eitaa logo
استاد مجاهدی 🌹🍃 و شاگردان
172 دنبال‌کننده
742 عکس
566 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمتهایی از این زن که مطلع غزلی عاشقانه بود مانند آسمان خدا بیکرانه بود هرگز قریش مثل خدیجه به خود ندید او در میان مردم مکه یگانه بود گوهرشناس بود، بر این باورم که او سرمست عشق بود، تجارت بهانه بود درشرح حال دختر او میتوان نوشت آن بی نشانه‌ای که خدا را نشانه بود از لحظه های روشن پرواز باز ماند هر کس به فکر راحتی و آب و دانه بود در راه دوست با دل و جان از خودش گذشت عمری برای دین خدا پشتوانه بود رخصت نشد نظاره کند روز فتح را روزی که روز معجزه‌ی موریانه بود تنها زنی که عشق رسول خدا شد اوست تنها خدیجه بوده و باقی فسانه بود بر همسران دیگر احمد مقدّم است تنها خدیجه است که بانوی اعظم است ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
ای غریبی که غربت چشمت غزل ناب آشنایی شد حس و حالت به شعر جان بخشید حُسن تو آیتی خدایی شد چهل و هفت گردش کامل سهم دنیای توست اما دل آن‌قدر حول محورت چرخید که دل آسمان هوایی شد صلح تو جنگ نابرابر بود قلم عهدنامه خنجر بود شاهد این مثال آوردم پسرت را که کربلایی شد ای نگاهت به سبزی قرآن صوت بارانی تو المیزان هرکه از جام تو عسل نوشید چشم‌هایش طباطبایی شد دو برادر نگو دو نیمۀ سیب هر دو بودید کم‌سپاه و غریب پس چرا آستان تو خاکی است او چرا گنبدش طلایی شد؟ کربلا ومدینه وکوفه با زیارات غیر معروفه همه را گشتم ونفهمیدم این غزل عاقبت کجایی شد ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
علی غسل شهادت کرد برسجاده اش آخر که فزت ورب الکعبه شده داروی درمانش ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
روی خاک افتاده بودم.،نردبان میخواستم هم زمین میخواستم هم آسمان میخواستم گاه در افلاک وگاهی نیز در اعماق خاک این دو را یک عمر یک خط در میان میخواستم اشهد ان علی تا گفت در گوشم پدر گریه کردم،جای لا لایی اذان میخواستم بر زمین میخوردم وبا یا علی پا می شدم لحظه ی بر خاستن از او توان می خواستم آن یتیم کوفی ام که از زمان کودکی از سر این سفره تنها آب ونان میخواستم عشق او از هر دوعالم بی نیازم کرد وحیف آنچه را خود داشتم از دیگران میخواستم خوشبحال من که از آغاز شعر وشاعری از زلال اشک او طبع روان میخواستم پر توقع نیستم اما نمی دانم چرا برترین گنج خدا را در جهان می خواستم شک ندارم حاصلی غیر از پشیمانی نداشت هر که را غیر از امیر مومنان می خواستم ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
به قصد خودکشی از پرتگاه آسمان افتاد تشنج کرد گوشی، از لب میز استکان افتاد زبان باد بند آمد دهان پنجره وا ماند تن دیوار ها لرزید پرده از تکان افتاد میان شاخه ها و ریشه هایش اختلافی بود تبر پادرمیانی کرد اَفرای جوان افتاد _ غبارِ در هوا از آهِ خاک از آهِ آجر بود و قطره قطره اشک از چشم‌های ناودان افتاد زمان با پای لنگ از روی نعش ظهر رد می‌شد غذایی روی دست بقچه ماند و از دهان افتاد به حدی داستان زندگی بالا و پایین داشت که زیر بار سنگینش فشار قهرمان افتاد _ جهانِ دردها دور سرش چرخید و هی چرخید و هی چرخید و یک بنّای پیر از نرده‌بان افتاد _ زبان وا کرد گوشی، پاسخ فرزند او را داد الو بابایتان افتاد..نان افتاد.‌. جان افتاد... _ ۹۹/۲/۲۴ گوشی بی تماس در اوج طاقچه لرزید و خویش را آویخت از پیریز این شعر را تقدیم دوستی میکنم که بالای ده سال زندگی و جوانی خودش را وقف پدر قطع نخاعی خود کرده و از زمانی که پدر بنّایش اینطور شد همیشه و همیشه غمی عجیب در صورت اوست چند روز پیش ازش پرسیدم فلانی چهل سالت شدا نمیخای ازدواج کنی فقط یک جمله گفت که کلی درد تو همین یک جمله‌ست "کی بابامو نگه داره" کاش روم میشد تگ‌ش کنم بگم داداش من که کاری که از دستم نمیاد برات انجام بدم فقط تونستم اینو برات😔 بنویسم کاش دنیا جای بهتری بود‌.. ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
16.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قلب آن است که لبریز محبت باشد تا ابد خانۀ اولاد علی قلب من است ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
۲۹ آبان ۱۳۹۷ پیاز نصف شده ، بغض آشپزخانه و اشک رنده ی تیز هزار دندانه لباسشویی و دلشوره های معمولش «که باز کف به لب آورده است دیوانه » سکوت تلوزیون در سیاهی مطلق! به شب رسیده یک صبح ناامیدانه برنج نام همان گریه ی رسوب شده ست که خورده است پلوپز از آن دو پیمانه صدای زنگ در نیمه باز یخچال و زنی که یخ زده بر میز ، دست بر چانه نشسته است پریشان ، فقط می اندیشد به تار موی سفید نشسته بر شانه به دخترانگی و آشنایی اش با خویش _چقدر آینه با او شده ست بیگانه_ به اینکه دور خودش پیله بافته ، او که تمام عمر صدایش زدند پروانه به آزمایش نازایی اش که هرهفته پرینت می شود از شرمگاه رایانه . صدای چرخش بغض کلید را در قفل شنید و اشک خودش را نشاند ، دزدانه رسید شوهرش از راه ، شاخه گل در دست و عطر خنده دوباره شکفت در خانه ! ..................... ز نعره کف به لب آورده رود دیوانه هراز ، اشتر مست هزار کوهانه حسین منزوی‌ ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
meisamdavodi.mp3
5.13M
"بی حواس" شعر و دکلمه: ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━