خود دفع نکنند و ستمکاران یاری نشوند… ▪️🌸▪️🌸▪️ ▪️🌸▪️🌸▪️🌸▪️ 🆔 @barzakhe
🌷🌷سهم #روز_صدوچهارم🌷🌷 21/مهر/98 #ختم_دسته_جمعی_نهج_البلاغه_در_110_روز 👈 ازخطبه ۱۶ تا خطبه ۱۲ 🌹لطفا باورودبه کانال، سهم امروز را مطالعه بفرمایید.👇👇👇 https://eitaa.com/khatmenahj/1105
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشت‌ارواح‌در‌عالم‌برزخ #قسمت‌پنجم ◾️عجب پرونده‌ای! کوچک‌ترین عمل خوب یا زشت مرا در خود جای داده
🔹از اینکه از تنگی و تاریکی قبر نجات یافته بودم، بسیار مسرور و خوشحال بودم. رفته رفته نوعی احساس دلتنگی و غربت به من روی آورد. ❄️ با خود اندیشیدم: من کسی بودم که در دنیا دوستان، اقوام و آشنایان فراوانی داشتم؛ اما اینک دستم از همه آن‌ها کوتاه است. ♦️سر به زیر گرفتم و بی اختیار گریه را آغاز کردم. چندی نگذشت که عطر دل انگیز و و روح نوازی به مشامم رسید ✨در حالیکه پرونده اعمال بر گردنم سنگینی می‌کرد با زحمت سرم را بلند کردم و از دیدن شخصی که روبرویم نشسته بود در تعجب فرو رفتم. 🌺جوانی خوش سیما و خوش سیرت بود، که با انگشت، اشک از گوشه چشمانم پاک کرد و لبخندی هدیه ام نمود. 🌸به نشانه ادب،سلام کردم و در مقابلش دو زانو، برجای نشستم و آنگاه با صدایی رسا پرسیدم: ✅شما کیستید که دوست و همدم من در این لحظه های وحشت و غربت گشته اید؟ در حالیکه لبخندی بر لبانش، نقش بسته بود، پاسخ داد: غریبه نیستم، از آشنایان این دیار توام و همدم و مونست در این راه پرخطر. ❄️گفتم: بی شک از اهالی آن دنیای غریب نیستی، زیرا در تمام عمر کسی به زیبایی تو ندیده و نیافته ام. 🌷با همان لبخند که بر لبانش نقش بسته بود با طعنه گفت: حق داری مرا نشناسی! چرا که در دنیا به من کم توجه بودی. 🌼من نتیجه ذره، ذره اعمال خیر توام که اینک مرا به این صورت می بینی. نامم نیک و راهنمای تو در این راه پر خطر می باشم. 🔵آنگاه از من خواست که پرونده سمت راستم را به او بسپارم. پرونده را به او سپردم و گفتم: از اینکه مرا از تنهایی رهایی بخشیدی، و همدم و همراه من در این سفر خواهی بود بسیار ممنونم و سپاسگذار. 🌹گفت: تا آنجایی که در توانم باشد، برای لحظه ای تنهایت نخواهم گذاشت. مگر آنکه... ⚡️رنگ از رخسارم پرید، وحشت زده پرسیدم: مگرچه؟ گفت مگر آنکه آن شخص دیگر که هم اکنون از راه می رسد بر من غلبه یابد که دیگر خود می دانی و آن همراه! پرسیدم آن شخص کیست؟ 💥 گفت: تا آن جا که به یاد دارم، فقط نامه اعمال سمت راستت را به من سپردی... 🔥اما نامه اعمال سمت چپ تو، هنوز بر شانه ات آویزان است و چیزی نمی گذرد که شخصی دیگر که نامش گناه است، آن را از تو باز پس خواهد گرفت. آنگاه اگر او بر من غلبه پیدا کند با او همنشین خواهی شد، وگرنه در تمام این راه پر خطر تو را همراه خواهم بود. 〽️گفتم: پرونده او را می دهم تا از اینجا برود. نیک گفت: او نتیجه اعمال ناپسند و گناه توست و دوست دارد درکنارت بماند. 🌿گفتگوهامان ادامه داشت، تا اینکه احساس کردم بوی بسیار نامطبوعی شامه ام را آزار می دهد،ناگهان چهره کریهی در قبر نمایان شد! ✍ادامه دارد... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
4_5976417047872013512.mp3
9.13M
❌🎧 تجربه پس از مرگ ! 📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ 👈 ادامه داستان سوم کتاب ▪️نسبت عالم بعد از مرگ به عالم دنیا ۵۰ هزار برابر است ▪️جزییاتی از وادی حق الناس از دید دکتر 👤 توسط حجت الاسلام امینی‌خواه 🔺 #جلسه_بیست‌ودوم 🌐 منبع: کانال امینی‌خواه 🔻مشاهده تمامی جلسات👇 yon.ir/bOzQu 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
از برادر مرحوم علامه طباطبایی، آیت اللّٰه سید محمد حسن الهی نقل کردیم که ایشان شاگردی به نام آقای ادیب داشتند که خیلی عجیب بود. دستی بر چشمش می کشید و با هر که می خواست در مرتبط می شد. ارسطو را که مربوط به حدود ۳۰۰۰ سال پیش است احظار کرده بود و پرسیده بود: می خواهم فلسفه بخوانم. او گفته بود: برو پیش سید محمد حسن الهی طباطبایی. یک بار هم روح افلاطون را احظار کرده بود. افلاطون گفته بود: قدر یک « لا اله الاّ اللّٰه » خودتان را بدانید. ما در زمانی بودیم که اسلام هنوز نیامده بود و بت پرستی غلبه داشت. 🔰🔰✨✨🔰🔰 🆔 @barzakhe
🌷🌷سهم #روز_صدوپنجم🌷🌷 22/مهر/98 #ختم_دسته_جمعی_نهج_البلاغه_در_110_روز 👈 ازخطبه ۱۱ تا خطبه ۵ 🌹لطفا باورودبه کانال، سهم امروز را مطالعه بفرمایید.👇👇👇 https://eitaa.com/khatmenahj/1112
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشت‌ارواح‌در‌عالم‌برزخ #قسمت‌ششم 🔹از اینکه از تنگی و تاریکی قبر نجات یافته بودم، بسیار مسرور و
♨️از ترس خودم را به نیک رساندم و محکم او را در برگرفتم. ناگهان گناه دست کثیف و متعفنش را بر گردنم آویخت و قهقهه زنان فریاد بر آورد: خوشحالم دوست من، خوشحالم و... و باز همان قهقهه مستانه اش را سرداد. 🔰ترس و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفت. زبانم به لکنت افتاد و طپش قلبم شدت یافت و دیگر هیچ نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم، سرم بر زانوی نیک بود. 💠اما با دیدن چهره خون آلود نیک غم عالم در دلم نشست. گمان کردم که آن هیکل متعفن یعنی گناه بر او فائق آمده و پیروز گشته. اما نیک که دانست چه در قلبم می گذرد، صورت بر صورتم نهاد و آهسته گفت: غم مخور، بالاخره توانستم پس از یک درگیری و کشمکش پرونده اش را بدهم و او را برای مدتی از تو دور سازم. ♦️برخواستم و در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود، دست بر گردن نیک انداختم و گفتم: من دوست دارم تو همیشه در کنارم باشی. از آن شخص بد هیکل زشت رو بیزارم و ترسان. راستی که تنهایی به مراتب از بودن در کنار او، برایم لذت بخش تر است. چرا که وقتی گناه، در کنارم قرار می گیرد، وحشتی بزرگ به من دست می دهد. 🔶نیک با حالتی خاص گفت: البته او هم حق دارد که در کنار تو باشد، زیرا این چیزی است که خودت خواسته ای. با تعجب گفتم: من؟! من هرگز خواهان او نبودم. گفت: به هر حال هر چه باشد اعمال خلاف و گناه تو او را به این شکل درآورده است، و به ناچار بار دیگر او را در کنار خویش خواهی دید. 🔘از این گفته نیک خجل زده شدم و سخت مضطرب، و در حالیکه صدایم به شدت می لرزید، پرسیدم: کی؟ کجا؟ گفت: شاید در مسیر راهی که در پیش داریم.... 💠گفتم: کدام راه؟ کدام مسیر؟ گفت: به واسطه بشارتی که نکیر و منکر به تو دادند، جایگاه تو منطقه ای است در وادی السلام، و تو باید هر چه زودتر خودت را آماده سفر به آن مکان مقدس کنی. 💥گفتم: وادی السلام کجاست؟ گفت: مکانی است که هر مومنی را آرزوی رسیدن به آنجاست و بناچار بایستی از بیابان برهوت نیز بگذری، تا در مسیر راه از هر ناپاکی و آلودگی پاک گردی، 🔴 و البته به واسطه رنج و مشقتی که خواهی برد، گناهانت ذوب خواهد شد. آنگاه با سلامت به مقصد خواهی رسید. 🍃گفتم: برهوت چگونه جایی است؟ گفت: کافران و ظالمان در آن جای گرفته و عذاب برزخی می‌شوند. آنگاه از من خواست که خود را برای آغاز این سفر پر مشقت آماده سازم. ✍ادامه دارد... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
✨﷽✨ 💠آیا آرزوی مرگ گناه است؟ ✅ طلب مرگ به خودی خود گناه نیست، اما باید دقت کرد علت طلب مرگ چه میتواند باشد؟ 🌷اگر کسی مرگ را بشناسد و طلب مرگ کند نشان از این است که آمادگی لازم برای مردن را کسب کرده و برای دیدار خدا و آزادی از زندان دنیا بی‌قراری می‌کند. 🌷 اما اگر کسی مرگ را نشناسد و برای راحتی از مشکلات و سختی‌های دنیا، آرزوی مرگ کند این شخص نمی‌داند که اگر آمادگی لازم را کسب نکرده باشد، بعد از مرگ در چه دردسر عظیمی می‌افتد. ✨حضرت علی (ع) می‌فرمایند: وَلاَ تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلاَّ بِشَرْط وَثِیق هرگز آرزوى مرگ مكن مگر آنگاه كه صددرصد به رضایت الهى مطمئن باشی. 📚:نهج البلاغه ، نامه ۶۹ 👈کسانی که برای رهایی از گرفتاری‌های دنیا می‌خواهند به آغوش مرگ پناه ببرند، اینها اصلا نمی‌دانند مرگ چیست؟ قبر کجاست؟ عالم چه عالمیست؟ 👈که اگر فقط یک روایت و یا یک آیه را درست بفهمند، هیچگاه آرزوی مرگ را نخواهند کرد... ⚜⚜🔰🔰⚜⚜ 🆔 @barzakhe
4_5924963893716714898.mp3
8.89M
❌🎧 تجربه پس از مرگ ! 📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ 👈 ادامه داستان سوم کتاب ▪️منتظر مجازات سخت تر در قیامت بودیم ! ▪️شکل های ترسناکی به سمت ما می‌آمدند که تجسم گناهان ما بودند! ✖️یکی از مسئولان معروف کشور در جهنم برزخی و در حال عذاب بود !! 👤 توسط حجت الاسلام امینی‌خواه 🔺 #جلسه_بیست‌وسوم 🌐 منبع: کانال امینی‌خواه 🔻مشاهده تمامی جلسات👇 yon.ir/bOzQu 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
🌷🌷سهم #روز_صدوششم🌷🌷 23/مهر/98 #ختم_دسته_جمعی_نهج_البلاغه_در_110_روز 👈 ازخطبه ۴ تا خطبه ۳بند۵ 🌹لطفا باورودبه کانال، سهم امروز را مطالعه بفرمایید.👇👇👇 https://eitaa.com/khatmenahj/1121
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشت‌ارواح‌در‌عالم‌برزخ #قسمت‌هفتم ♨️از ترس خودم را به نیک رساندم و محکم او را در برگرفتم. ناگها
🏴 از قبر بیرون رفتیم. نیک جلو رفت و من با کمی فاصله از پشت سر او حرکت می کردم. 💠ترس واضطراب مرا لحظه ای آرام نمی گذاشت. هر چه جلوتر می رفتیم، محیط بازتر و مناظر اطراف آن عجیب تر می شد. ✨از نیک خواستم که از من فاصله نگیرد، همدوش و همقدمم باشد و اندکی نیز آهسته تر گام بردارد. ✨نیک ایستاد و گفت: تو را به من سپرده اند که یار و مونس ات باشم. تا آنگاه که به سلامت قدم به وادی السلام گذاری به همین خاطر اندکی جلوتر از تو در حرکتم تا راه را بشناسی. 🍃پس از لحظه ای سکوت، بدین گونه سخنش را ادامه داد: البته اگر گناه بتواند فریبت دهد و یا به اجبار تو را همراه خود سازد، بدون شک دیرتر به مقصد خواهی رسید... 💥 اضطرابم بیشتر شد و از آن به بعد هر آ ن احتمال آشکار شدن گناه را می دادم. مسیر راه را با همه مشکلاتش پیمودیم تا به کوهی رسیدیم که البته با سختی فراوان توانستیم خود را به اوج آن برسانیم. 🌪در چشم انداز ما، بیابانی قرار داشت که از هر طرف، بی انتها و آسمان آن مملو از دود و آتش بود. 🌹نیک خیره به چشمانم گفت: این همان وادی برهوت است که اکنون فقط دورنمایی از آن را می بینی. ❄️خودم را به نیک رساندم و گفتم: من از این وادی هراسانم. بیا از راه ایمن تری برویم. نیک ایستاد و گفت: راه عبور تو، همین است اما تا آنجا که در توان من باشد تو را رها نخواهم کرد و در مواقع خطر نیز به یاریت خواهم شتافت. 🌾حرفهای نیک اندکی از اضطراب و وحشتم کاست اما با این همه، هنوز نگرانی در وجودم قابل احساس بود. لحظاتی به سکوت گذشت. سپس رو به نیک کردم و دوباره گفتم: راه امن تری وجود ندارد؟ صورتش را به سمت من چرخاند و گفت: بهتر است بدانی که: در عالم برزخ نیز، که تنها سایه ای از بهشت و جهنم است بیابان برهوتی قرار دارد، که همانند پل صراط در قیامت است و به ناچار باید از آن گذشت. تا در صورت لیاقت به وادی السلام رسید. 📛اما وای بر آنان که می مانند و به عذاب مبتلا می گردند و یا دست کم گرفتار و سرگردان می شوند... ◾️به سمت آن دشت بی پایان به راه افتادیم. هرچه پایین تر می رفتیم، هوا گرم و گرمتر🔥 می شد. وقتی به سطح زمین رسیدیم، نفسم به شماره افتاد. از نیک خواستم که لحظه ای برای استراحت توقف کند، اما او نپذیرفت و گفت: راه طولانی و خطرناکی در پیش داریم. بنابراین وقت را تلف نکن. 💫گفتم: من دیگر نمی توانم چون شدت گرما مرا از پا درآورده است. در همین حال و در حالی که عرق از سرو روی من فرو می ریخت، نقش بر زمین شدم. 🍃 نیک از آبی که همراه داشت به من نوشاند. ✍ادامه دارد... ⚜⚜💠💠⚜⚜ 🆔 @barzakhe