✅ #خاطره...🍂
یادمه، یه مدتی بعد از شهادت #ابراهیم_عشریه رفتم خونه #شهید_مهدی، قرار بود یه فیلمی از شهید ابراهیم رو با هم ببینیم و من تشخیص بدم #پیکر_ابراهیم هست یا نه.
🔸 بعد از اینکه من تایید کردم.
➖ #شهید_مهدی گفت: داداش نگران نباش، من میرم میارمش...😔
#خاطره_برادر_عارف_شهید_عشریه
#شهید_مدافع_حرم_مهدی_طهماسبی
#راز_پلاک_سوخته
🍃🌺🍃
💠 @pelak_sokhteh👈
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
《راز پلاک سوخته》
#ارسالی_کاربر
امروز صبح کتاب رازپلاک سوخته دستم رسید
کتابی براساس دست نوشته هاوخاطرات #شهید_مهدی_طهماسبی به قلم #علی_ابراهیمی...
یادمثلث عشقی که بودافتادم،البته مثلث نه مربع، شایدم مستطیل
عشق هم نه ازاون عشقای خاک برسری،عشق واقعی والهی...
سال96سرمصاحبه های مستند تا افق حلب بودم(مستند #شهید_عباس_دانشگر)داشتم باحسین جوینده(#شهید_حسین_جوینده)مصاحبه میکردم وحسین با آب وتاب وخیلی مفصل ازخاطرات سوریه اش میگفت
ازخاطرات سوارهواپیماشدن وسلام وعلیکش بامهدی...
ازحالی که مهدی داشت...میگفت:ازخود فرودگاه مهدی توی خودش بود،اصلاداخل یه حال وهوای دیگه ای بود،تک می پریدو...
میگفت: داخل هواپیما بغل مهدی نشستم وگفتم:مهدی چی شده؟مشکلی پیش اومده؟باحاج خانم به مشکل خوردی؟راضی نبوده بیای؟
گفت:نه به خدامشکلی نیست
حسین میگفت:سه پیچش شدم و،ولش نکردم تاحرف بزنه
آخرش گفت:میدونی شنیدی اون هایی که میخوان شهیدبشن یه حال وهوایی دارن،یه طورین؟
حسین گفت آره شنیدم،مهدی ادامه داد:منم همین طوریم!!!
حسین رنگش پرید وگفت الکی میگی ترسیدی!
مهدی گفت:نه بابا این بار چندمم هست که میام امامیدونم که این بارشهیدمیشم
حسین میگفت:نتونستم تحمل کنم وبحث عوض کردم وزدم جاده خاکی که حال وهواش عوض بشه امانشد!منم به روی خودم نیوردم دیگه
حسین همین طور با آب وتاب ازرسیدن وخوابیدن وپراکنده شدن بچه هاوجداییش ازمهدی و...همه روتعریف میکرد،تایکی دو روز بعدش که داشت میرفت سمت خط،حسین میگفت:نزدیک های خط بودیم که یکدفعه یکی ازماشین های عراقی رواونجا زدن،دودسیاه همه جا روگرفته بود وبوی گوشت وخون و...که یکدفعه به ماگفتن که آره یکی ازبچه های شماهم داخل این ماشین بود!!!
#عباس_دانشگر هم ازخط رسید،بهش گفتم عباس هم شوکه شد!
پیکر که قابل شناسایی نبود،یه پلاک به مادادن وگفتن این پلاک بچه های شماست...(شماره اش روحسین گفت،من یادم نمیاد
حسین میگفت:باعباس پلاک را گرفتیم دستمون وشماره اش روخوندیم،پلاک خودم رودیدم یک شماره بعدازشماره من بود
خیلی فکرکردم که این نفر بعدازمن که پلاک گرفت کی بود!!!
امایادم نمی اومد،بی سیم زدم به بچه ها،میگفتم فلانی هستی؟فلانی هست؟
همه تک تک اعلام حیات میکردن دونه دونه بچه هارو چک میکردیم،که یکدفعه دیدم همه هستن الا...مهدی!!!
همونجافهمیدم چه خاکی برسرمون شده،همونجا یادحالات وحرفاش داخل هواپیما افتادم...
عباس هم رفته بودبالای پیکر مهدی وخشکش زده بود،دفعه اول بود که عباس یکی از رفقایش را اینطور می دید...
بعدازشهادت #ابراهیم_عشریه،که همین2ماه پیش بود!مهدی دومین شهید همکار ورفیق ابراهیم بود...
عباس هم تاچند روز توی خودش بود وحال وهواش عوض نمیشد
ادامه ماجرا هم بماند،فقط اینکه عباس هم4روز بعدش به آرزوش رسید...
#شهید_مهدی_طهماسبی
#شهید_حسین_جوینده
#شهید_عباس_دانشگر
#شهید_ابراهیم_عشریه
@pelak_sokhteh
🔴 #راز_پلاک_سوخته _ قسمت سوم
🔹روایت #شهید_حسین_جوینده
از شهادت #شهید_مهدی_طهماسبی :
🔸 پلاک سوخته رو گرفتم دستم و شمارهش رو خوندم. نگاهی به پلاک خودم انداختم؛ دیدم یک شماره بعد از شماره منه!
خیلی فکر کردم که نفر بعد از من که پلاک گرفت کی بود؛ اما یادم نمیاومد.
بیسیم زدم به بچه ها، میگفتم: فلانی هستی؟ فلانی هستی؟
همه تک تک اعلام حیات میکردن. دونه دونه بچهها رو چک میکردم، که یکدفعه دیدم همه هستن الا #مهدی_طهماسبی !
🔹همونجا فهمیدم چه خاکی بر سرمون شده.
همونجا یاد حالات و حرفاش داخل هواپیما و توی این چند روز افتادم و با خودم گفتم، چقدر زود به آرزوت رسیدی...
🔸 #عباس رفته بود بالای پیکر مهدی و شوکه شده بود.
دفعه اول بود که یکی از رفقاش رو اینطور میدید...
بعد از #ابراهیم_عشریه که دو ماه قبل شهید شده بود، مهدی دومین رفیق و همکارش بود که به شهادت رسید.
عباس هم تا چند روز توی خودش بود و حال و هواش عوض نمیشد. تا اینکه ۴ روز بعد، خودش هم به رفقای شهیدش ملحق شد....
ــــــــ
▪️براساس خاطرات نقل شده از شهید جوینده هنگام تهیه کتاب "راز پلاک سوخته" و مستند "تا افق حلب"
ـــــــــ
💠 شادی روح چهار رفیق شهید: ابراهیم عشریه، مهدی طهماسبی، عباس دانشگر و حسین جوینده صلواتی هدیه بفرمایید.
☑️ کانال شهید حسین جوینده
⏩ @shahid_joyandeh
📚معرفی کتاب «ابراهیمِ ساره»
🖨️انتشارات حماسه یاران
📢 روایتی از روزگارِ فراق؛ روایتی که ساره در آن، در روزهایی که ابراهیمش را از دست داده است و حتی تکهای از پیکر او را برای آرام گرفتن ندارد، به تلاش و پویاییِ خود برای برگرداندن یادِ عزیزش، ادامه میدهد.
❤️ عاشقانهای از ایام آشناییِ ابراهیم و ساره، ایامی که با پا به پایِ هم به سوی مقصدی که برای خود ترسیم کرده بودند، قدم بر میدارند؛ امّا در این میان، ابراهیم گوی سبقت را میرباید و ساره را با یک بغلِ حسرت و غبطه، تنها میگذارد. با همراهیِ ساره و خاطراتِ ایامِ گذشته.
سفارش کتاب ابراهیمِ ساره 👇👇👇
https://b2n.ir/n06789
شهید مدافع حرم🕊🌹
#ابراهیم_عشریه
کتاب#ابراهیم_ساره
•┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈•
#عارفان_مجاهد #مدافع_حرم
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
🔗 | @arefanemojahed
🔴 #راز_پلاک_سوخته _ قسمت سوم
🔹روایت #شهید_حسین_جوینده
از شهادت #شهید_مهدی_طهماسبی :
🔸 پلاک سوخته رو گرفتم دستم و شمارهش رو خوندم. نگاهی به پلاک خودم انداختم؛ دیدم یک شماره بعد از شماره منه!
خیلی فکر کردم که نفر بعد از من که پلاک گرفت کی بود؛ اما یادم نمیاومد.
بیسیم زدم به بچه ها، میگفتم: فلانی هستی؟ فلانی هستی؟
همه تک تک اعلام حیات میکردن. دونه دونه بچهها رو چک میکردم، که یکدفعه دیدم همه هستن الا #مهدی_طهماسبی !
🔹همونجا فهمیدم چه خاکی بر سرمون شده.
همونجا یاد حالات و حرفاش داخل هواپیما و توی این چند روز افتادم و با خودم گفتم، چقدر زود به آرزوت رسیدی...
🔸 #عباس رفته بود بالای پیکر مهدی و شوکه شده بود.
دفعه اول بود که یکی از رفقاش رو اینطور میدید...
بعد از #ابراهیم_عشریه که دو ماه قبل شهید شده بود، مهدی دومین رفیق و همکارش بود که به شهادت رسید.
عباس هم تا چند روز توی خودش بود و حال و هواش عوض نمیشد. تا اینکه ۴ روز بعد، خودش هم به رفقای شهیدش ملحق شد....
ــــــــ
▪️براساس خاطرات نقل شده از شهید جوینده هنگام تهیه کتاب "راز پلاک سوخته" و مستند "تا افق حلب"
ـــــــــ
💠 شادی روح چهار رفیق شهید: ابراهیم عشریه، مهدی طهماسبی، عباس دانشگر و حسین جوینده صلواتی هدیه بفرمایید.
☑️ کانال شهید حسین جوینده
⏩ @shahid_joyandeh
🌹 یکم شهریور ماه، سالروز تولد زمینی شهیدِ عارف والامقام #ابراهیم_عشریه 💙🕊
#زمینیشدیتاآسمانیکنیمرا
تولدت مبارک عبد صالح خدا
گر چه تولــد اصلی تو شهــادت است...
کہ مـردان خـدا با شهـادت زنده میشوند...💐
#تولدی_بی_پایان
او با تمام زیباییهای دنیایی، توانست راه درست را انتخاب کند و برای ابدیت یاد و نامش ماندگار شود...
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا 🤲
•┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈•
#عارفان_مجاهد #مدافع_حرم
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ عضو شوید👇
🔗 | @arefanemojahed
✍️خاطره | سبقت به سوی بهشت...🏃
دو سال و نیم در دانشکده افسری اصفهان در دوره کاردانی با آقا #ابراهیم_عشریه در یک گروهان بودیم و یک ساختمان سه طبقه که ۵ آسایشگاه داشت که هر کلاس در یک آسایشگاه بودند و آسایشگاه ما جدای از هم بود.
من و ابراهیم همکلاسی نبودیم اما در یک ساختمان بودیم و میشدیم هم گروهانی .
بعدازظهرها و خارج از ساعات کلاسی تعدادی از بچه ها به ورزش میرفتیم که کاملا اختیاری بود .
من تکواندو میرفتم و ابراهیم جودو . ساعت تمرین ما یکی بود و سالن ورزشی ما هم کنار هم بود در طول مدت دو سال بارها میشد که مسیر ۲ کیلومتری ساختمان گروهان تا باشگاه ورزشی را با چند نفر دیگر از بچه ها هم قدم می شدیم و در مسیر با هم صحبت می کردیم و این بر صمیمیت ما اضافه می کرد .
هر چند وقت یکبار ابراهیم وسط تمرین جودو به سالن کناری می آمد و از من میخواست که به سالن جودو برم و تمرینات کششی پا را برای جودو کاران انجام بدهم تا پاهایشان از آن حالت خشکی دربیاد و انعطاف پاهایشان بیشتر بشه .( تکواندوکارها به دلیل تمرینات کششی و تخصصی پاهای نرم تری دارند)
این نگاه ابراهیم هم ریشه در دقت بالای وی در ورزش داشت هم بدن چغر جودو و هم بدن منعطف تکواندو را با هم میخواست.
اینها را گفتم که به یک نتیجه برسیم که من و ابراهیم ورزشکار بودیم و در دوی امدادی هم جزء افراد پیشرو بودیم؛ در اردیبهشت ماه سال ۸۰ کاروان دوی امدادی از اصفهان تا مرقد مطهر امام شکل گرفت و کسانی که ثبت نام کرده بودند به مدت یکماه می بایست تمرینات سخت دویدن را همه روزه انجام بدهند تا در صورت قبولی و حضور در تمرین بتوانند در خردادماه در قالب این کاروان به تهران برسند. ما هم شرکت کردیم و راهی شدیم .
اما ۱۵ سال پس از فارغ التحصیلی یک شب خواب تمرین دو امدادی را دیدم که بسیار طاقت فرسا بود و از درب دانشکده غدیر به سمت گروهان که سربالایی بود در حال دویدن بودیم همگی نفس زنان و خسته بودیم معلوم بود که چند کیلومتر بیرون دانشکده را پیموده بودیم و تازه رسیده بودیم به درب دانشکده و افتاده بودیم توی سربالایی.
ابراهیم از پشت سر اومد به من رسید و خیلی سرحال یک نگاهی به من کرد و سبقت گرفت و رد شد و خودش را به ابتدای صف رساند؛ من هر چقدر سعی کردم که خودم را بهش برسونم نشد.
آبروی ورزشی من در خطر بود! غیرت ورزشی داشتم؛ باید بهش میرسیدم؛ اما پاهایم قدرت نداشت و باید آرام می دویدم..
با خودم گفتم ابراهیم چه تمرینات سنگینی داشته که اینجوری داره میره!
از خواب پریدم و متوجه شدم که این تمرینات مربوط به ۱۵ سال پیشه . متحیر بودم که این خواب چیه ابراهیم کجاست؟ من در بین این سالها فقط یکبار ابراهیم را در دانشگاه امام حسین(ع) تهران دیده بودم. به گمانم سال ۹۳ که همدیگر را در آغوش کشیدیم و مقداری صحبت کردیم . ابراهیم شاغل دانشگاه بود آن زمان و من برای یک دوره ۳ روزه به دانشگاه اعزام شده بودم .
حالا که این خواب را دیدم حدود یکی دوسال گذشته بود و متحیر بودم که بین این همه بچه های دانشکده چرا خواب ابراهیم را دیدم.
حدود یکماه از این خواب گذشت که توسط دوستان دانشکده مطلع شدم که ابراهیم واقعا سبقت گرفته و رفته و حتی پیکر مطهرش برنگشته . انگار که پر کشیده و رفته به آسمان .
خیلی ناراحت شدم که چرا ما جاماندیم؛ چرا نتونستم در اون دویدن بهش برسم .
منتظر ماندم که پیکر مطهرش بیاد باهاش صحبت کنم .
اما قسمت نشد در تشییع جنازه اش باشم . من سپرده بودم به دوستان که خبر بازگشت را به من بدهند اما انها با دیدن ابراهیم فراموش کردند که اطلاع بدهند.
اشکال نداره خدا بزرگه یه روز خودمو میرسونم و بالاسرش میخوابم؛ سر مزارش باهاش خلوت میکنم . فاصله شهر من تا مزار ابراهیم ۴۲۲ کیلومتره؛ یه روز که خواستم از خط ساحلی برم مشهد میرم پیشش . تی فدا ابراهیم..
(خاطره ارسالی از همراهان محترم کانال)
👈 فرم ثبت و ارسال خاطرات شما
•┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈•
#عارفان_مجاهد #مدافع_حرم
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
🔗 | @arefanemojahed
🌹 یکم شهریور ماه، سالروز تولد زمینی شهیدِ عارف والامقام #ابراهیم_عشریه 💙🕊
#زمینیشدیتاآسمانیکنیمرا
تولدت مبارک عبد صالح خدا
گر چه تولــد اصلی تو شهــادت است...
کہ مـردان خـدا با شهـادت زنده میشوند...💐
#تولدی_بی_پایان
او با تمام زیباییهای دنیایی، توانست راه درست را انتخاب کند و برای ابدیت یاد و نامش ماندگار شود...
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا 🤲
•┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈•
#عارفان_مجاهد #مدافع_حرم
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ عضو شوید👇
🔗 | @arefanemojahed