eitaa logo
پرتو اشراق
849 دنبال‌کننده
26.9هزار عکس
15.5هزار ویدیو
65 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
بهتره یا ؟ 👨🏻🏫 یک ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺳﺮِ ﺑﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻼﺱ ﮔﻔﺘﻢ، اﻧﺸﺎﯾﯽ ﺑﻨﻮﯾﺴﻨﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﮐﻪ: ❓ﻓﻘﺮ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﻋﻄﺮ؟ 👨🏻 قاﻓﯿﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺍﺯ ﺳﺮﮔﺮﻣﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﻮﺩ! 📝 چند ﻧﻔﺮﯼ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ «ﻓﻘﺮ!» ⚗💸 اﺯ ﺑﯿﻦ ﻋﻠﻢ ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﻠﻢ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ! 📝 ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ «ﻓﻘﺮ» ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﭼﻮﻥ ﭼﺸﻢ ﻭ ﮔﻮﺵ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﮕﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﻋﻄﺮ، ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﯿﻬﻮﺵ ﻭ ﻣﺪﻫﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. 👌ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻣﺠﯿﺰ ﻓﻘﺮ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﻧﺼﯿﺒﺸﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. 👦🏻 ﻓﻘﻂ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ «ﻋﻄﺮ»! 📄 ﺍﻧﺸﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ! 📝 جاﻟﺐ ﺑﻮﺩ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﻋﻄﺮ ﺣﺲ ﻫﺎﯾﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺩﻡ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻓﻘﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺍست. 🌐 @partoweshraq
media_28315_[Leader.ir].mp3
3.29M
🎧 | 🕯 شب اول عزاداری (س)، در حضور رهبر معظم انقلاب اسلامی 🎤 حاج 🗓 یکشنبه ۶ بهمن ‌ماه ۱۳۹۸ 🏴 حسینیه امام خمینی (ره) 🌹 #فـاطـمـیــہ 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🔮 مرواریدی در صدف 🌄 چیزی به نمانده بود... روشنایی هوا داشت جای خود را به تاریکی شب می داد و من کنار بسترش نشسته بودم. 🌷 چشم هایش را باز کرد و نگاهی به آسمان سرخ فام انداخت. لب های بی رمقش به آرامی به هم خورد. می خواست چیزی بگوید. 🧕🏻 گوشم را نزدیک بردم. 🌷 با صدایی ضعیف گفت: - و مرا بیاور! 🧕🏻گفتم: شما با این حال و روز نمی توانید از جا برخیزید و بخوانید. 🌷 او با سکوتش فهماند که کارش را انجام دهم! 📿 به سرعت آنها را آماده کردم. با زحمت زیاد نشست و وضو گرفت تا نمازش را بخواند. طبق معمول، پیش از نماز، از عطر خوشبو خود را معطر کرد، ولی بیماری اجازه نداد بیشتر بنشیند. حالش دگرگون شد و چشمان خسته اش روی هم افتاد. کمکش کردم تا در بستر دراز بکشد. 🌷 با کلمات بریده گفت: - اسما! کنارم بشین و اذان که تمام شد، برای نماز بیدارم کن! اگر برنخاستم، بدان که از دنیا رفته ام. آن وقت علی را خبر کن! - خدا آن روز را نیاورد بانو! این چه حرفی است! ان شاءالله حالتان خوب می شود! 💭 با خود اندیشیدم که اگر برود، بر سر حسن و حسین چه می آید؟ (علیه السلام) دوری او را چگونه تاب می آورد؟ 🕯️با چنین افکاری، اشک آرام آرام، مثل ذوب شدن شمع بر گونه ام جاری شد؛ اشکهایی که حاکی از درد فراق بود. 🌌 دقایقی گذشت. وقت آن شده بود که صدایش بزنم. - فاطمه جان! برخیز! اذان تمام شد. 🥀اما دیگر از او صدایی برنخاست. او به خوابی بس طولانی و ابدی فرو رفته بود. 🌹بوی عطر خوشبوی او در فضا پیچیده بود و چادر نمازش او را، چون مرواریدی در بر گرفته بود، و این گونه به دیدار معبودش شتافت. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. کشف الغمه، ج ۱، ص ۴۹۹. 📗 حیات پاکان ۱، داستان هایی از زندگی پیامبر اکرم، امیرمؤمنان و (علیهم السلام)، مهدی محدثی‏. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq