⊰🌺⊱━⊰﷽⊱━⊰🌺⊱
✍ حکایت ۳۰
«انسان آزاده»
برای شاهزاده ای، تعدادی برده ی جدید آورده بودند.
برده ها در غل و زنجیر های سنگین، سر خود را پایین انداخته و ایستاده بودند.
فقط یڪی از آنها شاد به نظر می رسید و حتی زیر لب آهنگی هم زمزمه میڪرد!
او با وجود اینڪه طعم تازیانه ی نگهبان را چشید، ولی دست از خواندن بر نداشت.
شاهزاده با تعجب از او پرسید: ای مرد! چطور می توانی با این وضعیتی ڪه داری، احساس شادی و شعف ڪنی؟!
ما ڪه آزادیم، همانند تو احساس شادمانی و خوشبختی نمی ڪنیم.
برده جواب داد: چرا شاد نباشم؟! شما فقط پاهای مرا به زنجیر ڪشیده اید، اما قلب و روح من آزاد است و ڪسی نمی تواند آن را به بند بڪشد.
شاهزاده به نگهبان دستور داد: این مرد را آزاد ڪنید، زنجیر ڪردن او بیهوده است.
┄┄┅┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┅┄┄
#پندانه
@ostad_shojae_yazd
تنبلی و بی حوصلگی_47 - @ostad_shojae.mp3
14.94M
#استاد_شجاعی 🎤
کارهای کوچک و بزرگی را که شروع میکنی ؛
ادامه بده !
🟣 شروع با انگیزه
🟣 استمرارِ عمل در هر حالتی
دو عامل اصلی تمام موفقیتهای شما هستند.
@ostad_shojae_yazd
⊰🌺⊱━⊰﷽⊱━⊰🌺⊱
✍ حکایت ۳۱
«عاقبت ڪینه توزی»
ڪشاورزی یڪ مزرعه ی بزرگ گندم داشت. زمين حاصلخيزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود.
هنگام برداشت محصول بود.
شبی از شبها روباهی وارد گندم زار شد و بخش ڪوچڪی از مزرعه را لگدمال ڪرد و به پيرمرد ڪمی ضرر زد.
پيرمرد ڪينه ی روباه را به دل گرفت. بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد.
مقداری پوشال را به روغن آغشته ڪرده، به دم روباه بست و آتش زد.
روباه شعله ور در مزرعه به اين طرف و آن طرف می دويد و ڪشاورز بخت برگشته هم به دنبالش.
در اين تعقيب و گريز، گندم زار به خاکستر تبديل شد.
وقتي ڪينه به دل گرفته و در پی انتقام هستيم، بايد بدانيم آتش اين انتقام، دامن خودمان را هم خواهد گرفت!
بهتر است ببخشيم و بگذريم.
┄┄┅┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┅┄┄
#پندانه
@ostad_shojae_yazd