eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷ببین چگونه برایت هنوز دلتنگ است 🌷کسی که بعد تو یک لحظه از تو دست نشُست #شهید_محمود_رادمهر #سلام_صبحتون_شهدایی @parastohae_ashegh313
🌷یک بار از من پرسیده بود: چقدر دریافت حقوق ماهیانه ات میمانی؟؟؟؟!!! 🌷گفتم : از همان زمانی که حقوقم را میگیرم؛ منتظرم که موعد بعدی پرداخت حقوق کی میرسه! 🌷آهی از سر کشید و گفت : اگر مردم این انتظاری را که به خاطر مال دنیا و دنیا میکشند، کمی از آن را برای میکشیدند ایشان تا حالا ظهور کرده بودند، امام منتظر ندارد 🔺 راوی : همکار و همرزم شهید @parastohae_ashegh313
🌷در تلاش برای اداره زندگی از کار #حلال شرم نداشته باشید. چشمتان به دست دیگران نباشد و برای لقمه نانی در مقابل هر کس و ناکسی #کمر_خم_نکنید ... #وصیت_نامه ❤️ #شهید_محمود_رادمهر #همیشه_دوست_دارم_ای_شهید ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
در مأموریتی که به جنوب رفته بودیم باید منطقه‌ای را شناسایی میکردیم؛ آن منطقه کوهستانی بود. پر بود از کوه و صخره ... در راه بازگشت چشمم به یک خانواده کوچک افتاد. ‌ یک آهوی نر، یک آهوی ماده و یک بچه آهو در فاصله ۲۰ متری ما ایستاده بودند؛ و به ما نگاه می‌کردند. هوس شکار به ذهنم افتاد. اسلحه را برداشتم تا يكیشان را شکار کنم... تا اسلحه را برداشتم، محمود جلویم را گرفت! ‌ گفت: دلت می آید اینها را شکار کنی!؟ قدرت خدا را ببین، از ما نترسیدند! کدام را می خواهی بزنی؟ مادر را جلوی پدر و بچه یا پدر را جلوی مادر و بچه، یا بچه را جلوی چشم پدر و مادر؟! مگر نمیدانی ضامن آهو شد؟! ‌ با جملات مو به تنم سیخ شد! نگاهی به محمود انداختم و دوباره به خانواده آهوها نگاه کردم. جالب بود و عجیب! آهوها همچنان به ما نگاه می کردند. محمود نفسی تازه کرد و گفت: «ما که به گوشتشان نیازی نداریم، سازمان دارد غذای ما را می دهد. اگر شکارشان میکردی قید رفاقت چندین ساله ام با تو را می زدم!» ‌‌ منبع: کتاب شهید عزیز ╔════ ೋღೋ ════╗ @parastohae_ashegh313 ╚════ ೋღೋ ════╝
🌱🌿 🥀 یکبار از من پرسیده بود: چقدر منتظر دریافت حقوق ماهیانه ات می مانی؟ گفتم "از همون ابتدای زمانی که حقوقم رو میگیرم منتظرم که موعد بعدی پرداخت برسه!!😢 اهی از حسرت کشید😔 و گفت: "اگر مردم این انتظاری که برای مال دنیا و دنیا میکشند ،کمی از آن رو بخاطر امام زمان(عج)✨میکشیدند، ایشان تا حالا ظهور کرده بود امام منتظر ندارد!!!!!😔😔 @parastohae_ashegh313
🍃🌸❣ ازدواج کرده بودم و بچه دار نمیشدم😔 یه روز محمود از من پرسید، تو همه کارهایی که برا بچه دار شدن باید انجام بدی انجام دادی؟؟؟؟🤔 گفتم اره😌 پرسید:"نذر هم کردی" گفتم آره گفت یه چیزی بهت میگم عمل کن🍃 شرط اجابتش✨ اینه که با اعتقاد  انجامش بدی☝️ نذر کن هر کار خیری که تا فردا صبح انجامش میدی ثوابش رو هدیه کنی به: باب الحوائج ابوالفضل العباس✨ مادرش حضرت ام البنین✨🌹 آقا علی اصغر✨ و امام موسی کاظم✨ انشاء الله  دعاهات به اجابت میرسه🤲✨ @parastohae_ashegh313
"اگر میخواهید دنیا و آخرتتان تضمین شود و از مصائب آخرالزمان در امان باشید...☝️ اطاعت از ولایت فقیه را بر خود واجب بدانید" 🌷فرمانده سپاه کربلا اعلام کرد پس از تطبیق نمونه DNA مشخص شد که پیکر هم در بین شهدای تازه تفحص شده قرار دارد🌷 @parastohae_ashegh313
خیلی کم غذا می خورد . آن قدر کم که یک روز به او اعتراض کردم🧐 و گفتم : چرااین قدر کم غذا میخوری؟ اگر همین طور ادامه بدی ضعف میکنی و نمیتونی کارکنی!» ‌‌‌ • خندید😄 و گفت: «حسین جان، من اگر غذابخورم ، باید وقتم را برای قضای حاجت بذارم🙊 و کلی از وقتم تلف میشه!» از این همه دقتش خنده ام گرفت.😄 ‌‌‌ • چیزی نگفتم و رفتم پشتیبانی و از مسئول آماد خواستم به صورت اختصاصی مقداری تنقلات خشک🥜 و انرژی زا😋 برای محمود تهیه کند و در جیبش بگذارد تا همین طور که مشغول است از تنقلات استفاده کند و به لحاظ جسمی کم نیاره💪 ‌‌‌ • بعد از آن میدیدم هروقت محمود در میان جمع قرار می گیرد ، تنقلات جیبش را می گذارد وسط جمع و یا بین بچه ها تقسیم می کند👌 از این کارهاش حرصم در میومد😏 تنقلات رو برای او می آوردن که کم غذاییش جبران بشه؛ ولی او اهل تک خوری نبود!🍃🌸 ‌‌‌ • در مرام محمود هر چه بود یا برای همه بود👌👏 و یا برای هیچ کس نبود. گاهی در مقابلش حسابی کم می آوردیم که این فرد حساب کجاهای زندگی اش را می کرد؟! ‌‌‌‌‌‌‌ 📚‌ کتاب شهید عزیز 🥀 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━━━┓ @parastohae_ashegh313
❣ به من می گفت: «مهم نیست که آدم داشته باشد یا نداشته باشد مهم این است که اگر امام زمان عج بیاید در جایگاه میدان صبحگاه بایستد و بخواهد نیروها را ورچین کند آن قدر توانمندی و داشته باشیم که امام را انتخاب کند☝️ مگر امام زمان عج به این جایگاه و مسؤلیت آدم ها نگاه می کند🍀 ╔══ ❅ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╗ @parastohae_ashegh313 ╚══❅ ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╝
[🌿🌸🌿] •برو نمازت رو بخون! •ظهر روز ۹۵/۱/۲۱ بود و من نماز ظهرم را شکسته خوانده بودم. نمــازم که تمام شد، تکفیری ها بمباران خمپاره ای شــان را شروع کردند. بمـــب های دسـت سازی داشتند بــه نام «جهنمی» که از کپـــسول های گـــاز مایع درست می شد و حـــجم تخریب بالایی داشت. در آتش تهیه شان از این بمب ها زیاد استفاده میکردند. آتش تهیه انها که شروع شد، با خودم گفتم نماز عصـــرم را بعد از فــروکش کردن اتش می خوانم.بلند شدم که بروم برای سرکشی از خط که محمود از من پرسید: نماز عصرت را چرا نخواندی؟ گفتم: بعدا می خوانم ! •دستی به پشتم زد و با لبخند گفت: فـــکر میکنی آن خـــدایی که ما را آفریده، نیاز به این دارد که شما نماز عصـــرت را نخوانی و عملیات را رهبری کنی؟ فکـــر میکنی اگر تو نباشی عملیات به خوبی انجام نمی شود؟َ •حرف های محـــــمود مرا به فکر فرو برد. بعدش گفت: «آن خـــدایی که ما را آفریده، خودش رهبری این جنگ را بر عهده دارد و احتیاج به تأخیر انداختن نمازت نیست. برو نمازت را بخوان !از این تلنگرها زیاد به ما می زد! ‌ @parastohae_ashegh313🌿
...🌷 ‌‌ توی ماشین نشسته بودیم و در راه مأموریت بــه جنوب کشور مـــعمولا از هر دری صحبت به میـان می آمد. به محض این که بوی غیبت❌ از حرف کــسی می آمد، مـــحمود به صــورت ناگهانی مــی پرید وسط حــرف ها و طوری که انگار اتفاق خـــطرناکی در حال وقوع باشد میگفت: ‌‌😱 •آقایان ساکت ؛✋ یک لـــحظه ساکت !✋ بعد همــه ساکت می شدند تا ببینند موضوع چیست و چه اتفاقی قـــرار است بیفتد. می خندید😄 و با آن لهجه شیـــرین ساروی اش می گفت: ‌ • یِه تا صَلِوات بَرِسِنین !! همه صلوات می فرستادند و غیبتی صورت نمیگرفت...🙃 ‌‌ 📒منبع : کتاب شهیـد عزیـز "مجموعه خاطرات شهید رادمهر" به روایت هـــمرزم شهیـــد. ‌ ♥️ ╔══ ❅ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╗ @parastohae_ashegh313 ╚══❅ ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╝
نامنظم است ؛ نبض دنیایی نابسامان ما بیا فرماندهی کن ....🙃 [ صبحتون شهدایی ] 🍀 @parastohae_ashegh313
•°^<🌸>^°• 👊 منُ فرار ...! ♥️ ‌ •قبل از ماموریت اخرش به سوریه پایش در فوتبال شکسته بود! برای اینکه زودتــر برود سوریه، زودتــر از موعد گچ پایش را در آورد. کمی می لنگید. اصرار می کـردم برود عصــا بگیرد. قبول نمی کرد. ته دلـم فـــکرش را هم نمی کردم با این پا بـرود مأموریت! ‌‌ ‌‌ •خوشحــال بودم که به مأموریت نمی رود. اما محمـود می گفت: «خـــانم، تو دعــا کن هرچه خیر هست خدا همان را انجام دهد». گفتم: «آخـرتو چطـوری میخوای توی درگیری با این پات فرار کنی؟» ‌‌ ‌‌ •خندید و گفت: «مـــگه من می خوام فرار کنـــم؟ آن قــدر می جنگـم تا با دست پـر برگردم! من و فـــرار؟! ‌ 📚منبع : "مجموعه خاطرات شهید رادمهر" | به روایت همسر شهید. ‌‌‌‌ ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
🚫 توی ماشین نشسته بودیم و در راه مأموریت به جنوب کشور بودیم معمولاً از هر دری صحبت به میان می آمد به محض اینکه بوی غیبت از حرف کسی می آمد، محمود به صورت ناگهانی می پرید وسط حرفش و طوری که انگار اتفاق خطرناکی افتاده باشد می گفت: آقایان ساکت، یه لحظه ساکت! بعد همه ساکت می شدند تا ببینند ماجرا چیست و چه اتفاقی افتاده می خندید و ازشان می خواست که صلوات بفرستند همه صلوات می فرستادند و غیبتی صورت نمی گرفت! 📚 شهید عزیز ─┅═☁️☀️☁️═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═☁️☀️☁️═┅─
💢 اگر مردم این انتظاری را که به خاطر مال دنیا و دنیا می‌کشند، کمی از آن را برای امام زمان (عجل‌الله‌تعالی) می‌کشیدند 《ایشان تا حالا کرده بودند.》 [ شهید محمود رادمهر ] مدافع حرم یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ─┅─🍃🌸🍃─┅─ @parastohae_ashegh313
﷽ ⚫️ ②① 🌹شهید مدافع‌حرم محمود رادمهر ◾️در مأموریت‌ها همه رزمندگان چفیه می‌انداختند گردنشان الا محمود؛ یک شال سیاه داشت که همیشه گردنش بود، نه فقط محرم و صفر! ‌‌ 🏴 یکبار از او خواستم تا علت شال سیاه انداختنش را برایم بگوید. گفت: مادرجان، ما عزادار امام‌حسین علیه‌السلام هستیم! گفتم: الان که محرم وصفر نیست! ‌‌ 🖤 گفت: مادرم، عزادار امام‌حسین علیه‌السلام بودن محرم و صفر نمی‌خواهد! ما همیشه عزادار حسینیم... 🏷 به روایت: مادر بزرگوار شهید صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَـــرَج @parastohae_ashegh313