📡🌟 گذرے بر #زندگی عالِمِ عامِلِ مالواجردی
💠 #او_یک_روحانی_بود
✍ نوشتهی: حجتاله صادقی
🎙بهروایت: حاجیحییعبدالجباری
9⃣ #قسمتنهم
✍ آقاے کربلائی حاجیحیی عبدالجباری از فرزندان مرحوم حاجملاعباس چنین نقل کرده است :
👇آن دوران ما بچهها در سنین #نوجوانی بازیگوشی و شیطنتهاے روزگار خودمان را داشتیم
🔅 یڪ روز که بر پشتبام خانه تیمچه یا همان منزل مرحوم حاجسیدرضا
که روبروے منزل مرحوم سيفاله محمحسين واقع بود
👈رفته بودم که از بالای پشتبام به پائین سقوط کردم
👈سرم با #جراحت و شکستگے شدید مواجه شد و هنوز #چهارراهی روی سرم از آن دوران به یادگار مانده است
🌐 آن روزگار اگر حوادثے از این قبیل پیش میآمد
و مامورین پاسگاه منطقه که به آنان
#امنیه (amniye) میگفتند
👈حادثه و قضیهی را متوجه میشدند بلافاصله خانواده را فراخوانده و ایشان را #بازخواست میکردند
⚜مرحوم پدرم (حاجملاعباس) در خانه نبود
و مادرم (مرحومه حاجیهخانم بلقیس آقاشفیعی)
از #ترس همسايهها که #مبادا به #امنیه_ها خبر دهند
👈بلافاصله درب خانه را بست و سَرِ مرا با پارچهای #ساندویچپیچ کرده
و در حالیکه از نای دل بدون صدا شیون و زاری میکرد
جسم بیهوش مرا به داخل #پستوئی میبرد
⏰ ساعاتے بعد پدرم به #منزل آمد و مادرم شرح ماوقع را میگوید و حاجملاعباس میگوید :
خوب،
#اتفاقی بوده که افتاده و کاریش نمیشه کرد
#یحیی هم اگه عمرش به دنیا باشه
که میمونه و اگر هم ...
هر چی خدا بخواد
⚜ مرحوم حاجملاعباس با آنچه که از #بیمارستان فاطمیهی قم کسب و تجربه بود
و مشاهده کرده بود که پرستاران و پزشڪان با زخمهای این چنین چگونه برخورد کردهاند
#دست بکار شده و با
#تنتوری
#الکل
👈و آهڪ که هماکنون در طبابت و #درمان کاربردے ندارد
#زخم عمیق سر مرا
#ضدعفونی میکند
🔴بهخاطر #خون زیادے که از سرم رفته بود حدود دو ماهی
#هوشیار نبودم و اغلب
#بیهوش بودم
✍بعداز آن مدت که هوشیار شدم هر زمان پدرم را میدیدم،
تن و بدنم میلرزید
بهخاطر اینکه میخواست زخم سرم را شستشو دهد و مجددا آن را #ببندد
👈یادم هست مرا از #اتاق به #حیاط میآورد و لب #باغچهی حیاط میخواباند
👈ابتدا با آب گرم و تنتورے
👈حسابی زخم سرم را شستشو میداد
💫سپس با #آهڪ آن زخم را ضدعفونے میکرد و با گذاشتن داروے گیاهی
مجددا سرم را میبست و این کار را هر روز انجام میداد تا زخم سرم کاملا خوب شد
🔴 #تنتوری :
همان #دواگلی است و داوگلی محلول قرمز رنگ که ترکیبی از الکل و مواد ضدعفونی کننده روزگار قدیم تولید میشد
👇ادامه فرداشب...
✅ #باماهمراهباشید
💯 #همراهیشما
✅ #افتخارماست
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
شبکهپابرج در اینستاگرام
https://instagram.com/shabakepaborj
پابرجمالواجرد در تلگرام
https://t.me/paborjemalvajerd
پابرجمالواجرد در ایتا
eitaa.com/paborjemalvajerd
پابرجمالواجرد در بله
https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡🌟 عالِمِ عامِلِ مالواجردی #او یڪ #روحانی بود
💠حاجملاعباس #طبابت هم میکرد
✍نوشتهی : حجتالهصادقی
#قسمتشانزدهم
✍اینجانب حجتاله صادقی از #کودکی مرحوم حجتالاسلام و المسلمین حاجشیخعباسعبدالجباری را دیده بودم
👈و آن هم زمانی بود که #خاله رقیهام مرا با خودش به منزل ایشان در
#محلهی تخت سلیمان یا همان #گاریچه میبرد
درب #منزل حاجیآخوند در قسمت ضلع غربی بنا بود و ضلع شمالی آن خانه
کوچه و دو طرف دیگر همسایهای نداشت و صحرا بود
🌴چند درخت #انار و درخت توتی در #باغچهی وسط حیاط منزل شان سایهسار آن فضا بود
🌾جلوی درب منزل حاج ملاعباس زمین کشاورزی بود و بارها دیده بودم که ایشان
#بیل به دست و گاهی
#دستخاله در دست
مشغول کار و تلاش در آن زمین بودند
🔹ایام ماه محرم و صفر اوائل دههی پنجاه در
#فصل تابستان بود و آن روزگار من هنوز
#مدرسه نرفته بودم
💫پدرم که همیشه صحرا میرفت و در آن ایام
#مادرم نیز بیشتر مواقع به #صحرا میرفت
و من و برادرم آقای #کربلائیمهدی و خواهرم که خیلی کوچک بود
👈در خانه #پدربزرگم مرحوم حاجحسین یوسف بودیم
پدر بزرگم #ظهرها مرا با خودش به #مسجد میبرد و بعد از ظهر هم در #حسینیه حضور داشت که #تعزیه اجرا میشد
💠 #خدام حسینیه هنگام اجرای تعزیه
#نظم و
#انضباط حسینیه را کنترل میکردند و
💫هر شخصی #وارد حسینیه میشد
مخصوصا #بچهها باید تا انتهای مجلس
👈در
#ایوان یا
#سکوها بنشینند و حق جابجا شدن و همچنین
#آویزان کردن پاهایشان از لبهی #سکوها را نداشتند
🌐وقتی با پدر بزرگم مرحوم حاجحسین یوسف وارد حسینیه میشدیم
👈 ایشان گوشهای مینشست اما من دائما در حسینیه از این
#سکو به آن
#سکو
👈 از این
#ایوان به آن ایوان
در رفت و آمد بودم
💫گاهی کنار تعزیهخوانان که روی تخت نشسته بودند
رفته و مینشستم
🔰 کاملا #آزاد بودم و #خدام به من کاری نداشتند
❇️ نمیدانم مرا #نمیدیدند یا کسی سفارش مرا به آنها کرده بود؟
💫بچههای تعزیه خوانان همسن و سال من در حسینیه حضور داشتند
اما تقریبا فقط من بودم که آزادانه در زمان اجرای تعزیه
هر طرف میرفتم و #خادمین حسینیه چیزی نمیگفتند
شبها داخل #مسجد و زمان #روضهخوانی و #سینهزنی نیز چنین بود
👈رفت و آمد اینجانب از نزد پدر بزرگم قسمت مردانه و
#خاله و مادر بزرگم در پشت پرده
کاملا #آزاد و بدون #مزاحمت خادم مسجد
مرحوم #قدمعلی انجام میشد
👇ادامه فرداشب تقدیم خواهد شد
✅ #باماهمراهباشید
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd