🖋 يادداشتهاي قرآني و روايي (24) :
🔵 موضوع : منزلات وحياني مرتبط با قرآن و مساله #تحريف
🔸 خلاصه بحث :
متن موجود قرآن بدليل تأييد ائمه عليهم السلام و ارجاع به آن حجيت دارد؛ در اين متن موجود، آياتي هست كه دلالت ميكند منزلات وحياني مرتبط با قرآن دو گونهاند؛
يكي منزلاتي كه همان متن موجود در دسترس مردم است و يكي منزلات تفسيري ناظر به بخش اول، كه در قرآن موجود از آن با عنوان #ذكر ياد شده؛ بخش اول كه همان متن موجود است، تحريف نشده است؛ اما متون وحياني تفسيري كه بيانگر بخش اول بودهاند اصل آن نزد اهل بيت عليهم السلام موجود است وتوسط خلفاي جور از دسترس مردم بيرون رفته و تحريف شده است. روايات دال بر #تحريف_قرآن نيز ناظر به اين بخش است.
🔴 تفصيل بحث:
🔳 دوگونگي منزلات وحياني قرآني :
از بسياري از آيات اين قرآن موجود استنباط ميشود كه در كنار قرآن رسمي موجود، يك مجموعه وحياني ديگري بوده است كه مبيّن و مفسر بخش اول بوده است كه ذيلا به برخي از آنها اشاره ميكنم.
1️⃣ : « وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (نحل44)» در اين آيه خدا ميگويد كه ما به سوي تو #ذكر را فرستاديم تا تو «ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» را براي مردم توضيح دهي و تبيين كني؛ روشن است مبيِّن و مفسر غير از آن چيزي است كه بايد تفسير و تبيين شود.
هميچنين تعبير «ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» در اين آيه نشان ميدهد همه آنچه مردم بايد از مجموعه قرآن در دسترسشان باشد نزد آنها هست؛ زيرا «للناس» كلمهاي است كه همه انسانهاي مسلمان را در همه زمانها شامل ميشود پس متن اصلي قرآن نزد همه مردم مسلمان هست.
2️⃣: «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبينٌ» (يس 69) در اين آيه نيز خداوند اتهام شعر بودن را در مورد منزلات وحياني رد ميكند و اعلان ميكند ما آنچه را به پيامبر ياد دادهايم دو مورد است يكي #ذكر و ديگر #قرآن؛ جدا بودن دو عنوان «ذكر» و «قرآن» ، دلالت بر دو گونه بودن اين منزلات دارد.
3️⃣: «ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْر» در اين آيه نيز خداوند قرآن را دارنده ذكر معرفي ميكند؛ روشن است دارنده چيزي غير آن چيز است.
4️⃣:« ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكيمِ» (آل عمران58) در اين آيه نير خداوند چيزهايي كه بر پيامبر تلاوت ميشوند را با دو عنوان بيان ميكند يكي «الآيات» كه همان قرآن موجود است و يكي « الذِّكْرِ الْحَكيمِ» ذكر حكيمانه؛ حكيم صيغه مفرد مذكر است اگر «ذكر» تعبير ديگري از همان « الْآياتِ» قبلي بود بايد وصف مؤنت ميآمد ولي وصف مذكر آمده كه اين خود نشانده دوگانگي«الْآياتِ» و «الذكر» است.
#يادداشتهاي_قرآني_و_روايي (24)
ادامه بحث👇
🔳 اثبات وجود متون تكميلي در روايات شيعه و حذف آن از مجموعه قرآن:
🔸 در روايات شيعه نيز رواياتي وجود دارد مبني بر اين كه علاوه بر متن قرآن موجود، متون وحياني ديگري نيز وجود داشته كه در قرآن فعلي موجود نيست؛ گرچه نزد اهل بيت عليهم السلام محفوظ است.
🔻نمونههايي را از اين روايات:
1️⃣ : در كتاب شريف كافي روايت شده است :«عَنْ سَالِمِ بْنِ سَلَمَةَ قَالَ قَرَأَ رَجُلٌ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلاموَ أَنَا أَسْتَمِعُ حُرُوفاً مِنَ الْقُرْآنِ لَيْسَ عَلَى مَا يَقْرَأُهَا النَّاسُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كُفَّ عَنْ هَذِهِ الْقِرَاءَةِ اقْرَأْ كَمَا يَقْرَأُ النَّاسُ حَتَّى يَقُومَ الْقَائِمُ (عليه السلام) فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ عليه السلام قَرَأَ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى حَدِّهِ وَ أَخْرَجَ الْمُصْحَفَ الَّذِي كَتَبَهُ عَلِيٌّ عليه السلام».
سالم بن سلمه ميگويد مردي بر امام صادق عليه السلام جملاتي از قرآن قرائت كرد و من هم ميشنيدم، اما آن جملات آنگونه كه مردم قرآن ميخوانند نبود؛ امام به او گفت از اين قرائت بازايست و همانگونه كه مردم قرآن ميخوانند بخوان، اين شيوه ادامه مييابد تا قائم قيام كند؛ وقتي قائم قيام كرد كتاب خدا را بر حدّ قرآن قرائت ميكند و مصحفي كه علي (عليه السلام) نوشته است را منتشر ميكند.
🔸اين روايت، ضمن تأييد قرآن كنوني توسط امام؛ دلالت دارد كه متون ديگري در مجموعه قرآن هست كه توسط امام زمان عليه السلام ارائه ميشود و فعلا در قرآن فعلي، وجود ندارد.
2️⃣: همچنين در كافي روايت ميكند كه مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ ميگويد امام رضا عليه السلام به من مصحفي دادند و گفتند به درون آن نگاه مكن. با اين حال من آن را باز كردم و قرائت كردم؛ و ديدم دنبال آيه « لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا ...» اسم هفتاد نفر از قريش نوشته شده است « فَوَجَدْتُ فِيهَا اسْمَ سَبْعِينَ رَجُلًا مِنْ قُرَيْشٍ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ»؛ سپس امام فرمان داد كه مصحف را باز گردان.
3️⃣: همچنين هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام روايت ميكند كه امام فرمود : «إِنَّ الْقُرْآنَ الَّذِي جَاءَ بِهِ جَبْرَئِيلُ ع إِلَى مُحَمَّدٍ ص سَبْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ آيَة» قرآني كه جبرئيل به سوي پيامبر صلوات الله عليه و آله آورد 17 هزار آيه دارد.
🔸بر اساس اين روايت تقريبا دوسوم مجموعه قرآن فعلا در دسترس مردم نيست.
🔳نتيجه
🔸به نظر نگارنده از يك سو، ادعاي #عدم_تحريف متن اصلي قرآن، ادعائي درست و مقبول است؛ و از سوي ديگر بر اساس احاديث معتبر در كتب شيعه و سني، اين ادعا نيز درست است كه مطالبي افزون بر متن اصلي در كنار متن اصلي، بعنوان مكمل قرآن وجود داشته است كه بخش اعظم آن، توسط خلفا از دسترس عموم مردم خارج شده است.
جمع بين دو سوي بحث، به اين است كه بگوييم قرآن اصلي بدون هيچ تحريف همان است كه اكنون در دسترس مردم است ولي بخشهاي تفسيري كه قرآن هم از آنها با نام #ذكر ياد كرده توسط خلفا جور از بين رفته است و دچار #تحريف شده است؛ گرچه اين بخش نيز در نزد اهل بيت عليهم السلام محفوظ است.
#يادداشتهاي_قرآني_و_روايي (24)
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
3️⃣ از قرائن ديگر #وجوب_نقض_عهد از طرف مسلمانان، تعبير «عَلى سَواءٍ» در جمله «فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ» است در آيه مورد استناد آقاي سروش؛ تعبير «عَلى سَواءٍ» يعني بايد عكس العمل مسلمانان همسان كار كفار باشد؛ به اين شكل كه همانگونه كه كفار با نقض عهد، به مسلمانان بيتوجهي كرده و تعهدشان را ملغا كردند مسلمانان نيز به اندازه برابر، به كفار پيمانشكن، بيتوجهي كرده و تعهدشان به كفار را رها كرده و به سوي آنان پرتاب كنند؛
🔸 و در آخر آيه نيز با جمله «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنين» حكمت و مصلحت اين حكم مقابله به مثل كردن را اشاره ميكند؛ ميگويد نقض عهد كفار، #خيانت است و خداوند خائنان و كارهاي خائنانه آنها را دوست نميدارد؛ و لذا بايد #مقابله_به_مثل شود؛ تا از كارهاي خائنانه مشابه جلوگيري شود؛ روشن است اگر كنارگذاشتن معاهده، واجب نباشد، در اين صورت نه به مفاد «عَلى سَواءٍ» عمل شده است (چون تعهد، يكطرفه و فقط بسود كفار خيانكار بوده، و همساني شكل نميگيرد) و نه مصلحت مورد نظر در جمله «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنين» بدست آمده است؛
🔸 زيرا اگر به خيانت عكس العمل مناسب نشان داده نشود خيانت كه مطرود خداوند است باز بارها تكرار ميشود؛ و عامل تكرار خيانت مطرود خداوند بيتفاوتي مسلمانان مقابل آن خيانت است؛ پس آخر آيه مورد بحث، قرينه روشني است كه با نقض عهد مشركان، رها كردن پيمان از طرف مسلمان واجب است نه صرفا يك كار جايز دو سويه.
اينها از قرائني است كه نشان ميدهد «اصل» مورد ادعاي آقاي سروش در اينجا كاربرد ندارد.
🔶 خبطي ديگر:
آقاي سروش در ادامه يادداشت خود، كلام #شيخ_طوسي در كتاب مبسوطش را تأييدي بر برداشت ناصواب خود قرار داده است؛ حال آن كه چيزي كه شيخ طوسي در آنجا گفته، مسئله ديگري است و ربطي به مدعاي آقاي سروش ندارد؛
توضيح اين كه در مورد كلمه «تَخافَنَّ» دو تفسير مطرح است برخي اين خوف را ترس از پيمانشكني احتمالي گرفتهاند و برخي با توجه به نون تأكيدي كه در كلمه هست خوف را به معناي ترس از پيمانشكني قطعي معني كردهاند؛
شيخ طوسي در مبسوط با توجه به معني اول، در ادامه عبارت مورد استناد آقاي سروش ميگويد: «و لاتنقض الهدنة بنفس الخوف بل للامام نقضها» يعني به صرف چنين ترسي (كه خيانت كفار، در حد يك احتمال است نه قطعي)، مسلمانان حق نقض عهد ندارند بلكه اين در اختيار رهبر مسلمانان است كه تصميم به نقض عهد بگيرد يا معاهده را ادامه دهد. اين است چيزي كه شيخ طوسي در مبسوط گفته است؛
اما متأسفانه آقاي سروش يا عمدا عبارت شيخ را #تقطيع و #تحريف كرده يا بدون اين كه منظور شيخ طوسي را درك كرده باشد سخن شيخ طوسي را در فرض قطعي بودن نقض عهد كفار معنيكرده و تصور كرده شيخ ميگويد وقتي نقض عهد از ناحيه كفار رخ داده نقض عهد براي امام مسلمانان جايز است و او ميتواند تصميم به نقض عهد بگيرد يا معاهده را ادامه دهد؛ حال آن كه جوازي كه شيخ طوسي مطرح كرده مربوط به #نقض_احتمالي است، نه نقض عهدي كه قطعا واقع شده است؛ و بين دو مطلب، فاصله زياد است.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram