eitaa logo
نوراشاپ 🇮🇷🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
5 فایل
🔆نورا شاپ🔆 ✅️فروش انواع ظروف چینی و آشپزخانه ✅️نمایندگی رسمی چینی زرین ✅️همراه با8سال سابقه فروش آنلاین😎 💠برای ارتباط با ما👇 🆔️ @mombeny {ارسال به سراسر ایران} ادمین تبادل @atefe_9 🔺️پیام سنجاق شده رو چک‌کن😉
مشاهده در ایتا
دانلود
روح الله به خاطر علاقه‌ای که به اسم علی داشت، نام جهادی اش را علی گذاشت. همه نیروها در اتاق فرماندهی جمع شدند تا جلسه معارفه داشته باشند. فرمانده تک‌تک نیروها را معرفی کرد و مسئولیت هر یک را توضیح داد. عباس و قدیر ادوات، علی تخریبچی، ابوسعید مسول تیم ضد زره و... روز و تاریخ عملیات ها هم مشخص شد. سید محسن بیست روز بعد از روح الله به منطقه اعزام شد. اما چون قسمتشان با هم فرق داشت، همدیگر را خیلی نمی دیدند. هر دو سه روز یکبار از حال هم دیگر خبر می گرفتند. سید وقتی دید روح‌الله وارد تیپ سیدالشهدا شده، خیلی خوشحال شد. چون می‌دانست تیپ آفند هستند و این روح الله را به آرزویش می‌رساند. قبل از شروع رسمی عملیات تیپ سیدالشهداء، خبر شهادت سردار حسین همدانی در همه جا پیچید. زینب با شنیدن خبر، مثل مرغ سرکنده در خانه راه می رفت و گریه میکرد. جای حلقه عروسی شان روی انگشتش زخم شده بود و همین نگرانش می کرد. چند روزی می شد که روح‌الله تماس نگرفته بود. بعد از چند روز که زنگ زد زینب با احتیاط بحث را کشاند به شهادت سردار همدانی. _ من خیلی گریه کردم روح‌الله. اونجا چه خبره؟ شما دارید چه کار می کنید؟ _ خیلی اشتباه کردی گریه کردی. عاقبت به خیری آدما مگه گریه داره؟ سردار همدانی عاقبت به خیر شد. _ روح الله من اصلا حالم خوب نیست. یه حس بدی دارم. _ اصلا به این چیزا فکر نکن. اینجا هیچ خبری نیست. حس بد هم نداشته باش. راحت زندگیت رو بکن. زینب هر بار با حرف‌های او آرام می شد. اصلاً همین که صدایش را می‌شنید، جانی تازه می گرفت. شب اول محرم شروع عملیات بود. باید روستای عبطین را می‌گرفتند. عمار وظایف هر کس را مشخص کرد. چهل نفر از نیروهای سوری را داد به روح الله تا از یک جناح برود. باید از سه جهت به روستای عبطین هجوم‌ می بردند. شهید_مدافع_حرم شهید_روح_الله_قربانی ________________________________ 🌸@mahdiavaran🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماه پشت ابر پنهان بود. یک متر جلوتر را نمی دیدند. علف های تیغ داری که حسابی بلند شده بودند هم، به تاریکی شب اضافه شده بود و کار را دشوار می کرد. همان ابتدا اسماعیل نیروهایش را گم کرد. همین که می خواست به عمار گزارش بدهد، دید یک عده از دور به او نزدیک می شوند. اسماعیل که خیلی لهجه عراقی ها و سوری ها را از هم تشخیص نمی داد، به خیال اینکه نیروهای عراقیش هستند، آن ها را متوقف کرد. کمی نگذشته بود که علی از راه رسید. با تعجب اسماعیل گفت:« چرا نیروهای من رو نگه داشتی؟» اسماعیل که تازه متوجه شد نیروهای علی را اشتباه گرفته، عذر خواهی کرد. قبل از اذان صبح، رسیدند به دیواره اول روستای عبطین. جنگ تن به تنی را پیش رو داشتند. علی از سمت شمال به روستا رسیده بود و اسماعیل از سمت شرق. طاها هم از سمت جنوب وارد شده بود. نماز صبح را خواندند و صبر کردند تا هوا کمی روشن شود. قبل از اینکه وارد عمل بشوند، اسماعیل با خودش فکر کرد: الان ما از سه جهت داریم وارد میشیم، اشتباهی به خودمون نزنیم؟! فکری به ذهنش رسید. پشت بی سیم گفت: « بچه ها رجز بخونید که ترس بیفته به دل دشمن.» این را گفت و خودش پشت بی سیم بلند فریاد زد: «لبیک یا زینب.» با این کار هم ترس به دل دشمن می افتاد و هم می‌توانستند خودی ها را تشخیص بدهند. همه با هم شروع کردند به لبیک گفتن و تیراندازی. دشمن به سمت روستای شغیدله پا به فرار گذاشت. چیزی نگذشت که پشت بی سیم اعلام کردند« به اذن الله عبطین افتاد دستمون.» بعد از گرفتن روستا به علی مأموریت دادند که جاده شاخ عبطین را تله گذاری کند. چند ساعت بعد از اتمام کار خبر دادند دشمن تک تیرانداز هایش را فرستاده در شاخ عبطین. فرماندهان سراغ علی آمدند تا محل تله و مسیر پاک را نشانشان داد. خیلی طول نکشید که حمله دشمن را دفع کردند. __________________________________ 🌸@mahdiavaran🌸
🌸🌿دعای فرج را با هم زمزمه میکنیم🌿🌸 🌸🌸 ساعت عاشقی 🌸🌸 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 🌸🌿@mahdiavaran🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا🙏 صمیمی تر از همیشه سر بر آستان ملکوتیت می گذارم🙏 و در دل دعا می کنم و از تو میخواهم که آرامش، برکت و سلامتی را برای همه ارزانی داری🙏 نگران فردایت نباش دوست من🌺 خدای دیروز و امروزمان ، فردا هم هست ... 🙏🏼 شب بخیر دوستان عزیز 🙏 ⛱@mahdiavaran
•°🚙📮°• ❄️یک صلوات به نیت تعجیل در فرج بفرست ❄️ 💌♡ 📨@mahdiavaran
🤲🏻شادی عزیزان سفر کرده بلند صلوات 🤲🏻 🖤 اَللٰهُّمَ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🖤
፨•.﷽.•፨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| یازده رڪعت ساده احڪام‌عبادات🙃🦋 •|❤✨ نمازشب ابتدا نیت ڪنید 👈در رڪعت اول: يڪ بار سوره حمد + يڪ بار سوره توحید + رڪوع + سجده 👈- در رڪعت دوم: يڪ بار سوره حمد + يڪ بار سوره توحید + قنوت +رڪوع +سجده +تشهد + سلام. (نماز شبـے ڪه در قست بالا آمده است را چهار بار تڪرار ڪنيد ڪه جمعاً هشت رڪعت نماز شب مے‌شود). •|❤ نماز‌شفع ابتدا نیت ڪنید 👈در رڪعت اول: يڪ بار سوره حمد + يڪ بار سوره توحید + يڪ بار سوره قل اعوذ برب الناس + رڪوع + سجده. 👈در رڪعت دوم: يڪ بار سوره حمد + يڪ بار سوره توحید + يڪ بار سوره قل اعوذ برب الفلق + قنوت + رڪوع + سجده + تشهد + سلام. •|❤ نماز‌وتر ابتدا نیت ڪنید 👈در رڪعت اول:  يڪ بار سوره حمد + سه بار سوره توحید+ يڪ بار سوره قل اعوذ برب الفلق + يڪ بار سوره قل اعوذ برب الناس 👈در قنوت: خواندن ڪامل قنوت + در حاليڪه دستهايتان در حالت قنوت است، (با انگشتان دست راست يا با تسبيح) چهل بار بگوييد ( اَللّهُمَّ اِغْفِر لِلْمومِنينَ وَ اَلْمومِناتْ وَ اَلْمُسلِمينَ وَ اَلْمُسلِماتْ ) بعد از آن هفتاد بار بگوييد: 👈( اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبي وَ اَتُوبُ اِلَيه) سپس هفت بار بگوييد: 👈(هذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ اَلْنار) سپس سيصد مرتبه بگوييد: 👈( اَلْعَفو )+ و سپس يڪ بار بگوييد ( رَبّ اغْفِرْلى وَ ارْحَمْنى وَ تُبْ عَلىََّ اِنَّكَ اَنْتَ التّوابُ اَلْغَفُورُ الرّحيم ) حالا رڪوع + سجدہ + تشهد + سلام + (پايان نماز)+ تسبيحات فاطمة زهرا(س) در حديثـے آمده: 👈خواندن تسبيحات فاطمه زهرا (س) از هزار رڪعت نماز مستحب، نزد خداوند بهتر است. التماس‌دعا 🙏 [°•♡@mahdiavaran♡•°]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دهه اول محرم هر شب هئیت کوچکی داشتند. عمار با اینکه خودش مداح بود، از اسماعیل می خواست تا برایشان مداحی کند. اسماعیل با سوز خاصی می خواند. بین جمع کوچکشان تنها علی و عمار بودند که لباسشان را در آورده بودند و سینه می زدند. همه گریه می کردند اما صدای گریه این دو بلندتر بود. عملیات بعدی، گرفتن روستای سابقیه، در شمال روستای عبطین بود. بعد از سابقیه روستای خلصه بود که نسبتاً روستای بزرگی بود و دشمن در آن پایگاه نظامی داشت. عمار از علی خواسته بود جاده بین خلصه و عبطین را مسلح کند. علی قبل از شروع عملیات، پانزده نفر از نیروهایش را برداشت و به جاده خلصه رفتند. وقتی برگشتند، علی از عمار خواست تا به او اجازه بدهد که در عملیات شرکت کند. هر کاری که از دستش برمی آمد، انجام می داد. بین بچه ها معروف شده بود به پیش فعالی. سابقیه خالی از سکنه بود. یکی از خانه ها را به عنوان عقبۀ خود انتخاب کردند. یک هفته ای از عملیات خبری نبود. تقریباً از صبح تا شب همه با هم بودند. جمعشان خیلی صمیمی شده بود. علی با میثم مدواری خیلی عیاق شده بود. با هم درددل می کردند، چون هر دو مادر خود از دست داده بودند. با قدیر سرلک هم رفیق شده بود. قدیر وقتی هایی که سوژه جالبی پیدا می کرد یا بچه ها حرف می زدند، موبایلش را در می آورد و فیلم می گرفت. گاهی هم در جواب بچه ها که می گفتند « چرا فیلم میگیری»، می گفت:« اینا همه اش خاطره می شه. خوبه این فیلما رو داشته باشیم.» به قدیر می گفتند:« تو آوینی تیپ مایی» علی و قدیر بیشتر با هم بودند. ابو سعید هم پیر غلام تیپشان بود. از جانبازان هفتاد درصد جنگ که با شنیدن اوضاع منطقه به سوریه آمده بود. گاهی که برای صبحانه چیزی نداشتند، شیر خشک را با آب قاطی می کردند و می خوردند. ابو سعید با بچه ها شوخی می کرد. ___________________________________ 🌸@mahdiavaran🌸