ممنـونازتـونآقاۍمـوسـوۍ
ممنـونڪہدعـوتمـارا پـذیـرفتیـن🙏
انشاءاللهشـرمنـدهشـھـدا نبـاشیـم🤲🏻
همـراهـانعـزیـز✋🏻
ازشمـاھـمسپاسگزاریـم
ممنـونکـههمـراهمـابـودیـن🌸
انشاءاللهادامـهدهنـدهࢪاهشــھـدابـاشیـم
ۅبـاشـھـدامحشـوࢪبشـیـم🤲🏻
ممنون از لطف شما خدا خیر دنیاوآخرت به شما بدهد انشاالله انشاالله انشاالله
•֎ ⃟🌸 ⃟֎•⠀
✦ما را ببخش!
ڪہحتےبـہاندازهۍ
نجاٺ دادڹگلےازميان
سيـمخاردارها تلاش نڪردهايم.
چہبرسـدبـہ تلاشبـراۍرهايۍ
شما از زندانغيبــت.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2fخ
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
•֎ ⃟🌸 ⃟֎•⠀ ✦ما را ببخش! ڪہحتےبـہاندازهۍ نجاٺ دادڹگلےازميان سيـمخاردارها تلاش نڪردهايم. چہبر
°✦✿✦°
✦تـمامقافیہهایـم
فـداۍآمدنٺ
بیـا ردیـف ڪن
این روزهاۍدَرهم را
#امام_زمان
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
⇝◌『✨』
نـمـاز نـجـواۍ عـــاشـقـانـہ اۍ
بـــــا مـحـبـوب اسـت …
نمازت تلخ نشه مسلمون🍋
#نماز_اول_وقت
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✦⊱❤️⊰✦
#تم_ایتا
#امام_حسین
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
۞بســـــماللّٰهالـرحمـٰـنالرحیــم۞
#اطلاعـیــه📣
⇦ گࢪوهختمقࢪآنوذڪࢪ
💠جهتحاجتࢪوایےخۅد
دࢪگࢪوه"ختمقࢪآن" و"ختمذکࢪ"
نامخودࢪابهآیدیخادمینمابفࢪستید.
💫خادمگࢪوه"ختمقࢪآن"👇
🆔 @Khademalali
💫خادمگࢪوه"ختمذکࢪ"👇
🆔 @Ebrahim_Navid_Delha33
⇦همچنینهࢪشـبجمعـه
"هیئتمجـازی" دࢪکانالهایمجمۅعه بࢪگزاࢪخواهیمکࢪد...
منتظࢪهمراهےو
حضــوࢪگـࢪمتـانهستیـمツ
_باابࢪاهیمونویددلهاتاظھور↯
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
_عشقیعنییهپلاک↯
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❦❧❥❢❠↯
✦مادࢪشهیدمحمدحسن(رسول)خلیلے
«ࢪسول خیلےاهل مطالعہ بۅد؛
همیشہ ڪناࢪ اتاقش پࢪازڪتابهایۍ بۅدڪہ دࢪحال خواندنشان بۅد،بـہ خصۅص مطالب مربوط بہ ڪار ۅ تخصصش...»
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
❦❧❥❢❠↯ ✦مادࢪشهیدمحمدحسن(رسول)خلیلے «ࢪسول خیلےاهل مطالعہ بۅد؛ همیشہ ڪناࢪ اتاقش پࢪازڪتابهایۍ بۅدڪہ د
〖↬❥(:Ҩ✿↯
••دنیـامشٺش رابازڪرد.
شهدا"گل" بودندۅ ما"پۅݘ".
خدا آنهارابرد...
ۅزمان مارا...♡
#رفیق_شهیدم
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
••❀〇 ⃟🌸❀••
اسیرشده بؤد!
مأمورعراقی پرسید: اسمت چیه؟!
- عباس
اهل کجایۍ؟!
- بندرعباس😁
اسم پدرت چیه؟!
- بهش میگن حاج عباس!😅
ڪجا اسیرشدۍ؟!
- دشت عباس!😆
افسرعراقی ڪه ڪم ڪم فهمیده بۅدطرف دستش انداخته ۅ نمی خواهد
حرف بزندمحڪم به ساق پای اۅزدۅگفت: دروغ می گویۍ!😡
اوڪه خودرابه مظلومیت زده بۅدگفت:
- نه به حضرت عباس(ع) !...√😄
#طنز_جبهه
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
♥️هوالمحبوب♥️ 💌#رمان_تنها_میان_داعش 🕗#قسمت_بیستُ_هشتم دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غم
♥️هوالمحبوب♥️
💌#رمان_تنها_میان_داعش
🕗#قسمت_بیست_نهم
شب که شد ما زنها دور اتاق کِز کرده و دیگر #نامحرمی در میان نبود که از منتهای جانمان ناله میزدیم و گریه میکردیم.
♦️ در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی میکردیم.
همه برای عباس و عمو عزاداری میکردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم میسوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه #خدا میبردم.
♦️ آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظهای از آتش تب خیس عرق میشدم و لحظهای دیگر در گرمای ۴۵ درجه #آمرلی طوری میلرزیدم که استخوانهایم یخ میزد.
زنعمو همه را جمع میکرد تا دعای #توسل بخوانیم و این توسلها آخرین حلقه #مقاومت ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلیکوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند.
♦️ حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو #مظلومانه درد کشیدند و غریبانه جان دادند.
دیگر حتی شیرخشکی که هلیکوپترها آورده بودند به کار یوسف نمیآمد و حالش طوری به هم میخورد که یک قطره #آب از گلوی نازکش پایین نمیرفت.
♦️ حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه میچرخید و کاری از دستش برنمیآمد که ناامیدانه ضجه میزد تا فرشته نجاتش رسید.
خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفتهاند هلیکوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به #بغداد ببرند و یوسف و حلیه میتوانستند بروند.
♦️ حلیه دیگر قدمهایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلیکوپتر هزار بار جان کندم.
زودتر از حلیه پای هلیکوپتر رسیدم و شنیدم #رزمندهای با خلبان بحث میکرد :«اگه داعش هلیکوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت میبری، چی میشه؟»...
♦️ شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه #وحشت کنم.
در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمردهاش به #شوق زنده ماندن یوسف گل انداخته و من میترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این #معجزه به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس #دعا کن بچهام از دستم نره!»
♦️ به چشمان زیبایش نگاه میکردم، دلم میخواست مانعش شوم، اما زبانم نمیچرخید و او بیخبر از خطری که #تهدیدشان میکرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.»
و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!»
♦️ رزمندهای با عجله بیماران را به داخل هلیکوپتر میفرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او میخواست #حسرت آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکمتر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلیکوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!»
قلب نگاهم از رفتنشان میتپید و میدانستم ماندنشان هم یوسف را میکُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت.
♦️ هلیکوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزانمان را بر فراز جهنم #داعش به این هلیکوپتر سپرده و میترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پارههای تنمان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا #توکل کنید! عملیات آزادی #آمرلی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آزادی آمرلی نزدیکه!»
شاید هم میخواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمانمان کمتر دنبال هلیکوپتر بدود.
♦️ من فقط زیر لب #صاحبالزمان (علیهالسلام) را صدا میزدم که گلولهای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظهای که هلیکوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاریهای برادرم را به #خدا سپردم.
دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدمهایم را به سمت خانه میکشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی میرفتم و باز سرم را میچرخاندم مبادا #انفجار و سقوطی رخ داده باشد.
♦️ در خلوت مسیر خانه، حرفهای فرمانده در سرم میچرخید و به زخم دلم نمک میپاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره در حالیکه از حیدرم بیخبر بودم، عین حسرت بود.
به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد.
#ادامه_دارد
✍نویسنده: فاطمه ولی نژاد
#پاسـڊارانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
⇝◌『🥀』
✨بسم الࢪب الحسین✨
باعࢪض سلام خدمت اعضای محترم ☺️✋🏻
توفیق داࢪیم امشب با هیات مجازی دࢪخدمت شما عزیزان باشیم
موضوع این هفته:یاࢪێ بہ یڪدیگࢪ
با سخنرانی:#شیخ_محمد_امین
PTT-20201112-WA0017.opus
621.7K
• ⃟🌸 ⃟○•
امامـ صاڊق(ع) بہ عبدالله بݩ جندب
چند حڪمت بسیاࢪ اࢪزنده ࢪو فࢪمودند ڪہ...
#سخنࢪانی | پاسـڊارانبۍپلاڪ#
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
PTT-20201112-WA0016.opus
162.6K
• ⃟🌸 ⃟○•
دࢪ رفتاࢪها و ࢪوابط اجتماعێ
ڪه تشڪیل دهنده
بخش عظیمێ از زندگێ انسان هاست
داشتن حس همیاࢪی ۆ
ࢪوحیه نیڪی بہ بࢪادران دینێ
نشان دهنده ێ....
#سخنرانی | #پاسـڊرانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
PTT-20201112-WA0018.opus
451.1K
• ⃟🌸 ⃟○•
خداوند امتێ ࢪا عذاب نخواهد کرد
مگر↯☝️🏻
دࢪ وقتێ ڪه نسبت بہ
حقوق نیازمنداݩ سستێ بکنند...
#سخنرانی | #پاسـڊرانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
PTT-20201112-WA0021.opus
330K
• ⃟🌸 ⃟○•
هࢪ کس بہ مومنی حسادت بوࢪزد
ایماݩ دࢪ دل او اب خواهد شد همانند...
#سخنرانی | #پاسـڊرانبۍپلاڪ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f