eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.8هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
7.3هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
پدرش دم در منتظرش بود با رسیدن مهیا سه تایی سوار ماشین شدن سر راه دست گلی خریدن با رسیدن به بیمارستان نگاهی به اطراف انداخت دیشب ڪه اینجا آمده بود اصلا حواسش نبود که کجا اومده بود به سمت ایستگاه پرستاری رفت ـــ سلام خسته نباشید ـــ سلام عزیزم خیلی ممنون ـــ اتاق آقای مهدوی ، شهاب مهدوی پرستار چیزی رو تایپ کرد ـــ اتاق ۱31 ـــ خیلی ممنون به طرف اتاق رفتن دم در نفس عمیقی کشید در رازدن و وارد شدن مهیا با دیدن افراد داخل اتاق شالش رو جلو اورد ـــ اوه اوه اوضاع خیطه جلو رفتن و سلام علیک کردن با همه شهاب هم با خوش رویی جواب سلام واحوالپرسی احمد آقا و مهلا خانمو داد و در جواب سرتکان دادن مهیا آن هم سرش را تکان داد مهیا و مادرش در گوشه ای کنار بقیه خانم ها رفتن احمد آقا هم کنار بقیه مردا ایستاد مهیا تو جمع همه خانم و دخترای چادری غریبگی می کرد برای همین ترجیح داد گوشه ای ساڪت بایستد ـــ مریم معرفی نمی ڪنی؟؟ مهیا به دختر چادری که قیافه بانمک و مهربانی داشت چشم دوخت مریم به طرف مهیا آمد و دستش را روی شانه مهیا گذاشت ـــ ایشون مهیا خانمه گله تازه پیداش ڪردم دوست خوبے میتونہ باشہ درست میگم دیگه مهیا لبخندی زد ــــ خوشبختم مهیا جان من سارا دختر خالہ ی مریم هستم به دختری که با اخم نظاره گرشان بوداشاره کرد @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
🌱 وقت نزول رحمت حق از سحاب شد 🌿 یعنی که جام دیده ی ما پُر شراب شد 🌱 زهراترین ستاره ی زهرا طلوع کرد 🌿 نوری دمید و قبلگه آفتاب شد 🌺ولادت حضرت زینب (س) مبارک باد. #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باورش سخت است که تو که اینگونه اندامت را در فضای مجازی چشم به چشم میچرانی... میراث دار همان بانویی باشی که آخرین #لبخندش را نثار #تابوتی کرد که قرار بود #حجم_بدنش را #بپوشاند... #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
⚜ڪوبہ‌های درب های قدیمی برای تشخیص زن و مرد ☝️ 🌺پیامبر گرامےﷺ 🌱 و قرين يڪديگرند؛ اگر يكے از ميان برود، ديگرى هم مےرود. @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اثرات خودارضایی 😔😔 [استاد دانشمند] #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
ـــ این همه نرجس دختر عمه مریم ـــ خوشبختم گلم ـــ چند سالته مهیا ؟چی می خونی؟؟ ـــ من ۲۲سالمه گرافیڪ میخونم سارا با ذوق گفت ــــ وای مریم بدو بیا مریم جعبه کیکو کنار گذاشت ـــ چی شده دختر ـــ یکی پیدا کردم طرح های مراسم محرم و برامون بزنه مریم ذوق زده گفت ـــ واقعا کی هست؟ ـــ مهیا خانم گل .گرافیک میخونه ـــ جدی مهیا ــــ آره ــــ حاج آقا با صدای مریم حاج آقایی که کنار شهاب ایستاده بود سنش تقریبا سی و خورده ای بودسرش را بلند کرد ـــ بله خانم مهدوی ـــ من یکی رو پیدا کردم که طرح های پوستر و بنرارو برامون بزنه ـــ جدی ڪی ـــ مهیا خانم به مهیا اشاره کرد مهیا شوڪه بود همه به او نگاه می کردند مخالفتی نکرد @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
دوست داشت این کارو انجام بدهد براش جالب بود مهیا لبخندی زد ـــ زحمت میشه براشون مهیا با لبخند گفت ـــ نه این چه حرفیه فقط نوشته ها رو برام بفرستید براتون آماده می کنم حاج آقا دستی روی شونه های شهاب گذاشت ـــ بفرما سید این همه نگران طرح ها بودی مهیا آروم روبه مریم گفت ــــ برا چی این همه نگران بود ??خب می داد یکی درست می کرد دیگه ـــ اخه شهاب همیشه عادت داره خودش بنر و پوسترارو طراحی کنه ـــ آها در زده شد و دوستای مسجدی و بسیجی شهاب وارد شدند مهیا چسبید به دیوار ــــ یا اکثر امام زاده ها چقدر بسیجی همه مشغول صحبت بودند که دوباره باز شد و دوتا ماموری که دیشب هم امده بودند وارد شدن مهیا اخمی روی پیشونیش نشست بعد از سلام و احوالپرسی با اقای مهدوی روبه همه گفت ـــ سلام علیکم .بی زحمت خواهرا برادرا بفرماییدبیرون بایستید ما چند تا سوال از آقای مهدوی بپرسیم بعد میتونید بیاید داخل همه از اتاق خارج شدند مهیا تا به در رسید مامور صدایش کرد ــــ خانم رضایی شما بمونید مهیا چشمانش را بست و زیر لب غرید @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
🔹کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی می‌کرد ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بکوب تا در به رویت وا کنم 🔹وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم! هر چه بود باز بود 🔹گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟ ندا آمد: این را گفتم که بیایی وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم! 🔹کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک "مهربان خدایم دوستت دارم" #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 مثل یهودی ها توبه کن... خدا جبران میکند سخنان دلنشین استاد پناهیان" @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
#تلنگر ⚠️ اثر چت با نامحرم مثل بعضی تصادفهاست😣 همان موقع ما را نمیکشد..! اما بعد از مدتی ،به یکباره، حتی با یک ضربه کوچک همه چیزهایمان را میگیرد❗️ مراقب داشته هایمان باشیم... #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
#رمان_جانم_میرود #به_قلم_فاطمه_امیری_زاده #قسمت_سی_یک دوست داشت این کارو انجام بدهد براش جالب بود
لب غرید ـــ لعنت بهت مهیا گوشه ای ایستاد پاهایش را تند تند تڪان مے داد و خیره به دو ماموری بود ڪه مشغول نوشتن چیزهایے در پرونده آبی رنگ بودند ــــ حالتوڹ خوبہ؟؟ مهیا سرش را بلند ڪرد و به شهاب ڪه این سوال را پرسیده بود نگاهے ڪرد ــ آره خوبم فقط یڪم شوڪه شدم شهاب با تعجب پرسید ـــ شوڪه برا چے؟ ـــ آخه ایڹ همہ بسیجے اوڹ هم یہ جا تا الاڹ ندیده بودم شهاب سرش را پایین انداخت و ریز ریز خندید ڪه درد زخمش باعث شد اخم ڪنه ــــ خب آقای مهدوی لطفا برامون توضیح بدید دقیقا اون شب چه اتفاقی افتاد با صدای مامو ر سرشان را طرف سروان برگرداندند مهیا بر اتیکت روی فرم لباس مامور زوم کرد آرام زمزمه ڪرد ــــ سروان اشکان اصغری ـــ اون شب من بعد مراسم موندم تا وسایل هیئت رو بزارم تو پایگاه ها ڪه دیدم یڪی صدام میڪنه سرمو ڪه بلند ڪردم دیدم خانم رضایی هستن ڪه چند پسر دنبالشون می دویدند با پسرا درگیر شدم یڪشونو یه مشت زدم زود بیهوش شد مطمئنم مست بود چون ضربه ی من اونقدرا محڪم نبود من با دو نفر دیگه درگیر بودم ڪه اون یڪی بهوش اومد و با چاقو زخمیم ڪرد ـــ خانم رضایی گفتن ڪه شما قبل از اینڪه زخمی بشید به ایشون گفتید برن تو پایگاه خواهران؟؟ ـــ بله درسته سروان سری تکون داد ـــ گفتید رفتید تو پایگاه خواهران @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
مهیاــ بله ـــ آقای مهدوی مگه کسی از خانما اونجا بودن که در پایگاه باز بود ؟ شهاب از نشستن زیاد زخمش خونریزی ڪرده بود از درد ملافه را محڪم در دستانش فشرد ـــ وسایل زیاد بود نمیشد همه رو تو پایگاه برادران بزاریم برای همین میخواستم یه تعدادیشو بزارم تو پایگاه خواهران ـــ خب خانم رضایی شما قیافه های اونا رو یادتونه ـــ نخیر یادم نیست ـــ یعنی چی خانم یادتون نیست مهیا ڪه از دست این سروان خیلی شاڪی بود با عصبانیت روبه سروان گفت ـــ جناب دیشب تاریک بود و من ترسیده بودم وقت نداشتم که زل بزنم بهشون بعدشم شماچرا اینطوری با من حرف میزنید اون از دیشب که می خواستید منو بازداشت کنید اینم از الان اصلا یه دفعه ای بگید ایشونو من زدم ناکار کردم شهاب از عصبانیت و شنیدن قضیه بازداشت خیلی تعجب ڪرد در باز شد و پرستار وارد شد ـــ جناب سروان وقتتون تموم شد بیمار باید استراحت ڪنه سروان سری تڪان داد واخمی به مهیا کرد ــــ آقای مهدوی فردا یک مامور میفرستم برای چهره نگاری ـــ بله در خدمتم ـــ خداحافظ ان شاء الله بهتر بشید شهاب تشڪری ڪرد پرستار رو به مهیا گفت ـــ خانم شما هم بفرمایید بیرون وقت ملاقات تموم شد مهیا به تڪان دادن سرش اڪتفا کرد سروان و پرستاراز اتاق خارج شدند @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلبریتی_بیسواد خانم مینا وحید چطوری میشه ذهنا روتمیز کرد⁉️😳 موندم چطور حتی کارشناس فوتبال، نمیتونه درباره داوری بازی نظر بده اما یه سلبریتی، میتونه در مورد احکام خدا فتوا بده😳 #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻رحیم پور ازغدی: 🔹دختر و پسر‌های مذهبی در فضای مجازی «دختربازی اسلامی» راه انداخته اند؛ در بین الحرمین قرار می گذارند! 🔹دختر عکس خود را با چادر، اما نزدیک و شفاف می‌گذارد، پسر هم زیرش می‌نویسد: «ما رایت الا جمیلا»؛ یک عبارت عربی می‌گوید که اسلامی شود! #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
📡 ابعاد فروپاشی خانواده در برنامه‌های ماهواره‌ای فریب‌کاری‌های مذهبی 🔵بسیاری از کسانی که در ظاهر به پای‌بندی‌های دینی توجّه نمی‌کنند، یک وابستگی درونی و عاطفی به مقدّسات دارند؛ یعنی به صورت کلّی از دین نبُریده‌اند. برخی از شبکه‌های پرمخاطب فارسی‌زبان📺 با درک این رابطۀ درونی، سیاستی فریب‌کارانه👺 در پیش می‌گیرند و برنامه‌هایشان را با این ذائقه‌ها هماهنگ می‌کنند. مثلاً : 🔸در هنگام نماز، اذان شیعی پخش می‌کنند 🔹 در مناسبت‌های مذهبی، برنامه‌هایی با موضوع مذهبی روز می‌گذارند 🔸 در مناسبت‌هایی مانند شهادت اهل بیت علیه السلام، بویژه در مُحرّم، تغییرات محسوسی در برنامه‌های خود ایجاد کرده، از پخش آهنگ‌های تند، پرهیز می‌کنند. آنها با این کار، خود را هم‌رنگ با مخاطبان نشان می‌دهند و اهداف خود را پشتِ سر این فریب‌کاری‌ها پنهان می‌کنند. 🔴در برخی از این شبکه‌ها، تفکّرِ «هم فال و هم تماشا»، تبلیغ می‌شود؛ یعنی به مخاطب، چنین القا می‌کند که می‌توان مُهر مسلمانی را بر پیشانی داشت و از لذّت گناه😱 هم محروم نبود! شبکۀ «من و تو⛔️»، مهمانان یکی از برنامه‌های خود را که به رقص و پایکوبی و همچنین خوردن شراب مشغول بودند، شیعه معرّفی می‌کند. ⚫️ در این برنامه، به طور مکرّر، رقص مختلط مهمانان زن و مرد، نمایش داده می‌شد؛ در حالی که در پشتِ سر این افراد، تابلویی نصب بود با این عنوان: «یا علی مدد!». پیام این برنامه، در یک کلام، این است: می‌شود شیعه بود، از علی علیه السلام دَم زد و در همین حال، شراب نوشید و رقصید!😔 📚بشقاب‌های سفره پشت باممان، ص 97-98 @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
چرا اینجاها را تقلید نمیکنید⁉️⁉️ #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
دلتنگتم آقای خوبی ها😭🌺🙏 #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
مهیا دو قدم برداشت تا از اتاق خارج شود ولی پشیمون شد با اینڪه از شهاب خوشش نمی آمد اما بی ادب نبود باید یه تشڪری بکنه دو قدم رو برگشت ـــ شه.. منظورم آقای برادر ـــ بله ـــ خیلی ممنون خیلی به خودش فشار آورده بود تا این دو ڪلمه را بگویید ـــ خواهش میڪنم اما مهیا وسط صحبتش پرید ـــ برادر لطفا امر به معروف و نهی منیدونم چی نکن شهاب سرش را پایین انداخت ــ نمی خواستم امر به معروف و نهی از منڪر بڪنم فقط میخواستم بگم ڪاری نڪردم وظیفه بود مهیا ڪه احساس می ڪرد بد ضایع شده بود زود خداحافظ کرد و از اتاق خارج شد به در تکیه داد و محکم به پیشانیش زد ـــ خاڪ تو سرت مهیا بعد از بیرون آمدن مهیا همه به اصل قضیه پی برده بودند و دلیل ماندن مهیا در اتاق را فهمیدند مهیا و خانواده اش بعد از خداحافظی با خانواد مهدوی به خانه برگشتند مهیا وارد اتاقش شد فردا ڪلاس داشت ولے دقیقا نمیدانست ساعت چند شروع ڪلاس هست سراغ گوشیش رفت شارژ تمام ڪرده بود به شارژ وصلش ڪرد ــــ اوه اوه چقدر smsو میس ڪال ڪلی تماس از نازی و مامانش داشت بقیه هم از یه شماره ناشناس پیام ها رو چڪ کرد که پیام از نازی داشت ڪه ڪلی به او بدو بیراه گفته بود و یڪ پیام از زهرا و بقیه هم از هماڹ شماره ے ناشناس یکی از پیام ها را باز ڪرد ـــ سلام خانمي جواب بده ڪارت دارم بقیه پیام ها هم با همین مضمون بودند @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
شروع ڪرد تایپ ڪردن ـــ شما برای زهرا هم پیامی فرستاد ڪه فردا ڪلاس ساعت چند شروع میشہ بعد از چند دقیقه زهرا جواب پیامش را داد گوشیش را ڪنار گذاشت یاد طراحی هایش افتاد ڪه باید فردا تحویل استاد صولتی مے داد زیر لب ڪلی غر زد لب تاپش را روشن ڪرد و شروع ڪرد به طراحے ڪش و قوسے بہ ڪمرش داد همزمان صدای اذان از مسجد محله بلند شد هوا تاریڪ شده بود ـــ واے ڪی شب شد مثل همیشه پنجره ی اتاقش را بست و دوباره مشغول طراحي شد ـــ همینجا پیاده میشم پول تاڪسی را حساب ڪرد و پیاده شد روبه روی دانشگاه ایستاد خودش را برای یڪ دعواے حسابے با نازی آماده ڪرده بود مغنعه اش را جلو آورد تا حراست دوباره به او گیر ندهد از حراست ڪه گذشت مغنعه اش را عقب ڪشید با دیدن نازی و زهرا ڪه به طرفش می آمدند برگشت و مسیرش را عوض ڪرد ــــ و ایسا ببینم ڪجا داری فرار مے ڪنی ـــ بیخیالش شو نازی ـــ تو خفه زهرا مهیا با خنده قدم هایش را تند ڪرد ـــ بگیرمت میڪشمت مهیا وایسا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام عزیزان همراه بعضی از دوستان درخواست کردن هرروز پارتهای بیشتری از رمان و بذارم خواستم نظر سنجی بشه که طبق خواسته اعضا پیش بریم لطفا نظرتون وبه آی دی زیر بفرستین👇👇👇 @rahane20
مهیا سرش را برگرداند و چشمڪی برای نازی زد تا برگشت به شخصی بر خورد ڪرد و افتاد ــــ واے مهیا دخترا به طرفش دویدن وڪنارش ایستادن مهیا سر جایش ایستاد ـــ وای مهیا پیشونیت زخمی شده مهیا با احساس سوزشی روی پیشونیش دستش را روی زخم ڪشید ـــ چیزی نیست با دیدن جزوه هایش در دستان مردونه ای سرش را بلند ڪرد پسر جوانی بود ڪه جزوه هایش را از زمین بلند ڪرده مهیا نگاهی به پسره انداخت اولین چیزی ڪه به ذهنش رسید مرموز بودنش بود ــــ شرمنده حواسم نبود خانم....ِ نازی زود گفت ـــ مهیا .مهیا رضایی مهیا اخم وحشتناڪی به نازی ڪرد ـــ خواهش میڪنم ولی از این بعد حواستونو جمع ڪنید مهیا تا خواست جزواش را از دستش بکشد دستش را عقب ڪشید لبخند مرموزی زد و دستش را جلو آورد ـــ صولتی هستم مهران صولتی مهیا نگاهی به دستانش انداخت با اخم بهش نگاهی ڪرد و غافلگیرانه جزوه را از دستش ڪشید و به طرف ساختمان رفت نازی و زهرا تند تند پشت سرش دویدند تا نازی خواست چیزی بگوید مهیا با عصبانیت گفت ـــ تو چته چرا اسم و فامیلمو گفتی ها ـــ باشه خو چی شد مگه ولی چه جیگری بود @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
ــــ بس کن دیگه حالت بهم نمی خوره همچین حرفایی بزنی زهرا برای آروم ڪردن اوضاع چشم غره ای به نازی رفت دست مهیا را گرفت ـــ نازی تو برو کلاس ما بریم یه چسب بزنیم رو زخم مهیا میایم و به سمت سرویس بهداشتی رفتن ــــ آخ آخ زهرا زخمو فشار نده ـــ باشه دیوونه بیا تموم شد نگاهی به خودش در آینه انداخت به قیافه ے خودش دهن کجی زد به طرف ڪلاس رفت تقه ای به در زد ـــ اجازه هست استاد استاد صولتی با لبخند اجازه داد مهیا تا می خواست سر جایش بشیند با دیدن مهران صولتی اخمی ڪرد و سرجایش نشست همزمان نازی در گوش شروع به صحبت کرد ــ وای این پسره مهران برادر استاد صولتیه ـــ مهران ڪیه ـــ چقدر خنگے تو همین که بهت زد مهیا با این حرف یاد زخمش افتاد دستی به اخمش کشید ـــ دستش بشکنه چیکارکرد پیشونیمو با شروع درس ساڪت شدند ــــ خسته نباشید همه از جایشان بلند شدند مهیا وسایلش را تند تند جمع ڪرد و همراه نازی و زهرا به سمت بیرون رفتند ــــ دخترا آرایشم خوبه ?? @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
این هم هدیه به دوستانی که نظر دادن😊🍃🌺
⚠️👌 👇🏻 ✳️حدیث داریم همه‌ی افراد از حلال اندازه‌گیری شده است. اگر کسی به بپردازد 👇🏻 خدا .❌ 💥یک پیداست چقدر باید با یک دختری با حلال زندگی کند. این پسری که مقدر شده که چند ساعت، چند ماه، چند سال با یک دختری زندگی شیرین داشته باشد این می‌کند،نامحرم است ولی خوب دل نمی‌کند ♻️ بعد هم ممکن است اس‌ام اس بزند، تلفن کند، نامه، ، و... بعد دو سال عقب می‌افتد😕. 🔰تا می‌روند کنند می‌گویند:عمه عروس مرد! چهل روز عقب بیفتد. تا می‌روند می‌گویند: آقا فلانی از دیوار افتاد فلان، فلانی مریض شد، فلانی تصادف کرد، یک وقت می‌بینی دو سه سال این آقا پسر به خاطر اینکه فقط دو ساعت رفت...♨️♨️ 🔴حُر دو دیر آمد، دو قبرش از امام حسین علیه السلام عقب افتاد.😔 ✳️ حر زود باید بیاید، (ظهر) آمد به امام حسین ملحق شد، همین دو ساعت که دیر آمد دو فرسخ قبر حر از امام حسین گرفت.😔 ⚡️یک می‌کنی دو سال عقب می‌افتد. این ازدواج‌ها تاب خورده 👇🏻👇🏻 به خاطر اینکه ما 📛 می‌کنیم، حرام‌خوری که کردیم خدا ازدواج را هی تاب می‌دهد،مخصوصا برای بنده های خوبش...⚠️ ♻️اشتباه می‌کنند آنهایی که می‌گویند: آزادی زن، آزادی زن❕❌ اینها سرشان کلاه رفته حالیشان نیست.😏 چطور❓ خوشمزه‌تر است یا ❔ 🌀 افطار خوشمزه‌تر است، چون آدم چند ساعت خودش را داشته است، افطار خوشمزه‌تر است. اگر آدم به رسید 😱خودش را نگه دارد، خانمِ خودش برایش است.💞 🌀اما اگر به هرکس رسید با او ❌ داد، او را ❌، با او بستنی خورد و.......♨️ این مثل این است که راه می‌رود و مغز گردو و مغز بادام می‌خورد. این دیگر سفره می‌شود لازم را ندارد🚫 💖 💖 @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
خوش بحالش به ،خدا از همه نزدیک تر است✨ گره روسری روی رگ گردن تو😊🍃 گره روسریت باز شدنی نیست بانو❤️🍃 #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)
اگه فکر میکنی خودت چادری شدی، اشتباه میکنی❌ بدون که انتخابت کردن!😊 بدون که یه جایی خودتو نشون دادی! بدون حتما یه یا زهرا گفتی... که بی بی خریدتت😊 ارزون نفروشی خودتو...! #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا)