دل باخته
💢️ #شب_حمله ✍ خاطره ای شنیدنی از غواص بسیجی #شهید_عباس_محمدی از شب خونبار عملیات #کربلای_چهار : 🌀
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
#غواص_شهید_عباس_محمدی
هدایت شده از عباس لشگری
💢️ #شب_حمله
✍ خاطره ای شنیدنی از غواص بسیجی #شهید_عباس_محمدی از شب خونبار عملیات #کربلای_چهار :
🌀 #قسمت_دوم
🖌... آبی که چند دقیقه پیش راکد و ساکت و آرام بود ، حالا موج برداشته بود و از همه جا بوی باروت می آمد.آسمان به وسیله کرکس های آهنی روشن تر شد تا لاشخورها بتوانند طعمه خود را بهتر ببینند. هنوز خوشه ای به خاموشی نگراییده ، خوشه دیگری روشن می شـد. دیگر شـب نبود. هوا مثل روز روشـن شـده بود و سـاحل دشمن دیده می شد ؛ به طوری که می توانستیم تک تک سنگرهای دشمن را از روی سیل بند بشماریم. گاهـی صـدای بچه لاشـخورها به گوش میرسـید که فریاد می کشـیدند و چیزهایی به هم میگفتند.
به ما دستور حرکت دادند. با عمیق ترشدن آب ، پاها از زمین کنده شد. در هـر دسـته ای ، به غیـر از چهار نفر ، سـر بقیه زیر آب بـود ؛ دو نفر از اول و دو نفر از آخر ستون. سرهای بقیه زیر آب بود. از اشنوگر استفاده میکردند.
من و برادر عباس راشـاد در اول سـتون بودیم و برادر حسـین یوسـفی هم از کنـار سـتون حرکـت میکـرد. از گونی کلاه اسـتتار دوخته بودنـد. به علت هم رنگ بـودن بـا آب رودخانـه ، دید دشـمن را به مقدار زیـادی از بین می برد. اشـنوگرها هم با گونی اسـتتار شده بودند. حرکت به طرف وسط رود به کندی انجـام می شـد و اگـر همین طور پیش می رفتیم ، از میـان جزیره بوارین و ماهی سـر درمی آوردیم و همان سـر را هم باید دودسـتی تقدیم منقار بچه لاشخورها می کردیم.
معاون گردان ، برادر مجید بربری ( سردار رشید اسلام حاج مجید ارجمندفر ) از دسـته سـه می خواست طناب ارتباطی را قطع و به طرف جزیره ام الرصاص برود. به حسین گفتم طناب را ببرد. حسین طنـاب را بریـد و از آن لحظـه به بعد او را ندیدم. با شـدت تمام به طرف جزیره ام الرصـاص فین میزدیم. آتش دشـمن از سـه جهـت روی آب متمرکز بود و هر لحظه شدت می گرفت. از طرف مقابل ام الرصاص ، از سمت راست جزیره ماهی و از پشت جزیره بوارین قرار داشت.
دسته اول و دوم گروهان به طرف ساحل خودمان فین میزدند. به نزدیکی نهـر خیـن و بواریـن رسـیده بودنـد. هیچ گونـه تـرس و رعبـی در نیروهـا دیده نمی شـد. حتـی بعضی ها شـوخی هـم می کردنـد.
برادر راشـاد به مـن میگفت عباس آقا ، مثل اینکه فیلم سینمایی است. هر لحظه منتظر بودیم که تیر یا ترکشی به پیشوازمان بیاید و ما را تا آسمان اوج دهد. برادر مجید بربری هم به کمک ما آمد تا سه نفره دسته را سریعتر بکشیم. به بچه ها گفتم که وزنه های اضافی را باز کنند و به روی آب بیایند. همه وزنه ها را باز و در آب رها کردند و سرها را از آب بیرون آوردند. یکـی از فین هـای بـرادر راشـاد از پایـش درآمد و او مجبور شـد که جایش را بـا یکـی از برادران تخریبچی به نام محسـن اقدمی عوض کند.
کم کم به تنگه بین جزیـره ماهـی و ام الرصاص نزدیک میشـدیم. رو به روی ما یـک دکل دیدبانی به ارتفاع تقریبی پانزده متر دیده می شد که اتاقک هم نداشت. در سمت چپ دکل ، یک سـنگر دوشـکا بود که مرتب کار می کرد. یک دسـته نیرو در سـمت چپ و موازی ما به طرف آن سنگر در حرکت بودند. آتش در سمت تنگه خیلی کم بود ؛ به همین دلیل تصمیم گرفتیم که خود را به طرف شمال جزیره ام الرصاص بکشیم. یک لحظه سوزشی در بازوی راستم احساس کردم. فکر کردم شاید ترکش خورده و رد شده است و زیاد هم مهم نیست ؛ اما چند متر بیشتر نتوانستم طناب را بکشم. به تخریبچی دسته ، برادر حبیب هاتف گفتم که طناب را بکشد و خودم چندصد متر به انتهای تنگه نمانده بود که از کنار دسـته حرکت کردم. تقریباً به سیم خاردارها رسیدیم. چند متر مانده به سیم خاردار ، برادر حسن پام از ناحیه دهان مورد اصابت تیر قرار گرفت و تعادل خود را از دسـت داد.
حسـن دو دسـتش را بلنـد می کـرد و بی اختیـار به شـانه بچه ها می گذاشـت و باعث می شـد که طناب پیچ بخورد و بچه ها کنترل خود را از دسـت بدهند. به حسـن گفتم طناب را رها کن. او هم گره ها را از دستش درآورد و به طرفم آمد. یک لحظه سرش در آب فرورفت و بیرون آمد. همان لحظه شـهید شـد. بچه ها او را به طرف سـیم خاردار کشیدند تا شاید لباسش به سیم خاردار گیر کند و آب او را از آنجا دور نسازد....
💠 #ادامه_دارد
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_عباس_محمدی از رزمندگان دلاور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، از غواصان خط شکن و حماسه ساز عملیات های عاشورایی #کربلای_۴_۵ بود که مردادماه ۱۳۶۶ در #عملیات_نصر_هفت ، منطقه عملیاتی منطقه عمومی #سلیمانیه عراق به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۴
#رزمندگان_زنجان
#غواصان_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
دل باخته
💢️ #شب_حمله ✍ خاطره ای شنیدنی از غواص بسیجی #شهید_عباس_محمدی از شب خونبار عملیات #کربلای_چهار : 🌀
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
#غواصان_زنجان
هدایت شده از عباس لشگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 #قربانی_اسلام
📽 خاطره بسیار زیبا و شنیدنی #سردار_ابراهیم_جباری فرمانده سابق سپاه ولی امر از دیدار و مکالمه مادر شهیدان آذری زبان و رهبر معظم انقلاب در یکی از دیدارهای رهبری در منزل خانواده شهید
👌 بسیار عالی و شنیدنی ، حتماً این خاطره را بشنوید.
#دفاع_مقدس
#شهیدان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 #عاقبت_بخیری
🎥 یکی از شئون عاقبت بخیری را از زبان سردار دل ها ، سپهبد شهید #حاج_قاسم_سلیمانی بشنوید.
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#سرباز_وطن
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
💢️ #شب_حمله
✍ خاطره ای شنیدنی از غواص بسیجی #شهید_عباس_محمدی از شب خونبار عملیات #کربلای_چهار :
🌀 #قسمت_سوم
🖌... به سیم خاردار که رسیدیم ، بچه ها همه در یک جا جمع شدند. در ۲۰ یا ۲۵ متری خاکریز عراقی ها بودیم. سنگری که رو به روی دسته بود ، تقریباً ما را می دید و با اسلحه سبک به سمت مان تیراندازی میکرد. تیرها کنار سیم خاردار در آب فرو می رفتنـد. بچه هـا که تکبیـر گفتند ، صدای تکبیرشـان لرزه به جان آنها انداخت. آن بزدلان که نعره تکبیر شـیران مکتب اسلام را شنیدند ، فریاد کشیدند و پا به فرار گذاشتند.
بچه هـا دیگـر معطـل نشـدند کـه تخریبچی هـا معبـر را بـاز کننـد. فین ها را درآوردنـد و به دنبـال برادر مجید ( سردار مجید ارجمندفر ) ، از روی سـیم خاردارها گذشـتند. چند نفر از برادران پا برهنه بودند. پای آنها در اثر گیرکردن به سیم خاردار و فرورفتن در چولان و راه افتادن روی تکه های نخل ، زخمی شده بود.
دشـمن دو ردیف سـیم خاردار به فاصلـه تقریباً ده متر از هم ساخته بود که پشـت سـیم خاردار ردیـف دوم هـم یک ردیف خورشـیدی قرار داشـت. بین سـیم خاردار و سـیل بند اول ، پوشـیده از چـولان و نیـزار بود. قبل از رسـیدن به سـیل بند ، نارنجکی به سـوی دسـته انداختند که چند نفر به طور سـطحی زخمی شـدند. یکی از برادران به نام سـید ابوالقاسم موسوی چند متر مانده به سیل بند، از ناحیه پا زخمی شد و بر روی زمین افتاد. یکی دو تا سـنگر از سـیل بند اول را با نارنجک تخم مرغی زدند. ساعت ده سیل بند اول را پشت سر گذاشتیم و به پشت سیل بند دوم رسیدیم.
دشـمن پشـت خاکریز تازه احداث ، سـنگر زده بود ؛ اما کاملاً در آن مسـتقر نشده بود. بچه ها با آر پی جی و نارنجک تخم مرغی و نارنجک ، سنگرهای سیل بند دوم را منهدم می کردند و از روی آن ، سنگرهای خاکریز اول را نشانه می گرفتند. یکی از برادران می گفت عباس آقا ، چهار سـنگر را با نارنجک تخم مرغی زده ام. برادر مجید ( بربری) از جلو و بقیه برادران از پشت سـر ایشـان حرکت میکردند. از شجاعت و ایمانشان به خدا روحیه می گرفتم.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_عباس_محمدی از رزمندگان دلاور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، از غواصان خط شکن و حماسه ساز عملیات های عاشورایی #کربلای_۴_۵ بود که مردادماه ۱۳۶۶ در #عملیات_نصر_هفت ، منطقه عملیاتی منطقه عمومی #سلیمانیه عراق به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۴
#رزمندگان_زنجان
#غواصان_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
دل باخته
💢️ #شب_حمله ✍ خاطره ای شنیدنی از غواص بسیجی #شهید_عباس_محمدی از شب خونبار عملیات #کربلای_چهار : 🌀
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#غواصان_زنجان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 #حاج_قاسم_سلام
📽 مرثیه ای جانسوز و شنیدنی در فراق سردار دل ها سپهبد شهید #حاج_قاسم_سلیمانی با نوای گرم مداح باصفای جبهه ها #حاج_صادق_آهنگران
🎙.. بر تو ای جان جان سلام
ای غریب زمان سلام
مانده از آن ثمر زمان بی تو
ای دل تنگ بی شکیب
به کجا می روی غریب
به کجا می رود جهان بی تو
حاج قاسم سلام ...
مرد مومن کجایی...
سر دور از بدن وای سلام کربلایی
سلام سلام ای رسیده به وصل یار
سلام سلام به تو ای جان بی قرار
رسید رسید به اجابت دعای تو
چه سرخ رسید سفر کربلای تو
سلام بر تو و غوغای محشرت
سلام بر تو و یاران لشگرت
سلام بر تو و گل های پرپرت
سلام بر تو سلام بر تو...
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#سرباز_وطن
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 #سرباز_وطن
📽 خاطرات شنیدنی خبرنگار مطرح جهان عرب از سردار دلها سپهبد شهید #حاج_قاسم_سلیمانی ؛ از مجروحیت در جبهه حلب تا مرتب کردن کفش رزمندگان مقاومت!
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#سرباز_وطن
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 میدونی #پهلوون واقعی کیه؟
📽 تو که پهلوون بازی
میدونی پهلوون کیه؟
پهلوون برا یتیم پدره
برا وامونده عصاست
برا درمونده دسته
برا مظلوم حقه
برا ظالم مرگه
برا هر چی نامردیه ترس
پهلوون نه اهل چاپ و چوپه
نه اهل باد و بروت
پهلوون اونه که سینه اش سنگو بشکافه
و دلش مثل یه شیشه با یه تقه ترک برداره
پهلوون با خاکیاش خاکیه
با بامعرفتاش قاطیه
پهلوون اهل صفاست
مرد وفاست
گره گشاست
همه رو شنیدی ؟ …
حالا…
پهلوونی که عاشق نباشه پهلوون نیست ...
🌸 سلام و درود فراوان به روح پرفتوح سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی که مردی را معنا کرد و پهلوانی را رنگ و رخسار تازه بخشید.
#دفاع_مقدس
#سرباز_وطن
#مرد_میدان
#حاج_قاسم_سلیمانی
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 #قویترین_فرمانده
📽 رهبر معظم انقلاب : #شهید_سلیمانی به معنای واقعی کلمه ، قویترین فرمانده مبارزهی با تروریسم در این منطقه است ، به همین عنوان هم شناخته شده است.
کدام فرمانده دیگر قدرت داشت و میتوانست کارهایی را که او انجام داد انجام بدهد؟
🌸 شادی روحش صلواتی ذکر فرمایید
#دفاع_مقدس
#سرباز_وطن
#مرد_میدان
#حاج_قاسم_سلیمانی
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #در_دل_دشمن
✍ خاطره ای عجیب و شنیدنی از سردار بسیجی ، غواص شهید #ابراهیم_اصغری
در #عملیات_کربلای_۴ :
🖌... چند روزی به آغاز عملیات کربلای چهار مانده بود ، نگران لو رفتن معبرهای عملیاتی بود ، با تاریکی آسمان ، تک و تنها وارد رودخانه اروند شد و برخلاف جریان آب شنا کرده و برای شناسایی خطوط دشمن به سمت مواضع آنان رفت .
آرام و بی صدا معبرها و موانع و استحکامات دشمن را یک به یک وارسی و بررسی کرد تا اینکه به روبروی کارخانه پتروشیمی عراق نزدیک بصره رسید ، به سرش زد که سری هم به داخل کارخانه زده و از محل استقرار نیروهای دشمن و مواضع و تجهیزات شأن اطلاعاتی به دست آورد .
با احتیاط از آب خارج شد و تجهیزات غواصی را گوشهای پنهان کرده و آرام و بی سر و صدا وارد محوطه کارخانه شده و تا پاسی از شب ، همه جای کارخانه را حسابی گشته و با دقت به گوشه و گوشه اش سرک کشید و از محل تجمع و سنگرهای دفاعی و اجتماعی عراقی ها اطلاعات لازم را برداشت و عکس برداری کرد و نزدیکی های سحر برای بازگشت سمت ساحل رودخانه آمد .
باید پیش از روشن شدن هوا و شروع جذر آب بر میگشت ، لب رودخانه آماده حرکت می شد که یکدفعه سر و کله قایق های گشتی عراق پیدا شده و با نورافکن شروع به بازرسی ساحل و اطراف خطوط دفاعی و داخل موانع کردند .
اوضاع اصلاً خوب نبود ، اگر گیر عراقیها میافتاد ، کارش تمام بود و عملیات هم حتماً لو میرفت ، چاره ای نداشت ، باید تا رفتن نیروهای گشتی پنهان می شد ، سریع عقب کشیده و در زیر یکی از خودروهای پارک شده در داخل کارخانه پناه گرفته و با دلهره فراوان منتظر آرام شدن اوضاع شد .
عراقی ها دست بردار نبودند و یکسره داخل موانع و ساحل رودخانه را بررسی کرده و بالا و پائین می رفتند ، لحظه به لحظه رنگ آسمان در حال تغییر بود و روشنایی داشت جای تاریکی را می گرفت .
انتظار طولانی شده و کم کم هوا روشن شد و دیگر امکان به آب زدن و برگشتن کاملآ از بین رفت ، چاره ای نبود باید در همان اطراف جان پناهی امن یافته و تا فرارسیدن تاریکی شب از نظرها پنهان می شد ، به داخل محوطه پتروشیمی برگشته و با احتیاط به دنبال جایی خلوت و مطمئن برای پنهان شدن می گردد .
عراقی ها بیدار شده و در محوطه کارخانه مشغول رفت و آمد هستند ، اوضاع بسیار خطرناک است ، عراقی ها بقدری زیاد هستند که هر طرف رو می کند با تعدادی از آنها برخورد می کند ، بالاخره به یکی از دودکشهای بزرگ و بلند کارخانه رسیده و شتابان داخلش خزیده و بعد از وارسی داخل آن و بالا رفتن از پله های فلزی ، یک جای مناسب با دید کافی در اواسط دودکش پیدا کرد و مستقر شد .
تا رسیدن شب و بالا آمدن آب ، زمان زیادی باقی مانده بود و باید یجوری خودشو مشغول می کرد ، اول سوراخی در بدنه دودکش یافت که کاملاً به داخل پتروشیمی دید داشت و بخوبی می توانست تحرکات عراقی ها را ببیند ، مدتی با دوربین زوایای مختلف کارخانه و رفت و آمد نیروهای دشمن را نگاه کرد و یادداشت برداشت و عکس برداری کرد تا اینکه آروم و آروم چشم های خسته اش بسته شد و به خوابی شیرین فرو رفت .
بعداز ظهر با سر و صدای نیروهای عراقی که برای دیدن فیلم مقابل درب سینمای پتروشیمی جمع شده اند از خواب بیدار و مشغول تماشای شلوغ کاری و مسخره بازی های سربازان عراقی شد .
لوله فلزی دودکش با کوچکترین حرکتی نالان شده و صدا در محوطه کارخانه طنین انداز می شود ، بی حرکت نشسته و نماز ظهر و عصر هم را سرجایش خونده و از بیکاری و بی حوصلگی دوباره چشاشو بسته و به خواب رفت .
غروب آفتاب با نسیم خنک اروندرود بیدار و بعد از اقامه نماز مغرب آماده شده و از پناهگاه خارج و در تاریکی شب خود را به رودخانه اروند رسانیده و به آب زد .
وقتی به موقعیت خودشان برگشت با چهرههای نگران و متعجب همسنگران و همرزمانش مواجه شد و مجبور به توضیح در مورد علت برنگشتن و غیبت یک روزه اش شد...
🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد
🌹 شیرمرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_ابراهیم_اصغری از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران #دفاع_مقدس ، از فرماندهان دلاور اطلاعات و عملیات و غواصان خط شکن #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات های عاشورایی #کربلای_چهار_و_پنج بود که دی ماه ۱۳۶۵ در #عملیات_کربلای_پنج به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۴
#رزمندگان_زنجان
#غواصان_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
دل باخته
💢 #در_دل_دشمن ✍ خاطره ای عجیب و شنیدنی از سردار بسیجی ، غواص شهید #ابراهیم_اصغری در #عملیات_کربلا
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
#غواصان_زنجان
#غواصان_شهید_زنجان
#غواص_شهيد_ابراهیم_اصغری