فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسی از همسرش مچ بگیره ...🍃
ادامه مباحث #خانواده
استاد #پناهیان
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
438c7bddd398896d1131e62913b31a6f0f35973e.mp3
1.73M
💠سوال
سلام من یه دختر 18 ساله ام که از وضع بی حجابی تو خیابان ها رنج میبرم نمیتونم هم چیزی بگم چون تعداد این آدمها تو خیابان ها خیلی شده ، واقعا موندم چه کنم؟
پاسخ آقای #داستانپور
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری_زاده
#قسمت_نهم
با امدن مریم سریع از جایش بلند شد
ـــ بیا بریم عزیزم داداشم میرسونتمون
مهیا همراه مریم از پایگاه خارج شدن و به سمت یک پژو مشکی رفتند
سوار شدند
مهیا حتی سلام نکرد
داداش مریم هم بدون هیچ حرفی رانندگی کرد
مهیا می خواست مثبت فکر کند اما همه اش فکرهای ناجور به ذهنش می رسید و او را آزار می داد
نمی دانست اگر برود چگونه باید رفتار مے ڪرد یا به پدرش چه بگویید و یا اصلا حال پدرش خوب است
ــــ خانمی باتوم
مهیا به خودش اومد
ـــ با منے ??
ـــ آره عزیزم میگم ادرسو میدی
ـــ اها، نمیدونم الان کجا بردنش ولی همیشه میرفتیم بیمارستان .....
دیگر تا رسیدن به بیمارستان حرفی زده نشد
به محض رسیدن به بیمارستان پیاده شد با پیاده شدن داداش مریم
مهیا ایستاد باورش نمی شود داداش مریم همان سیدی باشد که آن روز در خیابان با آن بحث کرده
باشد ولی الان باید خودش را به پدرش می رساند بدون توجه به مریم و برادرش به سمت ورودی
بیمارستان دوید وخودش را به پذیرش رساند
ــــ سلام خانم پدرمو اوردن اینجا
پرستار در حال صحبت با تلفن بود با دست به مهیا اشاره کرد که یه لحظه صبر کند
مهیا که از این کار پرستار عصبی شد خیزی برداشت و گوشی را از دست پر ستار کشید
ـــ من بهت میگم بابامو اوردن بیمارستان تو با تلفن صحبت میکنی
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری_زاده
#قسمت_دهم
پرستار از جاش بلند شد و تا خواست جواب مهیا را بدهد مریم و داداشش خودشان را به مهیا رساندن مریم اروم مهیا را دور کرد و شروع کرد به اروم کردنش
ــــ اروم باش عزیزم
ـــ چطور اروم باشم بهش میگم بابامو اوردن اینجا اون با اون تلفنش صحبت میکنه
مهیا نگاهی به پذیرش انداخت که دید سید با اخم دارد با پرستار حرف می زد به سمتشان امد
ــــ اسم پدرتون
ــــ احمد معتمد
مهیا تعجب را در چشمان سید دید ولی حوصله کنجکاوی را نداشت سید به طرف پذیرش رفت اسم را گفت پرستار شروع به تایپ ڪردن کرد
و چیزی را به سید گفت ،سید به طرفـ آن ها امد
مریم پرسید
ـــ چی شد شهاب
مهیا باخود گفت پس اسم این پسره مرموز شهاب هستش
ـــ اتاق ۱۱۱
مهیا دوباره سریعتر از همه به سمت اتاق رفت
به محض رسیدن به اتاق استرس شدیدی گرفت نمی دانست برگردد یا وارد اتاق شود
بالاخره تصمیم خودش را گرفت
در را ارام باز کرد و وارد اتاق شد پدرش روی تخت خوابیده بود ومادرش در کنار پدرش رو صندلی
خوابش برده
ارام ارام خودش را به تخت نزدیک کرد نگاهی به دستگاه های کنار تخت انداخت از عددها وخطوط چیزی متوجه نشد به پدرش نزدیک شد
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ادامه مباحث خانواده😊❤️
#استاد_پناهیان🍃
وقتی از مردتون پول میخواین و غر میزنه 😁
منظورش چیه😊
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاضری با دوست دخترت ازدواج کنی؟؟
دختران عزیز خودتون وارزون نفروشین😔
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
هرچادری چادری نیست
بعضی چادریها طوری پوشش دارن که....
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
📡 ابعاد فروپاشی خانواده در برنامههای ماهوارهای (قسمت اول)🍃
😵 شکسته شدن قبح طلاق
در فیلمها🎥، سریالها🎞و برنامههای ماهوارهای📡، فضایی برای ذهن مخاطب تولید میشود که طلاق، قبح چندانی برای مخاطب ندارد
📛و به جای این که آخرین راه حل باشد، سادهترین و نقدترین راهکار میشود.
‼️در ده سریال عاشقانهای که در بهار ۱۳۹۳ تنها از شبکۀ «جم تی وی» پخش گردید، ۲۲ طلاق و یا بر هم خوردن عقد و نامزدی رخ داده است.
⚠️ بر اساس برخی از تحقیقات میدانی، بیش از هفتاد درصد زنان و مردانی که در حال گذراندن مراحل طلاق خود بودهاند، در خانه ماهواره📡داشتهاند.
🔴 در حالی که در سال ۱۳۷۳، تنها سه شبکۀ تلویزیونی فارسیزبان، شامل شبکۀ تلویزیونی گروهک نفاق و دو شبکۀ لس آنجلسی مشغول فعّالیت بودند،
▫️در سال ۱۳۹۱، این تعداد به ۱۲۵ شبکه فارسیزبان رسیده
▫️و تا نیمۀ اوّل سال ۱۳۹۳ نیز تعداد این شبکهها از یکصد و شصت، عبور کرد.
💔همزمان با رشد سریع شبکههای ماهوارهای و همچنین گسترش استفاده از ماهواره در خانوادهها، شاهد رشد معنادار آمار طلاق هم هستیم،
👈به طوری که از سال ۱۳۷۵ تا به امروز، تقریباً هر سال شاهد رشد آمار طلاق نسبت به سال پیش از آن هستیم.
📚بشقابهای سفره پشت باممان، ص۳۲-۳۴
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#ماهواره
#محسن_عباسی_ولدی
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری_زاده
#قسمت_یازدهم
طبق عادت بچگی دستش را جلوی بینی پدرش گذاشت تا مطمئن شود نفس مے کشد با احساس گرمای
نفس های پدرش نفس آسوده ای کشید
دستش را پس کشید اما نصف راه پدرش دستش را گرفت
احمد آقا چشمانش را باز کرد لبان خشکش را با لبش تر کرد و گفت
ــــ اومدی بابا منتظرت بودم چرا دیر کردی
و همین جمله کوتاه کافی بود تا قطره های اشک پشت سر هم بر روی گونه ی مهیا بشینند
ــــ ای بابا چرا گریه میکنی نفس بابا
اصلا میدونی من یه چیز مهمی و تا الان بهت نگفتم
مهیا اشک هایش را پاک کرد و کنجکاوانه پرسید
ـــ چی؟؟
احمد اقا با دستش اثر اشک ها را از روی صورت دخترکش پاک کرد
ـــــ اینکه وقتی گریه میکنی خیلی زشت میشی
مهیا با خنده اعتراض کرد
بابا
ـــ اِ
احمد اقا خندید
ـــ اروم دختر مادرت بیدار نشه
دکتر گوشی ها را از گوشش دراورد
ــــ خداروشکر آقای معتمد حالتون خیلے بهتره فقط باید استراحت کنید و ناراحت یا عصبی نشید پس
باید از چیزهایی که ناراحتتون میکنه دوربشید
ـــــ ببخشید آقای دکتر کی مرخص میشن
ــــ الان دیگه مرخصن
مهیا تشکر کرد
احمد آقا با کمک مهیا و همسرش اماده شد و پس از انجام کارهای ترخیص به طرف خانه رفتند مهیا به
دلیل شب بیداری و خستگی بعد از خوردن یک غذای سبک به اتاقش رفت وآرام خوابید
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری_زاده
#قسمت_دوازدهم
چشمانش را آرام باز کرد کش و قوسی یه بدنش داد نگاهی به ساعت انداخت ساعت۱۱شب بود
از جایش بلند شد
ــــ ای بابا چقدر خوابیدم
به سمت سرویس بهداشتی رفت صورتش را شست و
به اتاقش برگشت حال خیلی خوبی داشت احساس می کرد آرامشی که مدتی دنبالش می گشت را
کم کم دارد در زندگی لمسش می کند نگاهی به چادر روی میز تحریرش انداخت
یاد آن شب،مریم،اون پسره افتاد
بی اختیار اسمش را زمزمه کرد
ــــ سید،شهاب،سیدشهاب
تصمیم گرفت چادر را به مریم پس دهد و از مریم و برادرش تشکر کند
ــــ نه نه فقط از مریم تشکر میکنم حالا از پسره تشکر کنم خودشو برام میگیره پسره عقده ای،
ولی دیر نیست ??
نگاهی به ساعت انداخت با یاداوری اینکہ شب های محرم هست و مراسم تا اخر شب پابرجاست اما
ده شد تیپ مشکی زد اول موهایش را داخل شال برد وبه تصویر خود در آیینه نگاه کرد پشیمون شد
موهایش را بیرون ریخت
آرایش مختصری کرد و عطر مورد علاقه اش را برداشت و چند پاف زد
کفش پاشنه بلندش را از زیر تخت بیرون اورد
چادر را برداشت و در یک کیف دستی قشنگ گذاشت
در آیینه نگاهی به خودش انداخت
ـــ وای که چه خوشکلم
و یک بوس برای خودش انداخت
به طرف اتاق پدرش رفت
تصمیم گرفته بود هم حال پدرش را بپرسد هم به آن ها بگوید که به هیئت می رود این نزدیکی به
مادر و پدرش احساس خوبی به او می داد
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
97374931.mp3
3.32M
ادامه مباحث خانواده🍃🌺
#استاد_پناهیان
بسیار عالیست👆👆👆شما خانم خوبی باش خودتو به خدا نشون بده ...
آقا توهم خودتو به خدا نشون بده
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
📡 ابعاد فروپاشی خانواده در برنامههای ماهوارهای (قسمت دو)
2️⃣ ترویج خیانت زن و شوهر
💞وفاداری زن و شوهر به یکدیگر، سدّی محکم در برابر بسیاری از انحرافات، محسوب میشود.
⛔️وقتی یک زن به جهت تعهّد در برابر خانواده، از ارتباط با مردان دیگر پرهیز میکند، انبوهی از انحرافات، از زندگی این زن و دیگران، حذف میشود.
⬅️نتیجۀ این مصونیت هم استحکام⛰هر چه بیشتر بنیان خانواده است؛ امّا زنی که چنین تعهّدی ندارد، علاوه بر این که بسیاری از اعمال زشت برای او عادی میشود، ❌دیگر نمیتواند همسر خوبی برای شوهر، و مادر خوبی برای فرزندان خود باشد.
🔸یکی از دلایل اصلی خیانت زن به شوهر، مأنوس شدن با فیلمها🎥و سریالهای خانوادگی شبکههای ماهوارهای📡، بویژه شبکههای فارسیزبان است.
⚠️این مسئله را به هیچ وجه دستِ کم نگیرید؛ مسئلهای که مطمئنّم مشاوران خانواده هم تأیید میکنند.
💗از بیست سریال عاشقانهای که در بهار ۱۳۹۳ از شبکه های ماهوارهای پخششده است، پانزده سریال، به طور خاص، مبتنی بر همین عشقهای چندضلعی است.
📊بر اساس آمار، ۷۴درصد این سریالهای فارسیزبان، مروّج یا توجیهکنندۀ روابط نامشروع هستند.
👨🏫این شبکهها قانونی را به صورت زیرکانه به زنان آموزش میدهند که:
«اگر همسرت در حقّ تو خیانت کرد و با جنس مؤنّث دیگری غیر از تو ارتباط برقرار کرد، این حقّ توست که با او مقابله کنی و خیانت او را با خیانت، پاسخ دهی. این کار نه تنها زشت نیست؛ بلکه حقّی است که تو بدون عذاب وجدان، میتوانی از آن استفاده کنی».
🎬موضوع سریال «ویکتوریا» ــ که یکی از پرطرفدارترین سریالهای شبکۀ «فارسی وان» بود ــ ، به طور کلّی اختصاص داشت به 📛خیانت یک زن و شوهر به یکدیگر که چندین سال از ازدواجشان میگذشت و صاحب سه فرزند بودند. ابتدا مرد به زن خیانت کرده و زن هم در پیِ انتقام از مرد، راه خیانت را در پیش میگیرد.
✋️بسیاری از خانوادههای ما به اندازهای از خویشتنداری رسیدهاند که با دیدن این سریالها به سوی وادی خیانت نمیروند؛ امّا نمایش پشت سرِ هم خیانت، موجب میشود زَهر کُشندۀ 👀 شکّاکیت، وارد رگهای زندگی شود.
📚بشقابهای سفره پشت باممان، ص38-42
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#ماهواره
#محسن_عباسی_ولدی
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ حرفایی که زندگی ام را تغییر داد!
⚛ فلسفه حجاب (قسمت اول)
.
⚠️غربی ها با آزادی جنسی و برداشتن محدودیت ها یه عالمه پیشرفت کردن، چرا کشور ما که اسلامی هستش، وضعیتش اینه؟
◀️ منتظر قسمت های بعدی باشید...
#کلیپ#فلسفه_حجاب#چرا_حجاب
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
معصومیتی که از دست رفت(مسیح علی نژاد)
ومرضیه ای که خدا را راضی کرد👆👆
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری_زاده
#قسمت_چهاردهم
ـــ احمدآقا دکترت گفت دیگه به چیزایی که ناراحتت میکنه فکر نکن میدونم این خاطرات و دوستات
رو نمیتونی فراموش بکنی ولی...
مهیا پوزخندی زد
و نگذاشت مادرش ادامه بدهد
ــــ چی میگی مهلا خانم خاطرات فراموش نشدنی ؟؟
اخه چی دارن که فراموش نمیشن دوستاتون شهیدشدن خب همه عزیزاشونو از دست میدن شما باید
تا الان ماتم بگیرید باید با هر بار دیدن این عکسا حالتون بد بشه
صدای مهیا کم کم بالاتر می رفت دوست نداشت اینطور با پدرش صحبت کند اما خواه ناخواه حرف
هایش تلخ شده بودند
ـــ اصلا این جنگ کوفتی برات چیز خوبی به یادگار گذاشت
جز اینکه بیمارت کرد نفس به زور میتونی بکشی حواست هست بابا چرا دارید با خودتون اینکارو میکنید مهیا نگاهی به عکس ها انداخت و از دست پدرش کشید
ـــ اینا دیگه نباید باشن کاری میکنم تا هیچ اثری از اون جنگ کوفتی تو این خونه نمونه
تا خواست عکس های پدرش و دوستانش را پاره کند مادرش دستش را کشید و یک طرف صورت مهیا سوخت
مهیا چشمانش را محکم روی هم فشار داد
باور نمی کرد ، این اولین بار بود که مادرش روی آن دست بلند مے ڪرد
مهیا لبخند تلخی زد و در چشمان مادرش نگاه کرد عکس ها را روی میز پرت کرد
و فورا از اتاق خارج شد
تند تند کفش هایش را پا کرد صدای پدرش را می شنید که صدایش می کرد و از او می خواست این وقت شب بیرون نرود ولی توجه ای نکرد
با حال آشفته ای در کوچه قدم می زد باورش نمی شد
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری_زاده
#قسمت_پانزدهم
که مادرش این کار را بکند
او تصور می کرد الان شاید مادرش او را برای آمدن به هیئت همراهی می کند ولی این لحظات جور دیگری رقم خورد
با رسیدن به سر خیابون ودیدن هیئت دلش هوای هیئت کرد خودش هم از این حال خودش تعجب
می کرد باورش نمی شود که علاقه ا ی به این مراسم پیدا کند
ارام ارام به هیئت نزدیک شد
ــــ بفرمایید
مهیا نگاهی به پسر بسیجی که یک سینی پر از چایی دستش بود انداخت نگاهی به چایی های خوش رنگ انداخت
بی اختیار نفس عمیقی کشید
بوی خوب چایی دارچین حالش را بهتر کرد
دستش را دراز کرد و یک لیوان برداشت
و تشکری کرد
جلوتر رفت کسی را نمی شناخت
نگاه های چند خانم و آقا خیلی اذیتش می کرد مهیا خوب می دانست این پچ پچ هایشان برای چیست
کمی موهایش را داخل برد اما نگاه ها و پچ پچ ها تمامی نداشت
بلند شد و از هیئت دور شد
ـــ ادم اینقدر مزخرف اخه به تو چه من چه شکلیم چطور زل زده
به طرف پارک محله رفت نگاهی به چایی تو دستش انداخت دلش می خواست در این هوای
سرد ان چایی را بخورد اما با دیدن چایی یاد اون نگاه ها و پچ پچ ها می افتاد چایی را با حرص بر روی زمین
پرت کرد
ــــ قحطی چاییه مگه برم چایی این جوجه بسیجیارو بخورم اول چایی میدن بعد با نگاه هاشون ادمو فراری میدن
با رسیدن به پارک که این موقع خلوت هست روی نیمکت نشست هوا سرد بود پاهایش را در شکم
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)