eitaa logo
پرتو اشراق
810 دنبال‌کننده
28.1هزار عکس
17.2هزار ویدیو
74 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🤲🏼 !! 💚 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن ✍🏻 شاعر اهـل بیت نقـل می‌کند: 🎙️رفیقی به نام «افـشــار» داشـتم، ایشان پیرمردی عجیـب و البـته باصـفا بود، در طول ٢۵ سال این داسـتان را دوبـار برای من نقل کرد: 🎤 من در جوانی بودم، روزی درد عمیقـی بـه زانوانم زد، دردی که تمام پایم را گرفت و باعث شد هفتاد روز در بیمارستان بستری شوم. 🏨 روزی دکترها به اتاقم آمده و به زبان انگلیسی چیزی گفتند که من متوجه نشدم، بعد از رفتنشان، هم اتاقی‌ام که انگلیسی می‌دانست گفت: 🛌 آقای افشار دکترها گفتند یقیناً باید پایت قطع شود!! اگر کاری می توانی بکنی، الان انجام بده. 🌃 چیزی نگفتم، فقط صبر کردم شب که شد گفتم: ✋🏻 گدا که گدایی می‌رود، اگر پدر به او چیزی ندهد، به دختر کوچک می‌گوید، سفارش من را به پدرت بکن. 🧔🏻 مـن هـم بنا کـردم این شعرهای « » را خواندن: 🔅بـود در شهر شام از حسـین دختـری 🔅آسیه فطرتـی، فـاطمـه مَنـظـری 🔅تالـی مریمی، ثانی هــاجــری 🔅عفت کردگار، عصمـت اکبری 🔅او سه ساله بود و عقل چهل ساله داشت 🔅بـا چهـل سالـه ها، دم بـه دم نـاله داشـت 🛌 در همان حال که می‌خواندم در عالم رؤیـا دیدم آقا تشریف می‌آورند و دختر سه ساله ای انگشت بابارو گرفـته و بطرف تخـت می‌کـشد... 🚪حضرت وارد اتاق شدند، سلام کردم فرمودند: 🔅افشـار؛ خوش به حال صـامت، من این اشعار صامت رو خیلی دوست دارم؛ بخوان، می‌خواهـم گریــه کنـم... 👌🏻خواستم بخوانم که فرمودند: می‌خواهی خوابیده بخوانی؟ بلند شو! 🧔🏻 گفتم: آقا شما می‌دانید ٧٠ روز است که افتاده‌ام. 🌷 فرمودند: به به!! ارباب اگر به نوکرش می‌گوید بلند شو، حتماً می‌تواند او را شفا دهد، «حســین» بهت میگه بلنـد شـو...!! 🧔🏻 بلند شدم و ایستادم، بلند بلند می خواندم. 🌷 اباعبدالله هم بلند بلند گریه می‌کردند. 🛌 یک وقت به هوش آمدم و دیدم من بیدارم، ایستاده و شعر می خوانم. 🏨 پرستارها، دکترها، مـریض‌ها گریـه می‌کردند، فردا صبح من را برای عکس گرفتن بردند. 👥 گفـتند: آقای افشار پای دیگر را بده. 🧔🏻 گفتـم: همین پـا بود!! 👥 گفتند: الله اکبـر، پایی که دیشب باید قطع می‌شد امروز حتی تشخیص داده نمی‌شود، امروز مرخص می‌ شـوی... 🚪در همه اتاق‌ها پیچیده بود که مـن می‌خواهـم مرخـص شـوم، مریض‌ها با ویلچر و عصا به اتاقم آمدند و با گریه می‌گفتند: 👥 «باید این شعـرها را برای ما هم بخـوانی تــا مـا هـم گریـه کنـیم.» 🧔🏻 من هم خواندم و بعد از بیمارستان رفتم... 🏨 هفته دیگر به بیمارسـتان رفتـم و گفتـم بـروم و هم اتاقـیم را ببیـنم. 👥گفتند: آقای افشار هر چه مریض است جدیـد آورده اند، مریض های قبلی همه به برکت سـه ساله ارباب شفا گرفتند!! 📕 کتاب خـروش خدا، ص ۷٩، علیرضا ثبتی گجوان 🤲🏼 یا من لا تنفع الشفاعه الا باذنه بحق «مولاتنا الرقیة» عجل لولیک الفرج 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🎤 روضه خوان آقا حُسينيم (ع) 🌷 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 🤝🏻 دو نفر از معمرين و بزرگان اهل در يزد كه فعلاً هم يكى از آنها زنده و در حيات است. با همديگر قرار مى گذارند و عهد مى كنند كه هر كدام از آنها زودتر از دنيا رفتند به خواب ديگرى بيايند و وضع خود را به هم خبر دهند!! 🌳⛲🌴 يكى از آنها فوت مى كند دو شب بعد از فوتش به خواب ديگرى مى آيد و در باغ مصفائى قدم زنان دوست خود را ملاقات مى كند پس از او مى پرسد: ❓با تو چه كردند؟ ⚰️ گفت : وقتى مرا در قبر نهادند آن دو ملك بنام نَكي رَيْن براى سئوال و جواب وارد قبر شدند و از من هر چه سئوال كردند زبانم بند آمده بود ونمى توانستم جواب بدهم!! ☝🏻فقط يك كلمه به زبانم آمد و گفتم: من آقا حسينم (ع)... 👥 آنها تا اين حرف را شنيدند ساكت شدند و چيزى نگفتند و مرا به حال خودم به اين حال كه مى بينى گذاردند و رفتند. (۱) 🔅گر راه حسين رفته، آگاه شوى 🔅هم عاشق بى قرار اين راه شوى 🔅داخل چو شوى به جمع ياران حسين 🔅چون يوسف مصر خارج از چاه شوى 📚 پی نوشت: ۱- كشكول شمس. 📚 کرامات الحسینیه، جلد ۱، على مير خلف زاده 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq