eitaa logo
پرتو اشراق
852 دنبال‌کننده
26.9هزار عکس
15.5هزار ویدیو
63 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🕑 💠🌹💠 📿 ⚜ حضرت (قدس‌ سره): 🎙بنده هم هر وقت برای خود استخاره می‌گیرم با تسبیح استخاره می‌کنم، و برای ترک هم معمولٌ‌به است، و اگر میانه باشد (یعنی دو بار استخاره گرفته شود و فعل و ترک هر دو خوب باشد) انجام نمی‌دهم، مگر اینکه فعل آن خوب، و ترکش بد باشد. 🔰توضیح بیشتر: نحوه استخاره معظم‌له فرستادن سه صلوات بر محمد و آل‌ محمد و گرفتن یک قبضه از تسبیح و جداکردن دوتا دوتا از دانه‌های آن است، در نهایت اگر یکی باقی ماند، خوب و اگر دوتا ماند بد است. 🔅حضرت آیت الله بهجت تأکید داشتند اگر در مرحله اول استخاره خوب آمد، حتما ترک آن نیت هم گرفته شود. لذا در استخاره بعدی به نیت انجام ندادن عمل استخاره گرفته شود، اگر دوتا ماند، یعنی ترک آن بد و در نتیجه استخاره خوب است و اگر یکی ماند یعنی ترک آن هم خوب است و لذا نتیجه استخاره میانه است. 📚 در محضر بهجت، ج ۱، ص ۲۹۳. 🌐 @partoweshraq
🕓 💠🚻💠 📚 الكافى ـ به نقل از ابن ابى يَعفور ـ : به امام صادق (عليه السلام) گفتم: 👳 مى خواهم با زنى ازدواج كنم؛ ولى پدر و مادرم، كس ديگرى را مى خواهند! 🌹امام عليه السلام فرمود: 💞 «با كسى ازدواج كن كه مى خواهى، و آن شخصى را كه پدر و مادرت مى خواهند، رها كن». 📚 الكافی، جلد ۵، صفحه ۴٠١. 🌐 @partoweshraq
🔺 در حالی که بودجه نهاد های نظامی کشور تنها ۵ درصد از کل بودجه رو در بر می‌گیره #پدر_موشکی ایران با وجود تحریم توانست ایران را جز ده کشور برتر موشکی جهان کند. ❓حال اگر ۹۵ درصد دیگر در زمینه اقتصادی با تفکری انقلابی مدیریت می شد جایگاه ایران در اقتصاد چندم بود؟ 🌐 @partoweshraq
😂 ۹ تا از کوتاه‌ترین های ایرانی: ۱. سایپا مطمئن!! ۲. دانشگاه آزاد اسلامی!! ۳. اینترنت پر سرعت!! ۴. بانکداری اسلامی!! ۵. گارانتی!! ۶. شایسته سالاری!! ۷. کی مهریه را داده کی گرفته!! ۸. احساس تکلیف کاندیداها!! ۹. زن بگیره درست میشه!! 🌐 @partoweshraq
😐 فروش کفش ٣١ میلیون تومانی، لاکچری دست ساز آمریکایی در یکی از سایت‌های فروش آنلاین!! 🌐 @partoweshraq
🏟 ورزشگاه لاکچری و مدرن اختصاصی باشگاه فولاد خوزستان در اهواز افتتاح شد. 😁 هنوز کسی نگفته این ورزشگاه رو هم شاه ساخته؟! 🌐 @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و هجدهم 💭 از یادآوری خاطرات تلخ گذشته، قفسه سینه‌ام از حجم غم سنگین شده و باز نمی‌توانستم گریه کنم که بعد از شنیدن اخبار هولناک سرنوشت پدر و برادرم، اشک چشمانم هم خشک شده و شاید اقامه نماز، فرصت خوبی برای آرامش قلب بی‌قرارم بود. 🎪 در سایه خیمه موکبی نماز خوانده و هنوز تعقیبات نماز را تمام نکرده بودیم که برایمان نهار آوردند. 🍱 خادمان موکب در یک سینی بزرگ، ظروف یکبار مصرفی از دلمه برگ مو چیده و به همراه آب معدنی بین زائران پخش می‌کردند. 🍽 غذایی که هرگز گمان نمی‌کردم در عراق طبخ شود و چه طعم لذیذی داشت که از خوردنش حسابی سرِ کیف آمده و بدنم جان گرفت. 🏻 حالا پس از گذشت دو سه روز از شروع این سفر روحانی، به این طعم گوارا عادت کرده و مطمئن بودم که نه از مواد اولیه خوشمزه و نه از مهارت آشپز که همه دلچسبی این لقمه‌ها از سرانگشتان بی‌ریایی آب می‌خورَد که به عشق امام حسین (علیه‌السلام) از جان و مال خود هزینه می کنند تا سهمی در خدمت گذاری به میهمانان حضرتش داشته باشند و همین بود که پس از صرف نهار، در لحظاتی که روی تکه موکتی کنار موکب و کمی دور از جاده نشسته بودیم و آسید احمد و خانواده‌اش در گوشه‌ای دیگر استراحت می‌کردند، زیر گوش مجید زمزمه کردم: - مجید! این غذاهایی که اینجا می‌خوریم، مزه همون شله زردی رو میده که تو به نیت من گرفته بودی و اُوردی درِ خونه‌مون! 🏻از جان گرفتن خاطره آن روز دل انگیز در این مسیر رؤیایی، صورتش به خنده‌ای شیرین گشوده شد و مثل اینکه نکته‌ای لطیف به خاطرش رسیده باشد، چشمانش به وجد آمد و گفت: 👌الهه! اون روز هم اربعین بود! 🌊 و نمی‌دانم دریای دلش به چه هوایی طوفانی شد که نگاهش در فضای اربعین گم شد و با صدایی سراپا احساس، سر به زیر انداخت: 🏻اون روز با اینکه دلم برات می‌لرزید و آرزوم بود که باهات ازدواج کنم، ولی باورم نمی‌شد دو سال دیگه تو ایام اربعین، با هم تو جاده کربلا باشیم! 👁 سپس سرش را بالا آورد، نگاهم کرد و چه نگاهی که از شورش احساسش، چشمانم به تپش افتاد و با من که نه، با معشوقش حسین (علیه‌السلام) نجوا کرد: 🏻 من تو رو هم از امام حسین (علیه‌السلام) دارم! اون روز تا شب پای تلویزیون نشسته بودم و فقط با امام حسین (علیه‌السلام) دردِ دل می‌کردم! همش ده روز تا آخر ماه صفر مونده بود، ولی منم حسابی بیتاب شده بودم! بهش می‌گفتم به عشقت این ده روز هم تحمل می‌کنم، تو هم الهه رو برام نگه دار!... و دیگر نتوانست چیزی بگوید که هر دو دستش را از پشت روی زمین عصا کرد، کمرش را کشید تا خستگی سنگینی کوله را در کند و چشم به سیل جمعیتی که در جاده سرازیر بودند، در سکوتی عمیق فرو رفت. 🏻نیم‌رخ صورتش زیر آفتاب ملایم بعد از ظهر و حالا بیشتر از تبلور عشقش به درخشش افتاده بود که از همین برق چشمانش، نکته‌ای دیگر به یادم آمد و با لبخندی ملایم یادآوری کردم: 🏻پارسال شب یلدا که همه اومده بودن خونه ما، تلویزیون داشت مراسم پیاده روی اربعین رو نشون می‌داد. من همونجا فهمیدم که تو حسابی هوایی شدی! 🏻از هوشمندی‌ام لبخندی زد و با نگاه مشتاقش منتظر شد تا ادامه دهم، ولی من هم باورم نمی‌شد که یک سال دیگر نه تنها شوهر شیعه‌ام که حتی خودم هم در همین مسیر باشم که از روی تحیر سری تکان دادم و در برابر نگاه زیبایش زمزمه کردم: ⁉ مجید! باورت میشه؟!!! 💓 و دل مجید در میان گرد و غبار این جاده، مثل شیشه نازک شده بود که به همین یک جمله شکست و با صدایی شکسته‌تر شهادت داد: 📺 به خدا باورم نمیشه الهه! پارسال وقتی تو تلویزیون می‌دیدم همه دارن میرن، با خودم می‌گفتم یعنی میشه منِ بی سر و پا هم یه روز برم؟!!! 🛣 و حالا شده بود و به لطف پروردگار حدود پانزده کیلومتر از مسیر هشتاد کیلومتری نجف تا کربلا را پیموده و هنوز سه روز دیگر راه در پیش داشتیم. 🏻گاهی می‌ترسیدم که خسته شوم و نتوانم باقی مسیر را با پای خودم بروم، ولی وقتی می‌دیدم چه بیماران بدحال و چه سالخوردگان ناتوانی به هر زحمتی خودشان را می‌کشند و به عشق امام حسین (علیه‌السلام) پیش می‌روند، دلم گرم می‌شد و تازه اینهمه غیر از خیل کثیری از زن و کودک و پیر و جوان‌هایی بودند که از مناطق دورتری مثل بصره آمده و به گفته مامان خدیجه حدود پانزده روز پیاده می‌آمدند تا به کربلا برسند و چه عشقی بود این عشق کربلا! 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و نوزدهم 🌄 خورشید کم کم در حال غروب بود و نمی‌دانم از عزم عاشقانه زائران شرمنده شده بود که اینچنین سر به زیر انداخته یا می‌خواست مقدمات استراحت میهمانان پسر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را فراهم کند که پرده روز را جمع می‌کرد تا بستر شب آماده شود. 🚩🏴🏳 در منظره افسانه‌ای غروب سرخ مسیر کربلا، تا چشم کار می‌کرد در دو طرف جاده، پرچم‌های سرخ و سبز و سیاه بر روی پایه‌های بلندی نصب شده و در این میان، پوسترهای بلندی خودنمایی می‌کردند. 🛣 پوسترهایی که بیشتر در محکومیت جنایات داعش و دیگر گروه های تکفیری و حمایت آمریکا از این فرقه‌های افراطی طراحی شده بود و چه هنرمندانه رژیم صهیونیستی را مورد حمله قرار داده و مسبب همه مصیبت‌های جهان اسلام می‌دانست. 🖼 در یکی از پوسترها تصویر با شکوهی از سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان نقش بسته و در زیر آن عبارت جالبی از سخنرانی این شخصیت محبوب جهان اسلام نوشته شده بود: «دولت که هیچ، کشور که هیچ، روستا که هیچ، ما حتی طویله‌ای هم به نام اسرائیل نمی‌شناسیم!» 🏻عبارتی غرورآفرین که لبخندی فاتحانه بر صورتم نشاند و تشویقم کرد تا در همان لحظه نابودی اسرائیل را از خدا طلب کنم که هنوز صحنه‌های مصیبت بار جنایت‌های این رژیم در همین ماه رمضان گذشته در غزه را فراموش نکرده و می‌دانستم جنایت‌های امروز داعش در عراق و سوریه هم بازی کثیفی برای سرگرم کردن دنیا و به فراموشی سپردن نسل کشی اسرائیلی‌ هاست. 🌄 با غروب قرص خورشید، ما هم دل از این مسیر بهشتی کَندیم و برای استراحت به یکی از موکب‌های کنار جاده رفتیم. 🏬 ساختمانی با دو سالن سیمانی مجزا برای بانوان و آقایان که با سلیقه فرش شده و صاحب موکب با خوش‌رویی تعارفمان می‌کرد تا داخل شویم و افتخار میزبانی از زائران امام حسین (علیه‌السلام) را به او بدهیم. 👳🏻🏻 آسید احمد و مجید، وسایل مربوط به ما را از کوله‌هایشان خارج کردند و به دستمان دادند که دیگر باید از هم جدا می‌شدیم و من به همراه مامان خدیجه و زینب‌سادات به سالن خانم‌ها رفتم. 🛏 دور تا دور دیوارهای سالن، تشک و پتو و بالشت‌های نو و تمیزی برای استراحت میهمانان چیده شده و خانم صاحب‌خانه راضی نمی‌شد خودمان دست به چیزی بزنیم که خودش تشک‌ها را برایمان پهن کرد و بالشت و پتو هم آورد تا راحت دراز بکشیم که اینهمه که ما از پذیرایی خالصانه و بی‌ریای شیعیان عراقی لذت می‌بردیم، پادشاهان عالم در ناز و تنعم نبودند. 👥👥 زنان عربی که در همان سالن استراحت می‌کردند، دلشان می‌خواست به هر زبانی با ما ارتباط برقرار کرده، بدانند از کجا آمدیم و چه حس و حالی داریم و به جای من و زینب‌سادات که از حرف‌هایشان چیز زیادی متوجه نمی‌شدیم، مامان خدیجه با مقدار اندکی که از زبان عربی می‌دانست، هم صحبت‌شان شده و همچون کسانی که سالهاست همدیگر را می‌شناسند، با هم گرم گرفته بودند. 💚 گویی محبت امام حسین (علیه‌السلام) وجه مشترک تمام کسانی بود که اینجا حاضر بودند و همین وجه مشترک، نه فقط عراقی و ایرانی که افرادی از کشورهای مختلف را مثل اعضای یک خانواده که نه، مثل یک روح در هزاران بدن، دور هم جمع کرده بود که با چشم خودم پرچم‌هایی از کشورهای مختلف آسیایی و آفریقایی و حتی کشورهایی مثل روسیه و نیوزیلند را دیدم و اینها همه غیر از حضور میلیونی زائران ایرانی و افغانی و دیگر کشورهای عربی منطقه بود. 👌مامان خدیجه با خانم عربی که کنارش نشسته بود، هم صحبت شده و من و زینب‌سادات بیشتر با هم حرف می‌زدیم. 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 ⚰ وقتی که از مراسم وداع با شهید برگشتم ساعت یازده صبح بود که با همان چادر سیاه خسته خوابم برد. در خواب «حسین» را با همان لباس‌های خاکی در ضریح حضرت بی‌بی زینب (س) دیدم. ✋ دستمال سفید در دستش بود و با لبخند گفت اجازه می‌دهی ضریح را تمیز کنم؟ 👁 من هم با چادر سیاه که به سر داشتم و با چشمان گریان روبه‌روی او ایستاده بودم سرم را به علامت تأیید تکان دادم! ‼در صورتی که من تا حالا نه سوریه رفته بودم که ببینم ضریح بی‌بی زینب (س) به چه صورت است و نه عکسی از آنجا دیده بودم. 📸 وقتی که عکس ضریح را به من نشان دادند دیدم دقیقاً همان چیزی است که در خواب دیدم!! 🎙راوی همسر شهید. 🌷 تخریب چی مدافع حرم 🌐 @partoweshraq
🌹کسی که در برابر جاذبه‌های شیطانی، خودنگهدار باشد به تقوا می‌رسد، مانند حضرت یوسف(ع) که در مقام ظاهری، عزیز مصر و در مقام باطنی به نبوت رسید. 🌐 @partoweshraq
🐂 شاه سعودی گاو پرست!!! 🇸🇦 هجمۀ فكرى و اعتقادى (و حتى نظامىِ) ، چنانكه مى دانيم، در ميان مسلمانان، عمدتاً متوجه و عقايد و سُنَن و اجتماعات ايشان است و متقابلاً بيشترين مقاومت فكرى و سياسى در برابر تحركات اين فرقه نيز، از سوى شيعيان سامان مى يابد. 📗در همين زمينه، بايد به بحث ، صاحب كتاب شريف « »، با مكه اشاره كرد. 🕋 نوشته اند: تنها امام جماعت شيعه كه مسجدالحرام به خود ديده مرحوم سيد شرف الدين است. هنگامى كه ايشان به مكه معظمه سفر كرد، پادشاه حجاز مجلسى ترتيب داد و از علماى اهل ست براى مباحثه با ايشان دعوت كرد. 📖 وقتى كه شرف الدين وارد مجلس شد قرآنى را به هديه كرد. شاه هم قرآن را گرفت و بوسيد. ⚜ شرف الدين به او گفت: تو مُشركى! 👑 شاه سراسيمه پرسيد چرا؟! ⚜ وى پاسخ داد: براى آنكه شما جلد قرآن را كه از چرم و پوست گاو ساخته شده است بوسيدى، پس شما ! 👑 شاه گفت: منظور از بوسيدن آن، احترام به محتواى كلام آن است، نه چيز ديگر. ⚜ شرف الدين فرمود: 👌🏻پس چرا ما را به خاطر بوسيدن پيغمبر «صلی الله علیه و آله» مشرک مى دانيد؟! 📗 منبع: برگرفته از کتاب ذوق لطیف ایرانی. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🌹 🌺 دستم به روی سینه برای ارادت است 💚 این بارگاه قدس امام کرامت است 💚 فرقی نمی‌کند ز کجا می‌دهی سلام 🌺 او می‌دهد جواب تو را، اصل نیت است 🌷 (ع) 🌐 @partoweshraq