eitaa logo
استاد مجاهدی 🌹🍃 و شاگردان
191 دنبال‌کننده
778 عکس
610 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به کوه صبر، به کوه حیا، به کوه شرف نوشته‌اند به هر قلّه نام زینب را
تصویر شاعران آیینی‌پیشکسوت از سمت راست تصویر آقایان : حاج محمد موحدیان متخلص به امید حاج غلامرضا سازگارمتخلص به میثم حاج غلامرضا فلاح متخلص به امین حاج علی انسانی متخلص به انسانی ونفر آخرسمت چپ، حاج محمدنعیمی وسه نفر دیگر از مداحان اهلبیت ع
تجلیل از استاد فرهیخته دکتر محمدعلی مجاهدی با حضور استاد شعر وادب آیینی دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی استاد سازگار استاد فلاح در تهران
6.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آمد غدیر و باز ساقی تا سر خم پیمانه‌های جانفزا را برد بالا جبران دستی‌که خدا از او گرفته‌ست «دست نبی دست خدا را برد بالا» @Mohsenghasemi110
48.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ایران‌مان در این مسیر نه از جان‌مان می‌اندیشیم نه از موانع ایمان‌مان می‌اندیشیم به سرفرازی این خاک، عهد خون بستیم به استواری پیمان‌مان می‌اندیشیم برای این‌که بدانیم حق فقط با ماست به دشمنان فراوان‌مان می‌اندیشیم در این تلاطم امواج سهمگین بلا به سرو در دل طوفان‌مان می‌اندیشم قسم به‌خون شهیدان که ضامن وطن‌اند به امن بودن میدان‌مان می‌اندیشیم خلیل‌وار در آتش نشسته‌ایم و خوشیم افق افق به گلستان‌مان می‌اندیشیم شروع ساخت فردا که رای امروز است به دست ماست، به پایان‌مان می‌اندیشیم به عشق پرچم سرخ و سفید و سبز وطن به سربلندی ایران‌مان می‌اندیشیم 🔺پ.ن؛ لطفا کلیپ را حتما ببینید... @Mojtaba_khorsandi
39.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جناب آقای دکتر محمدی مبارز با موضوع: مباهله در تاریخ و ادبیات 🌺 فقط ۴ روز تا عید مباهله باقی مانده 🆔 @emamateradat
بیست و دوم ذی الحجه شهادت میثم تمار علیه السلام مرد خرما فروش در زندان راوی سرنوشت مختار است حرف هایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است رطبش طعم نیشکر دارد، تا خدا نیت سفر دارد از سر انجام خود خبر دارد، شوق پرواز او چه بسیار است زخم های دلش نمک خورده، بار ها این چنین محک خورده از علی گفته و کتک خورده، این برای هزارمین بار است یاد آن روز های خوب بخیر، که علی بود و میثم و سلمان جمعشان جمع بود و می گفتند، رطبت کو؟ که وقت افطار است در طلوعش غروب پیدا بود، آخر قصه خوب پیدا بود چوبه دار او همین ئخل است، لیف خرما طناب این دار است با زبان علی تکلم کرد، رو به جمع غریب مردم کرد تا دم مرگ هم تبسم کرد، گفت: این آرزوی تمار است که بمیرد فقط به عشق علی، که علی دست قادر ازلی است رشته ی ما سوا به دست علی است، سر این رشته نا پدیدار است رشته اتصال محکم شد، کمر نخل ناگهان خم شد لحظه های عروج میثم شد، که همان لحظه های دیدار است
📸 حمایت متفاوت و جالب استاد کلامی زنجانی از سعید جلیلی
غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست وگرنه باده و سجاده هست در منزل دو گفتم بروم بانک کمی وام بگیرم پشتم بشود گرم که آرام بگیرم منظور من از پشت همین پشت طبیعی است بی‌جامه شود سرد مگر وام بگیرم خود را نکنم پیر و به کامی برسانم در عهد جوانی که نشد کام بگیرم از نام نگفتم که مرا ننگ ز نام است شایسته تر این بود که بی‌نام بگیرم گفتم بزنم داخل صف پیش بیفتم پس رفتم و گفتم نه سر جام بگیرم می‌خواستم این‌بار اگر وام گرفتم با تکیه بر اخلاق در اسلام بگیرم بعدش نروم میکده با بخشی از این وام هی داد خود از محنت ایام بگیرم یا اینکه به آرامش دل، دل بدهم بیش تا کام دل از هرچه دل‌آرام بگیرم زشت است که آدم سر پیری برود هی مانند جوانان به کفش جام بگیرد باشد غلط، اصلاح غلط مسئله‌ای نیست مانند جوانان به کفم جام بگیرم موقوف به این معنی‌ام اینجا که به اجبار در قافیه ها وام ز یک نام بگیرم اولاست سرافکندگی قسط ندادن از خفت قرضی که ز شهرام بگیرم گفتم به امیدی بروم تا نروم بانک این بار کمی قرض ز بهرام بگیرم بهرام اگر کرد جوابم که بعید است برگردم و با شرم ز شهرام بگیرم القصه، بنا بود فقط وام بگیرم در شعر کمی بیشتر الهام بگیرم شایستگی من به یکی از خدماتش چون بانک نمی‌خواست که سرسام بگیرم قولی است به وامی که قرار است دم صبح بعد از شب پیروزی بگیرم ناصر فیض
هنگامۀ برون شدن از خویش، چون حسین راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام ☘
تقدیم به بانـــوی صبر حضرتِ زینب سلام الله علیها صــبر مبهوت زیرِ لب می گفت : مگر این زن چه طاقتــی دارد ؟ صـــبرِ ایّـــوب جـــایِ خود ، امّا صـــبرِ زینـــب حکایتــــی دارد صـــبرِ او اشکِ ناتوانـــی نیست صـــبرِ او ذوالفقــارِ در بند است گـــاه با صـــبر ، گـــاه با خــطبه تیـــغِ او در نیـــام بُـــرندّه است خسته بال و شکسته قامت نیست اسوه ی صبر و بی همــاورد است چوبِ محمل شکسته است ولــی خَم به ابــرویِ خود نیاورده است کربـــلا هر کجا بـــلا می ریخت صـــبرِ زینب به چشــــم می آمد آن طـــرف کـــاخِ ظلم می لرزید تا که چشمش به خشــم می آمد مثلِ بـابـا چو شـــیر می غُرّیـــد مثلِ مادر حجابی از شـب داشت کــربـــلا زنــده مانـــد در تاریـــخ چون کنارش حسین ، زینب داشت حلقــــه ی اشــــکِ دورِ چشمانش حلقــــه هایِ غمِ اســــارت نیست این اسارت شـــروعِ آزادی اســت این اسارت کم از شهــادت نیست این زن آموزگــــارِ تاریــخ اســـت هم کــــلامِ ســـتم نخواهــد شــد دختــرِ خطبـــه هـــایِ بی پایـــان خطبه اش خرجِ غـم نخواهد شد کشتـــیِ صــبــر و استقامــــت را مــرد و مردانــه او به جریـان برد کــربــلا بــا حسیــــن شــد آغـــاز خواهــرش کــار را بــه پایـان برد