eitaa logo
پابـــــ📡ــــــرج‌مالواجرد
2هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
669 ویدیو
1 فایل
☆مجموعه پابرج☆ تاسیس نوروز ۱۳۷۶ ●شبکه‌پابرج ●سایت مالواجرد ●جشنواره ۹۰ ●رادیوپابرج ●پوشش شبکه‌های رسانه‌ملی ●کانال‌ پابرج‌ مالواجرد در : تلگرام، واتساپ، اینستاگرام، بله و ایتا ⚫حسینیه‌پابرج #09123728749 #09916735248 @Hsadeghi48 @Hsadeghi1348
مشاهده در ایتا
دانلود
7.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📡👇اجرای مراسم در روستا 🙏به‌همت تعدادی از روستا 🌒 همزمان با 🌒 رمضان‌المبارک ۱۴۴۴ 💫مراسم توسط چند گروه از به‌صورت نمادین برگزار گردید 🙏ضمن تشکر از همراهان ارجمند 🌺 و 🌸 👈بابت ارسال گزارش تصویری از این آئین 🎞 دانلود ویدئوی بالا شامل تصاویر ارسالی ⏰به‌مدت ۵۰ ثانیه باکیفیت مناسب HD 📀به‌حجم ۶/۸ مگابیت ۱۳۸۰×۷۲۰ ✅ 📡 پیج ما در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj لینڪ کانال ما در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd لینڪ ما در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd لینڪ ما در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡💫 یاد ایام خودم و ماجراهای افتادم 🌐اواخر دهه‌ ۵۰ کاشت برای عرضه به بازار اصفهان در روستا مرسوم شد 🔆چند روز بعداز اولین مزارع کشت خیار 👇ابتدا جوانه‌ خیار از خاک بیرون می‌آمد و پس‌از گذشت یک روز 🌱 دو برگ از یک‌سمت راست می‌کرد قبل از بیرون آمدن آن دوبرگ و پرنده‌های کوچک آن را می‌زدند و با خودشان می‌بردند 🌴اینجا بود که قبل از طلوع خورشید تا بعداز غروب 🧍اطراف خیارکاری با مشتی پر از ریز بودند و به‌محض رسیدن پرنده‌ها 🕊به‌صورت یا با ایجاد و سنگ‌ها به طرفشان ❌مانع پرندگان در مزرعه‌ی خیارکاری می‌شدند 🔴به‌این روش از محصولات کشاورزی (paboni) می‌گفتند 🔆ایام پابونی هر مزرعه ۴ الی ۵ روز بود تا تمامی خیار سر از خاک درآورده و اندکی قوی شوند پابونی از مزرعه ادامه داشت ✍ القصه... 👇دقائقی نگذشته بود فهمیدم رهاشده توسط اداره محیط زیست بخاطر عدم غذای مناسب بیچاره‌ها شده‌اند 🌾و در این ايام از سال با گندم، جو و خصوصا شکم شان را سیر می‌کنند 🌝همچنین متوجه شدم که و فریادهای ناموزون این زبان‌بسته در نیمه‌شب‌ها 👈بخاطر ناشی از می‌باشد (این قسمت مزاح بود) 📡 @paborjemalvajerd
📡🌟 عالِمِ عامِلِ مالواجردی یڪ بود 💠حاج‌ملاعباس هم می‌کرد ✍نوشته‌ی : حجت‌اله‌صادقی ✍اینجانب حجت‌اله صادقی از مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین حاج‌شیخ‌عباس‌عبدالجباری را دیده بودم 👈و آن هم زمانی بود که رقیه‌ام مرا با خودش به منزل ایشان در تخت سلیمان یا همان می‌برد درب حاجی‌آخوند در قسمت ضلع غربی بنا بود و ضلع شمالی آن خانه کوچه و دو طرف دیگر همسایه‌ای نداشت و صحرا بود 🌴چند درخت و درخت توتی در وسط حیاط منزل شان سایه‌سار آن فضا بود 🌾جلوی درب منزل حاج ملاعباس زمین کشاورزی بود و بارها دیده بودم که ایشان به دست و گاهی در دست مشغول کار و تلاش در آن زمین بودند 🔹ایام ماه محرم و صفر اوائل دهه‌ی پنجاه در تابستان بود و آن روزگار من هنوز نرفته بودم 💫پدرم که همیشه صحرا میرفت و در آن ایام نیز بیشتر مواقع به می‌رفت و من و برادرم آقای و خواهرم که خیلی کوچک بود 👈در خانه‌ مرحوم حاج‌حسین یوسف بودیم پدر بزرگم مرا با خودش به می‌برد و بعد از ظهر هم در حضور داشت که اجرا می‌شد 💠 حسینیه هنگام اجرای تعزیه و حسینیه را کنترل می‌کردند و 💫هر شخصی حسینیه می‌شد مخصوصا باید تا انتهای مجلس 👈در یا بنشینند و حق جابجا شدن و همچنین کردن پاهایشان از لبه‌ی را نداشتند 🌐وقتی با پدر بزرگم مرحوم حاج‌حسین یوسف وارد حسینیه می‌شدیم 👈 ایشان گوشه‌ای می‌نشست اما من دائما در حسینیه از این به آن 👈 از این به آن ایوان در رفت و آمد بودم 💫گاهی کنار تعزیه‌خوانان که روی تخت نشسته بودند رفته و می‌نشستم 🔰 کاملا بودم و به من کاری نداشتند ❇️ نمی‌دانم مرا یا کسی سفارش مرا به آنها کرده بود؟ 💫بچه‌های تعزیه خوانان هم‌سن و سال من در حسینیه حضور داشتند اما تقریبا فقط من بودم که آزادانه در زمان اجرای تعزیه هر طرف می‌رفتم و حسینیه چیزی نمی‌گفتند شبها داخل و زمان و نیز چنین بود 👈رفت و آمد اینجانب از نزد پدر بزرگم قسمت مردانه و و مادر بزرگم در پشت پرده کاملا و بدون خادم مسجد مرحوم انجام می‌شد 👇ادامه فرداشب تقدیم خواهد شد ✅ 📡 @paborjemalvajerd