113-maede-ar-parhizgar.mp3
951.3K
4_5787647037575009138.mp3
10.34M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🎵 روایت نوزدهم:
دِیر راهب، مرزین، حرّان و ...
#صباحا_و_مساء
اللهمعجللولیکالفرج
صلیاللهعلیکیااباعبدالله
✧════•❁🌹❁•════✧
✅ نوزدهمین روز #چله_نماز_شب و #چله_زیارت_عاشورا
@parastohae_ashegh313
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#شهیدحامدلزرغلامی
@parastohae_ashegh313
آفتـاب ...
خانه زادِ چشمهـاى شماست ،
صبح باشما رنگِ نور میزند به روز ...😍
#صبح_بخیر ✋🏻
#شهید_محمدابراهیم_همت
@parastohae_ashegh313
🕊26مردادماه سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی گرامی باد🦋
💠 روز 26 مرداد سال 1369، میهن اسلامى شاهد حضور آزادگان سرافرازى بود که پس از سالها اسارت در زندان ها و اسارتگاههاى مخوف رژیم بعث عراق، قدم به خاک پاک میهن اسلامى خود گذاشتند.
🔹ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدای مظلوم آزاده، بازگشت غرور آفرین آزاگان سرافزار به میهن اسلامی رامحضر مبارک مقام معظم رهبری ( مدظله العالی) ، آزادگان سلحشور و خانواده محترم آنان، کلیه ایثارگران انقلاب اسلامی و ملت قدرشناس ایران اسلامی تبریک و تهنیت عرض می نماییم.
#امام_حسین
اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ بخشش در سیره #شهیدسیدروحاللهعجمیان....
🔰 شهید عجمیان یه لباس رزمی رو خیلی دوست داشت یه روز به من گفتند: بریم باهم بخریم.
🍃توی مسیر داشتیم می رفتیم برای خرید اون لباس یه دفعه گفتند: استاد نگه دار...
🌱من ترمز کردم سریع پیاده شدند دیدم به سرعت به سمت خانمی رفتند که داشت جا نوشابه ها رو جمع می کرد.
✅ شهید عزیز پولی رو که برای تهیه لباس مهیا کرده بود به اون خانم دادند وقتی برگشت من بغض کردم با انگشت اشکامو پاک کردن و گفتند: استاد این واجبتر بود.
#پنجشنبههایشهدایی
هدیه به ارواح پاک و مطهر شهدا صلوات
💚الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#قسمت315
مــا را گذاشــت چالــۀ قــام دیــن و بــه مرکــز شــهر رفت. کوچه پــر از عطر یاد عمه بود. برای لحظه ای غم نبودن عمه جای غصه های حسین را گرفت. امّا خیلی زود بــه خــود آمــدم انــگار عمــه هم در گوشــم نجوا می کرد کــه: «پروانه نذار هیچ وقت حسین تنها بمونه.» یــک تاکســی گرفتیــم و خودمــان را بــه محــل اجتمــاع مردم رســاندیم. حســین بلندگو به دست گرفته بود و می گفت: «می بینید که فرار نکردم. پس ورشکستگی قرض الحسنه هم مثل ماجرای فرار کردن من، یه دروغ بزرگ بوده با این هدف که شما باورکنید و صف بکشید و بخواهید، حسابتون رو مطالبه کنید.» خانمی از میان جمعیت صدایش را خطاب به حسین بلند کرد و گفت: «آقا من همین الآن تمام و کمال، پولم رو می خوام. فردا رو بذار برای اونا که دروغ های تو رو باور می کنن.» حسین سرش را پایین انداخت و اشک من جاری شد.غــروب آن روز، دلگیرتــر از همیشــه بــود. پیــش خواهــرم ایران نشســته بودیم که حسین با یک قیافۀ خسته وارد شد. به دلداری گفتم: «چرا به خاطر این مردم قدرنشــناس این قدر حرف و فحش می شــنوی؟! کجای قرآن گفته که خودت رو تا این حد سپر بلا کنی؟!» ایــران معصومانــه نگاهمــان کــرد. حســین از آن جواب هــای از دل برآمــده کــه خــاص خــودش بــود داد: «تــا دیــروز تــوی جبهه، ترکــش و تیر می خوردیــم، امروز به خاطر این مردم ترکش آبرو می خوریم. من که از شــهید بهشــتی بالاتر نیســتم که اون همه ناسزا شنید و دم نزد.» گفتم: «امام، پشت سر شهید بهشتی بود امّا هوای تو رو کی داره؟» گفت: «خدا.» چند روز بعد، انبوهی از خیرین و معتمدین، پول و سند شخصی شان را آوردند و در اختیــار شــعبه ها گذاشــتند. مــردم هــم کم کــم اعتمادشــان جلب شــد و به سپرده هایشان رسیدند. مقروضین به قرض الحسنه هم به تدریج اقساطشان را دادند تا کتابِ تلخ قرض الحسنۀ عدل اسلامی در همدان بسته شود. در این فاصله حسین به اندازۀ 01 سال پیر شد. به وهب و مهدی گفته بود: «فشاری که تو این چند روز به من رسید از عملیات کربلای 5 سنگین تر بود.» شــرایط که آرام شــد گفتم: «فکر نمی کنم دیگه به ســرت بزنه که قرض الحســنه درست کنی.» خندیــد و گفــت: «اتفاقــاً می خــوام همیــن کار رو در ســطح قــوم و خویــش شــروع کنم، مگه می شه، حکم خدا و قرآن رو که فرموده قرض الحسنه بدید، ترک کرد. می شه؟»
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت316
عید نوروز، دل و دماغ دیدوبازدید نداشتم. هنوز زیر آوار فشار روحی اتفاقات سال گذشته مانده بودم. امّا حسین برخلاف من، خیلی زود به جریان زندگی برگشت. جذبۀ معنوی کار برای شهدا، تلاش و تحرّک او را حتی بیش از گذشته کــرد. مســیر همــدان، تهــران را بــدون راننده می رفت و می آمد. گاهی نیمه شــب می رســید. نماز شــب می خواند و تا صبح بیدار بود. و صبح قبراق و ســرحال سر کار می رفت. دلم خوش بود که پس از دو سال زهرا به خانۀ بخت می رود و داشــتیم خودمــان را بــرای تــدارک عروســی آماده می کردیــم که ایران، حالش خراب شــد پنج ســال از برداشــت تومور مغزی او می گذشــت و داشــت زندگی عادی اش را می کرد. که یک باره افتاد و به حالت کُما رفت. اول توی بیمارستان بود. پزشکان که قطع امید کردند، به خانه آوردنش. مثل یک تکه گوشت بی حال، یک گوشه افتاد. چشمانش باز بود امّا هیچ کس را نمی شناخت. روزها کنارش می نشستم با این دلخوشی که صدای مرا می شنود، از گذشــته های شــیرین کودکی مــان برایــش تعریــف می کردم؛ از پشــت بام های رؤیایی و زمستان های سخت و رفتن با مامان سرِ چشمه برای شستن لباس ها و از مدرســۀ ادب و از ســیرک هندی و تفریحاتی که بابا می برد و از پســرعمۀ سربه زیر و نجیبی که مهرش به دلم نشست و از روزهای تلخ زندگی که جای شــادی ها را گرفــت. از مــرگ دایی حســین، از مریضــی مامــان و دوا دکترهــای بی نتیجــه، از مجروحیت هــای پی درپــی حســین تــا مرگ عمه که توی دو ســه روز اتفاق افتاد. همه را با گریه تعریف می کردم و نگاه به چشمان سفید ایران می انداختم تا با این قصه ها شاید احساسی از درونش بجوشد و مثل من ببارد امّا فقط زل زده بود به یک نقطه.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#پايه_هاى_جهاد
سلام خدا بر امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
جهاد بر چهار پايه استوار است:
۱- امر به معروف،
۲-- نهی از منكر،
۳-راستگويی در هر حال،
۴- و دشمنی با فاسقان.
🌷پس هر كس به معروف امر كرد، پشتوانه نيرومند مؤمنان است،
🔹و آن كس كه از زشتی ها نهی كرد، بينی منافقان را به خاك ماليد،
💠و آن كس كه در ميدان نبرد صادقانه پايداری كند حقّی را كه بر گردن او بوده ادا كرده است،
👌و كسی كه با فاسقان دشمنی كند و برای خدا خشم گيرد، خدا هم به خاطر او به خشم می آيد، و روز قيامت او را خشنود سازد.
( #حکمت31)
#پای_درس_امیرالمومنین_علی_علیه_السّلام
#امام_حسین_اسوه_صبر_وایمان_وجهاد
@parastohae_ashegh313
🔸ما را به زندان الرشید بغداد با سلولهای ۸ متریِ بدون پنجره فرستادند. مدتی بعد به اردوگاه تکریت در زادگاه صدام رفتیم.
🔸۹۰ اسیر این اردوگاه شناسایی و دستچین شده بودند. آقای ابوترابی سید آزادگان نیز در این اردوگاه حضور داشت که وجودشان برای همه ما نعمت بود.
🔸دو نگهبان به نام حسین و کاظم در آنجا بودند که کاظم بدترین رفتار را با ما داشت. گاهی آقای ابوترابی را چنان کتک میزد که تا مرز شهادت میرفت. آرزوی ما این بود که کاظم به مرخصی برود.
🔸یک هفته به مرخصی رفت اما دو روز زودتر برگشت اما آدم دیگری شده بود! دیدم کنار روشویی چند دقیقه مهربانانه با آقای ابوترابی صحبت کرد.
🔸از او پرسیدیم کاظم چه میگفت؟ فرمود کاظم میگفت سر صبحانه با مادرم نشسته بودم که پرسید تو در اردوگاه اسرا را شکنجه میکنی؟ کاظم تعجب میکند. دوباره مادر میپرسد آیا سیدی در بین اسرا هست که تو او را شکنجه کرده باشی؟ دیشب حضرت زینب (سلامالله) را در خواب دیدم که میگفت چرا فرزندت اسیری از قافله اسرای ما را آزار و اذیت میکند؟
🔸مادر میگوید شیرم حلالت نیست اگر آنها را اذیت کنی. کاظم هم متحول شده بود. جنگ تمام شد و پس از سقوط صدام، کاظم به ایران آمد و از تکتکِ ۹۰ نفر اسیر اردوگاه حلالیت طلبید.
🔸حتی به مشهد رفت و سر خاک آقای ابوترابی از او هم حلالیت خواست. چند سال پیش کاظم به عنوان مدافع حرم به سوریه رفت و در حرم حضرت زینب (س) با تیر مستقیم دشمن به شهادت رسید.
♦️راوی: سعید اوحدی رئیس سابق بنیاد شهید
🌷 شادی روح سید الاسرای کشور، مرحوم سید علی اکبر ابوترابی فرد صلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#درمحضرشهدا
#شهیدسلیمانی
💠 به مناسبت ورود آزاداگان به میهن اسلامی...
🔷 ۲۶ مرداد سالروز بازگشت اولین گروه آزادگان سفیران جمهوری اسلامی ایران اسیران در چنگال حزب بعث به میهن را گرامی می داریم.
آزاده سرافراز
#شهید_محمد_شهسواری
🌷سلامتی همه ی آزادگان عزیز (شهدای_ناطق) و شادی روح مطهر شهدا صلوات
✨الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
🔷 خاطرات #سیدالاسرا شهید حسین لشکری از دوران سخت اسارت
#شهید_حسین_لشگری
‼️ مردی که بهترین خاطره اش از اسارت لیوان آب خنکی است که از سرباز عراقی در نوروز 74 میگیرد.
‼️ 12 سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره و حسرت 5 دقیقه آفتاب بود.
🔻شهید حسین لشکری بعدها در یادآوری دوران اسارت و تحمل شکنجهها و آزارهای آن دوران گفته است:
💢 شکنجهها دو نوع بود، روانی و فیزیکی، بازجوییهای شدید، بیخوابی، توهین، شوک برقی، اعدام صوری.
🔰 امام(ره) گفتند که جنگ برای ما نعمت است،
من در اسارت معنی این را فهمیدم،
من در اسارت،
زندگی را دوباره شناختم،
خدا را دوباره شناختم،
خودم را دوباره شناختم.
🌷شب جمعه یاد شهدا
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
#اللهمعجللولیکالفرج
─━━━⊱❅✿•🌹•✿❅⊰━━━─
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حکایت_سر
🎥داستان سوم ؛ دنیا برای آخرت!
💢اهمیت #شهید_حججی به نماز اول وقت...
📌 مجموعه کلیپهای «حکایت سر»
برشهایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی شهیدِ بی سر محسن حججی
#اللهمعجللولیکالفرج
─═༅✦🌷✦༅═─
داستان2 👇🏻
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/28407
Part08_نمایش من زنده ام.mp3
9.35M
#کتاب_صوتی 🎧
📗 من_زنده_ام
فصل ❽
#معصومه_آباد
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
┄┅═✧❁🌴❁✧═┅┄
فصل 7👇🏻
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/28414
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 برشی عاشورایی از مستند «روایت فتح» با صدا و محتوایی فوق العاده از #شهید_آوینی
♦️روز عاشورا هنوز به شب نرسیده است.
#شب_جمعه #امام_حسین
❤️صلیاللهعلیکیااباعبدالله
✨قرائت #زیارت_عاشورا به نیابت از شهدا
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313