eitaa logo
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
318 دنبال‌کننده
483 عکس
351 ویدیو
6 فایل
با عطر اسپرسو و بوی کاه پذیراتون هستم. ☕📜 ریوجی می‌شنود‌: https://daigo.ir/secret/2399342596 طنین هجویات روزانه + پاسخ پرسش هاتون: https://eitaa.com/storerome
مشاهده در ایتا
دانلود
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
یکی اینجا سه شنبه میان‌ترم ریاضی 2 داره و هرچی بیشتر توابع برداری و توابع چندمتغییره رو می‌خونه کمتر
درسای مهندسی واقعا سنگینن. خدا می‌دونه چقدر ریزش داشتیم این ترم!! برق و عمران و مکانیک و خودمون تا حتی پلیمرها!! کلی از بچه‌ها نشستن دوباره به خوندن برای تغییر رشته و دوباره کنکور دادن و ما عملا از شروع ترم دو ندیدیمشون تو دانشگاه!! خوب این از یک جهت خوبه که بچه‌ها زودی به خودشون می‌آن و می‌فهمن که این مسیری نیست که باید. و نه مثلا ترم پنج و شش!! از طرفی ناراحت کنندست. چون مثلا امکان مطالعه و تحقیق درخصوص اون رشته و دروسش و درجه سختی دروس برای تو فراهم بوده و تو اینکارو نکردی و حالا داری با دوباره خودت رو در معرض پر تنش‌ترین آزمون قرار دادن، دوباره کاری می‌کنی. تعداد ریاضی‌هایی که اینجا هستند رو نمی‌دونم ولی این یک بحث کلیه؛ بچه‌ها توروخدا دلتون برای خودتون بسوزه و رشته‌ای که انتخاب می‌کنید رو با چشم باز انتخاب کنید. فرقی نداره رشته‌ی دانشگاهی و یا رشته‌ی دبیرستان... تا می‌تونید by hook or by crook اطلاعات جمع کنید تا کارتون به برگشت به آغاز نرسه. دمتون گرم.
به خنده گفت ولی هیچ خوب، مطلق نیست؛ زنی که آمدنش خوب و رفتنش بد بود...««:
به انتظار عیادت که دوست می‌آید خوش است بر دلِ رنجورِ عشق، بیماری!...
11 - Fallin' - Isaac Hong (128).mp3
4.23M
و تو اتوبوس، تو خیابون، تو اتوبان، وسط کلاس، روی موتور، تو خونه پرسیدم. از خودم پرسیدم آیا واقعا این حقیقت داره یا حقیقت تغییر یافته‌ست؟! آیا واقعا این چیزی است که وعده داده شده یا گمان ما به این رفته... و خدایا من ازت خواهش کردم، اشک ریختم و درهای خونه‌ات رو کوبیدم. تو لب‌هاتو-هیچ‌گاه-نمی‌بندی و نظاره کنی. احتمالا قرار نبود وسط خیابون ایستاده باشم و نگاه بیفکنم به اطراف و پشت تلفن وقتی ازم درخواست می‌کنه الان کجام؟! بگم نمی‌دونم... کجام؟؟ حیرت زده نگاه می‌کردم به درخت‌ها و گل‌ها و غنچه‌ها و ماشین‌هایی که رد می‌شدند و بعد بوق ممتد ماشین و من واقعا اون لحظه نمی‌دونستم کجا باید باشم؟! حسی مانند خونه به دوش‌ها؛ کل زندگیمو توی کوله‌ی روی دوشم ریخته‌ام و شهر رو طی می‌کنم و دنبال خونم می‌گردم. ماشین، دانشگاه، نمازخونه، کتابخونه، کلاس‌ها، پشت بوم دانشگاه، حیاط پشتی دانشگاه، لای درخت‌های دانشگاه، اتوبوس، اتوبان، خیابون، کافه، آموزشگاه... دنبال خونه بودم و برم بخزم زیر پتو و دفاع لوژین رو در آغوش بگیرم و خودم رو التیام ببخشم که من فردا لبخند خواهم زد. که بعد از دو سال وقتی اون زلزله‌ رو با حدت و شدت بیشتری عبور بدم از تنم به این فکر کنم Did I deserve all the hell I've been gotten??