🌹احترام #امام_زمان به تربت سیّدالشهدا (علیه السلام)
⚜ یکی از بانوان مؤمنه پرهیزگار به نام #خدیجه_ظهوریان فرزند عباسعلی که هم اکنون قریب نود سال از عمر با برکت خود را پشت سر گذاشته و با آنکه نزدیک ده سال است بر اثر سکته از پا در آمده و با کمک عصا خود را به این سو و آن سو می کشاند نماز جماعتش ترک نمی شود، نقل می کند:
⛲ حدود سی سال قبل مهر تربتی را که خود از #کربلا آورده بودم کثیف شده بود، آن را بردم در آب روان (آب خیابان وسط شهر #مشهد_مقدس) شستشو دادم و در میان سطل گذاشته برگشتم، روبروی مسجد دوازده امامی ها که رسیدم با خودم گفتم خوب است مهر را بر گردانم، تا وقتی که به منزل می رسم طرف دیگرش نیز خشک شود، مهر را که برگردانیدم بر اثر خیس بودن طرف زیرین مهر، قدری تربت به انگشت بزرگم چسبیده انگشتم را به دیوار روبروی مسجد مالیده و رفتم.
🕌 شب در خواب دیدم آقای بزرگواری که به ذهنم رسید حضرت حجة بن الحسن #امام_زمان - ارواحنا فداه - هستند، سرشان را به همان جای دیوار که ذکر شده گذاشته و به من می فرمایند:
▪«اینجا #تربت جدّم #حسین علیه السلام را مالیده ای!»
📓داستانهایی از زمین کربلا
ر - یوسفی
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#تشرفات
#عاشورا
#ماه_محرم
پرتو اشراق
🌹 عنایت امام رضا علیه السلام به زائر بیمار
⚜️ شيخ محمد حسين - كه از دوستان مرحوم ميرزا محمود مجتهد شيرازى بود - به قصد تشرف به مشهد #امام_رضا عليه السلام از #عراق مسافرت كرد و پس از ورود به #مشهد_مقدس دانه اى در انگشت دستش آشكار شد و سخت او را ناراحت كرد:
🏥 چند نفر از اهل علم او را به مريض خانه بردند، جراح نصرانى گفت:
👨🏻⚕️ بايد فورا انگشتش بريده شود؛ وگرنه به بالا سرايت خواهد كرد.
👌🏻ابتدا جناب شيخ قبول نمى كرد و حاضر نمى شود انگشتش را ببردند. طبيب گفت؛
👨🏻⚕️ اگر فردا بيايى، بايد از بند دستت بريده شود!
🌃شيخ برگشت و درد شدت گرفت؛ شب صبح ناله مى كرد؛ فردا به بريدن انگشت، راضى گرديد.
🏥 چون او را به مريض خانه بردند جراح دستش را ديد؛ و گفت: بايد از بند دست بريده شود، قبول نكرد و گفت:
✋🏻 من حاضرم ؛ فقط انگشتم بريده شود.
👨🏻⚕️جراح گفت: فايده ندارد و اگر الآن از بند دستت بريده نشود به بالاتر سرايت كرده، فردا بايد از كتف بريده شود!
🌄 شيخ برگشت و درد شدت گرفت: به طورى كه صبح به بريدن دشت راضى شد چون او را نزد جراح بردند و دستش را ديد، گفت:
👨🏻⚕️ به بالا سرايت كرده است و بايد از كتف بريده شود و ديگر از بند دست بريدن فايده ندارد، اگر امروز از كتف بريده نشود فردا به ساير اعضاء سرايت كرده و به قلب رسيده، هلاك خواهد شد.
🌃 شيخ به بريدن كتف از دست راضى نشد و برگشت درد شديدتر شد و تا صبح ناله مى كرد و حاضر شد كه كتف بريده شود؛ و رفقايش او را به طرف مريض خانه حركت دادند تا دستش را از كتف ببرند.
🕌 در وسط راه ، گفت : رفقا! ممكن است در مريض خانه از دنيا بروم؛ اول مرا به حرم امام رضا عليه السلام ببريد: او را به حرم بردند و در گوشه اى از حرم جاى دادند.
🤲🏻 شيخ گريه زيادى كرده ، به حضرت رضا عليه السلام شكايت كرده، گفت: آيا سزاوار است زائر شما به چنين بلاى مبتلى شود و شما به فريادش نرسيد؟
▪️و انت الاءمام الرؤوف به اينكه شما امام مهربان هستى: خصوصا درباره زوار.
🌹 پس حالت غشى عارضش شد؛ در آن حال حضرت رضا عليه السلام را ملاقات مى كرد؛ آن حضرت دست مبارك، بر كتف او تا انگشتانش كشيده، فرمود: شفا يافتى!
✋🏻 شيخ به خود آمد ديد دستش هيچ دردى ندارد؛ رفقا آمدند تا او را به مريضخانه ببرند. جريان شفاى خود را به دست آن حضرت، به آنها گفت...
👨🏻⚕️ چون او را نزد جراح نصرانى بردند جراح دستش را نگاه كرده، اثرى از آن دانه نديد.
🤚🏻 به احتمال آن كه شايد دست ديگرش باشد آن دست ديگر را هم مشاهده كرد و ديد كه سالم است، سپس گفت:
👨🏻⚕️اى شيخ! آيا مسيح را ملاقات کردى؟!
☝🏻شيخ فرمود: كسى را ديدم كه از مسيح هم بالاتر است و او مرا شفا داد. پس از آن، جريان شفا دادن امام عليه السلام را نقل كرد.
📗 ۵۳ داستان از كرامات امام رضا عليه السلام، موسی خسروی
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#داستان_کوتاه
#کرامات