eitaa logo
《راز پلاک سوخته》
131 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
89 فایل
■کانال #راز_پلاک_سوخته صحیفه #شهید_مدافع_حرم_مهدی_طهماسبی است برگرفته از خاطرات،سبک زندگی و... فرهنگنامه ای از #مربی_شهید که در آسمان دمشق،مشق شهادت کرد ودر دفاع از حریم آل الله #پیکرش_سوخت و با #پلاکی_سوخته برگشت.
مشاهده در ایتا
دانلود
ساعت از نیمه ظهرگذشته بود که عقربه های ساعت ۱۲:۱۰را نشان گرفته بودند،جمعی از دانش آموزانی که از طرف آموزش و پرورش اعزام منطقه کرخه نور شده بودند درون چادرمشغول گفت و گو بودند و گروهی دیگر در بیرون از چادر به جست وخیز سرگرم بودندبه ناگهان صدای مهیبی تمام نگاهها و توجه ها را به سمت خودفراخواند،برای لحظه ای سکوت تلخی همه جا را فرا گرفت. آری۳۶ سال پیش در ۱۶بهمن۱۳۶۶یکی دیگر از سربازان مخلص امام خمینی”ره”آسمانی شد، در این روز بانثار جان خود ورق پرافتخار دیگری رابه اوراق زیرین این سرزمین افزود و تصویری ازشهامت،شجاعت و ایثار را به تصویر کشید. آری او باخوابیدن روی نارنجک ضامن در رفته جان دهها بسیجی و پاسدار حاضر در آن محدوده را نجات داد و خود عاشقانه به سوی معبود خویش پر گشود و به دیدار برادرشهیدش اسفندیار و سایر دوستان شهیدش شتافت.🥀 ┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🕊 (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای🇵🇸 @shohada_masjedsoleiman🇮🇷
⚘️ ─═༅𖣔❁﷽❁𖣔༅═─ ⚘️ شبی که رزمندگان اسلام فرار کردند⚘️ اسفند سال ۱۳۶۲ بود، درنقاهتگاه‌انصارالحسين اهواز مشغول خدمت بودم یک شب شور و حال عجیبی در رزمندگان ومجروحین احساس کردم گویا زمان حمله نزدیک بود ( )مجروحین شیمیایی از درد می نالیدند و صدای ضجه شان پایه های عرش را می لرزاند صورت های سوخته و پاهای تاول زده، دل هر انسان آزاده ای را به درد می آورد اما ایمان قوی و اراده ی شکست ناپذیر رزمندگان اسلام لحظه های زیبایی را خلق کرده بود آنها با بدن های مجروح به دنبال کوچکترین روزنه ای می گشتند تا فرار کنند! البته رو به سوی جبهه و خط مقدم این فکر آنچنان ذهن آنها را مشغول کرده بود که کادر پرستاری جهت جلوگیری از فرار مجروحین نگهبان گذاشته بودند اما با تمامی مراقبت های لازم و پیش بینی شده و برادران رزمنده سیروس رسولی، محمود کاظمی ... از چنگ نگهبانان فرار کردند آنها به خاطر عشق به جبهه و شرکت در عملیات با بدن های خونین از نقاهتگاه فرار کردند تا در کنار همرزمانشان با دشمن نبرد کنند آری وجود این عزیزان سراپا عشق بود و نمی توانستند بمانند ، آنها رفتند تا دین خود را به اسلام ادا کنند. و این گونه بود که سید احمد هاشم پور به ماندن در خطوط عملیاتی ادامه داد تا سرانجام در به کاروان شهدا پیوست. 📌راوی: سرکار خانم معصومه شهریار منبع: کتاب مردان فراموش شده/ سید حیدر موسوی ⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️ 🕊 (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
⚘️ ─═༅𖣔❁﷽❁𖣔༅═─ ⚘️شهید حسن عزیزالهی را می شناسم ⚘️ حسن عزیزالهی متولد ۱۳۴۳ وفرزند یدالله درشهرستان مسجدسلیمان متولد ودوران جوانی و نوجوانی خود را در آن شهر ومحله کلکه سپری می نماید ، وبا شروع انقلاب اسلامی با مسجد صاحب الزمان عج کلگه آشنا و عضو پایگاه مقاومت حمزه سیدالشهدا می شود در آن مسجد باهم آشنا شدیم. حسن، خانواده خوب و پدری ساده و بی‌غل و غش داشت و با سادگی و صداقتی که داشت فرزندان خوبی را برای جامعه تربیت کرد و تحویل جامعه داد، دو تا از برادرهای حسن را که بازاری بودند می‌شناسم آنها در بازار ساده و با صداقت بودند و رعایت انصاف را با مردم داشتند. حسن از سواد و توان فکری بالایی برخوردار بود، به دلیل جو خاص اوایل دهه ۶۰ وتفکرات والقائات گروهک‌های مختلفی که در آن دوران رشد کرده بودند ، همواره درمحل وگوشه وکنار خیابان با برخی بچه های که توسط دشمن ذهنیت‌هایی برایشان درست شده بود، در گفتگو و بحث وجدل بود و برای آنها مسائل سیاسی، مذهبی را تبیین می کرد، با آنها از ایدئولوژی اسلامی واحادیث و تفکرات ناب محمدی صحبت به میان می آورد، و ید طولانی در مبارزات سیاسی و عقیدتی در طول دوران زندگی خویش داشته است. حسن انسان فهیمی بود که با آرامش و طمأنینه خاصی، سایر افرادی را به دین مبین اسلام دعوت می‌کرد. وبه اصطلاح با آنها بحث‌های عقیدتی به راه می‌انداخت،وبا استدلالهای قوی ومحکمی که داشت، در جلوگیری از انحرافات خیلی از جوانان آن دوران وآن محل نقش بی بدیلی داشت. به نظرم می‌رسد بیشتر با شهید عبدالحسین سلطانی رفاقت داشت و با همدیگر زوج مذاکره کننده قوی را تشکیل می‌دادند که برای به ثمر رسیدن مقصودشان موثر بود حسن آرام و متواضع ومهربان، و عبدالحسین زیرک، چابک و تنومند بود و حضورشان در کنار همدیگر جذبه بیشتری داشت. شبی من وشهید عزیزاللهی، با همدیگر از مسجد خارج شدیم و در خیابان با هم قدم می‌زدیم زیر لب حرف‌هایی می‌زد و با خود زمزمه هایی داشت، گفتم: حسن آقا، چه می‌گویی وچه زمزمه ای داری، گفت : هیچی بابا، باخودم صحبت می‌کنم ، اسرار کردم، توضیح داد که باخودم می گویم: حسن ! تو را چه به این حرف‌ها؟؟ نصیحت دیگران و تعریف دینداری و حدیث و مباحث ایدئولوژیک، بچه جان برو به درس و مشقت برس، تو رو چه به این کارها؟؟ که در واقع این هم ناشی از تواضع حسن بود که هیچگاه سواد و معلوماتش را به رخ دیگران نمی‌کشید و این معلومات و سواد و فکری که خدا بهش داده بود باعث غرور و خودبینیش نشده بود پس از این گفتگوها: متوجه شدیم ،که انگار حسن کم کم آماده چیز دیگری می‌شود و انگار، مهیای عشق و دلدادگی به خداوند متعال می‌گردد، شهید عزیزاللهی چندین بار به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام می شود و سرانجام در تاریخ ۱۳۶۱/۲/۱۹ در خونین شهر به درجه رفیع شهادت نائل می گردد. آرامگاه این شهید بزرگوار در قطعه شهدای کلگه مسجد سلیمان در کنار دوست وهمرزم عزیزش شهید عبدالحسین سلطانی ،زیارتگاه عاشقان و دلدادگان بیشماری می باشد یادش جاودان و راهش پر رهرو باد.🌷 ✍ صادق یزدی کارشناس ارشد مدیریت آموزشی ┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🕊 (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
⚘️ ─═༅𖣔❁﷽❁𖣔༅═─ ⚘️ شهید آسترکی را می شناسم⚘️ همان جوان رعنا، باهوش، خوشبین،مهربان و متدین تنگ چزابه , مریوان کردستان، جزیره مینوی آبادان ومسجدحضرت ابوالفضل ریل ویل مسجدسلیمان ،از ابتدای جوانی عضو پایگاه بسیج مسجد محل و رزمنده جبهه های نبرد حق علیه باطل بود در پایگاه محله ریل ویل عضویت داشت و با سایر دوستان و همرزمانش پایگاه مقاومت شهید بابادی که در مسجد ابوالفضل مستقر بود راعضویت داشت. در مسجد به عبادت و راز و نیاز مشغول و با همرزمانش،امنیت محله را فراهم می نمودند، خوب یادم هست که ایشان را از ابتدای جوانی در پایگاه محل میشناختم و در چند نوبت با هم به جبهه اعزام شدیم در یکی از نوبتها جهت آموزش دوره نظامی ،ابتدا به پادگان شهید مصطفی خمینی اندیمشک، اعزام شدیم،، در آنجا تعداد از رزمندگان مسجدسلیمانی ،تقریبآ بیش از دو دسته ،باهم اعزام شده بودند درمیان آنان تعدادی از نیروها ،کم سن و سال بودند و فرماندهان ،اجازه حضور آنها در میادین رزمی و عملیات را نمی دادند و می گفتند که آنان باید در مناطق پشتیبانی به کار گرفته شوند و یا اینکه به شهر برگردند، اما این جوانان مثل کوه ایستادند ومی گفتند، ما آمده ایم ومی مانیم ومی گفتند:ما می بایست از آب و خاک میهن اسلامیمان، دفاع کنیم ، و سعی داشتند که همه نیروها باهم در یک منطقه باشند. ومی گفتند ،اگربه خط مقدم ویا به منطقه پشتیبانی می رویم همه درکنار هم خواهیم بود، 📌ادامه دارد... 🕊 (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
⚘️ بالاخره با پیگیری های فراوان ووساطت فرماندهی کل سپاه سردار محسن رضایی، مسئولین لشکر ۷ ولیعصر موافقت کردند که همه با هم آموزش نظامی را فرا گرفته و در یک گروهان ساماندهی شویم، فکر می کنم پس از گروهان درسال ۶۱, و حضور نیروها مسجدسلیمانی در گردان مالک اشتر ،در ابتدای سال ۶۳, این اولین باری بود که دوباره بچه های مسجدسلیمان، دور هم جمع می شدند . حدود ۴۵ روز آموزشهای نظامی مختلف در پادگان شهید مصطفی خمینی اندیمشک سپری شد وسپس به‌ پادگان کرخه رفته و در گردان حمزه سیدالشهدا به فرماندهی شهید حمید صالح نژاد و گروهان فتح به فرماندهی شهید مسعود اکبری سازماندهی شدیم ،بعداز چند روزی ، شبانه به همراه سایر همرزمان،بوسیله دو اتوبوس استتارشده وچراغ خاموش،پس از عبور از تپه های الله اکبروجاده خاکی که از کنارفکه وشوش می گذشت به منطقه جذابه برای پدافندی آن منطقه اعزام شدیم،، خط بسیار سختی بود سنگرهای کوچک پدافندی و سنگر های کوچک استراحت وجود داشت،حدود ۵۰۰متر خاکریزی که از روبرو دشمن وار پشت سر به گوراب‌ها ونیزارهاا منتهی بود،وحددیک کیلومتر نیز در تپه های شنی،ازخط مقدم تحویل این گردان گردید. 📌ادامه دارد...👇 🕊 (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
⚘️ با چهره ای شاد و بشاش در آن خط حضور داشت و به دفاع از کیان و سرزمین اسلامی مان مشغول بود او همواره سرحال و آماده مقابله با دشمن بود با این که جسم جان کوچکی داشت و سن سالش زیاد نبود اما همیشه خود را آماده پاسداری از سرزمین و میهن اسلامی می دانست در آن منطقه شهید آسترکی بیشتر با شهید عبدالکریم (سرخاب)جلیلی ،شهید حسین صادقی، شهید محمد رضا موسوی ، شهید اسفندیار صالح پور ، شهید علی حسین پور ، شهید چالنگی ورزمندگانی همچن سعید مکوندی, بهرام احمدی،حافظ جلیلی، یعقوب محمدپور، برو و بیایی داشت و در کلاسهای قرآنی و تفسیر قرآن که به همت فرمانده دسته: شهید ماشاالله ابراهیمی در خط مقدم وسنگرحسینیه خط کمی از سنگرهای استراحت بزرگتربود، شرکت داشت، خوب یادم هست که سوره واقعه، حجرات ، جمعه و یاسین مرتب تلاوت می شد وضمن روخوانی قران، رزمندگان درتلاش برای حفظ سورههای قرآنی بودند و در کنار آن با معانی وتفاسیر نیز آشنایی پیدا می کردند.. شهید آسترکی پس از چندبار اعزام به جبهه سرانجام در تاریخ ۱۳۶۴/۸/۱۱ درمنطقه عمومی آبادان جزیره مینو مجروح وپس ازحدود ۱۵سال رنج وتحمل جراحات جنگ وقطع نخاع، در تاریخ ۱۳۸۳/۲/۲۹ به درجه رفیع شهادت نائل گردید برای شادی ارواح تمامی شهیدانی که به دفاع از این مرز و بوم مشغول بوده و از جان و مال خود گذشتند و هرآنچه که داشتند،را تقدیم پیشگاه خداوند متعال نموده اند. قرائت فاتحه وصلواتی نثار فرمایید🌷 🖋صادق یزدی کارشناس ارشد مدیریت ┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🕊 (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
• حدود ۱۸ سال داشت شب عملیات والفجر۱۰ بر بلندای‌ارتفاعات ریشن‌کمک آرپی‌جی زن‌بود کوله آر پی جی که بر دوشش بود با خمپاره دشمن آتش گرفت شراره آتشش را همه می دیدند😔 می توانید تصور کنید ؟ او در آتش می سوخت ! 😭 اما اصلا صدای گریه و فریاد و درد نداشت در حالیکه آتش از کمرش شعله می کشید او فقط بلند فریاد میزد : یا حسین ...! یا مهدی ...! یا اباالفضل ... ! یا زهرا … !💔 هنوز صدایش در گوشم می پیچد .🥺 یادش بخیر از گردان سلمان فارسی شهرستان مسجدسلیمان…🥀 📌راوی : خداداد الیاسی همرزم شهید 📎منبع : https://noorkosar.kowsarblog.ir/ 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 شهید عبدالرضا توکل فرد متولد سال ۱۳۴۶ در تاریخ ۶ فروردین سال ۱۳۶۷ در منطقه ریشن به درجه رفیع شهادت نائل شد. (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
🥀نحوه شهادت شهید امرالله عبدی زاده باید از شهادت رزمنده شجاع و با اخلاق امرالله عبدی زاده که در گروهان شناسایی قرارگاه نصرت ماموریت داشت و در عملیات های بسیار دشوار شناسایی حضور می یافت و اطلاعات دشمن را با ورود به قلب مقر عراقی ها کسب می کرد یاد نمود، امرالله در یک عملیات میان هور در دام کمین نیروهای دشمن می افتد. داریوش سرقلی از دوستان همرزمش در مورد نحوه شهادت وی می گوید: در میان هور خشکی هایی وجود دارد که روی آب متحرک هستند و با باد جابجا می شوند به آنها تَحَل گفتند و دایره ای شکل بودند که از ۵ تا ۱۰ متر وسعت داشتد نیروها به ندرت از این تَحَل ها برای استراحت استفاده می کردند چون برای اختفا جایی نداشتند و زندگی در قایق را ترجیح می دادند چون با قایق سریعتر امکان دور شدن از درگیری را داشتند یا به درون نیزارها می رفتند وگروه شناسایی که امرالله عبدی زاده در آن ماموریت داشت در هورالعظیم هنگام حرکت با تَحَل برخورد می کنند و با عبدالصاحب به روی تَحَل می روند تا آن را از مسیر بردارند که در دام گروه شناسایی عراقی ها می افتند و آنها برای اینکه خیالشان راحت باشد که از نیروهای شناسایی ایرانی کسی باقی نخواهد ماند با خود مواد آتش زنه همراه می آورند و همه اطراف را به آتش می کشند و امرالله در آن گرمای تیر ماه میان شعله های آتشی که ناجوانمردانه افروخته بودند روی تَحَل می سوزد و مظلومانه به شهادت می رسد. 📌منبع:کتاب از مسجدسلیمان تا قله ریشن ┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🕊 (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
. ازآن‌ پس چندین بار مورد حملات هوایی و موشکی قرار گرفت و در شهر، صدای آژیر قرمز گاه و بی گاه به گوش می رسید و رادیو عراق در روز قبل از حادثه و یا روز حادثه به نقل از فرماندهی کل نیروهای مسلح ، هشدار می داد و آخرش هم جمله معروف خود را اعلام می کرد که «هشدار دهنده معذور است». این حملات، اقصی‌ نقاط شهر را درمی‌نوردید: از محله‌های چاه نفتی، کلگه، پشت برج و نمره چهل گرفته تا مناطق: باغ ملی پشت اداره آموزش‌و پرورش سابق، تنگ مو، پادگان قدس، چهار بیشه و برخی نقاط دیگر، بمب‌ها و موشک‌های مختلف بر سر مردم فرود می‌آمد. جنگ شهرها که از سال دوم جنگ و درپی عملیات‌های پیروزمندانه رزمندگان اسلام و شکست‌های پی‌درپی رژیم بعث عراق آغاز شده بود و شهرهای مختلفی مثل دزفول، اندیمشک، مریوان، سنندج، سرپل ذهاب، پیرانشهر و غیره را در بر گرفت، حالا ابعاد وسیع‌تر و گسترده‌تری پیدا می‌کند، مزدوران بعثی حملات هوایی و موشکی را به عمق خاک ایران و شهرها و روستاها می‌کشانند. صدامی که با پاره‌کردن قرارداد الجزایر، جنگ تحمیلی را در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز کرد و خود را فاتح خوزستان می‌دانست و قصد داشت سه روز به تهران برسد، همان صدامی که با یکه‌تازی در سال اول جنگ: شهرهای ، ، و را تصرف کرده بود و تا نزدیکی حمیدیه، شوش، مریوان و بانه پیشروی کرده و را در محاصره داشت ، همان صدامیانی که روی دیوارهای خرمشهر نوشته بود: جئنا لنبقی" (آمده‌ایم که بمانیم) , در رودر رویی و مواجهه با رزمندگان دلیری که از همه چیز خود گذشتند و با گوشت و خون خود به دفاع از مردم و میهن اسلامی شتافتند و با عملیات مکرر نظامی، باعث انهدام بخش زیادی از تجهیزات نظامی عراق گردیدند و موجب سرافکندگی صدامیان و بازپس‌گیری بخش زیادی از سرزمین‌های اشغال شدند، عرصه را آن‌چنان برای خود تنگ دیدند که فرار را برقرار ترجیح داده و با تلفات انسانی فراوان از میدان‌های نبرد و سرزمین‌های اشغالی گریختند. 📌ادامه...👇
. در این مرحله صدامیان برای فریب افکار نظامیان خود و دلداری نیروهای خویش و به‌منظور درگیرکردن نیروها لشکری و کشوری ایران در عمق خاک خود، حملات هوایی و موشکی را به شهرهای بی‌دفاع و مردم مظلوم آنها آغاز کردند و تا سالیان سال آن را ادامه دادند. اینجا بود که شعار: "موشک جواب موشک" به شعارهای مردمی "جنگ، جنگ تا پیروزی" اضافه شد، خواسته بحق مردمی که آواره بیابان‌ها شده بودند، مال و زندگی و جانشان مورد تهاجم واقع شده بود، آنها این شعار را از عمق جان فریاد می‌زدند و شعار موشک جواب موشک یکی از خواسته‌های مهم مردم از مسئولین شده بود، اما مسئولین وقت، به دلیل نداشتن موشک، توان اجابت خواسته مردمی وتوان پاسخ به موشک‌های دشمن را نداشتند، دنیای استکبار که وسایل مدرن و پیشرفته نظامی خود را در اختیار آغاز گر، جنگ گذاشته بود، تجهیزات و ادوات نظامی ساده را هم از ملت ایران دریغ می کرد و ایران را در تحریم‌ها قرار داده بود. سرانجام با تلاش و پیگیریهای مجاهدان و تلاشگران هوافضا: در ساعت ۲:۴۰ بامداد روز ۱۳۶۴/۱۲/۲۳ نخستین حمله موشکی ایران به بغداد و به بانک رافدین انجام شد و ساختمان بانک رافدین را تخریب کرد. این بانک در ۳ کیلومتری کاخ صدام حسین قرار داشت. ملاحظه می‌شود که پس از مجهز شدن قوای ایرانی به سلاح موشکی باز رعایت اصول بین‌المللی و پایبندی به اصول اسلامی و اخلاقی سرلوحه کار رزمندگان قرار داشت و هیچگاه مردم بی‌دفاع مورد حمله قرار نگرفتند. ✍ صادق یزدی، کارشناس ارشد مدیریت آموزشی ۱۳/۸/۱۴۰۳ (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
⚘️ ─═༅𖣔❁﷽❁𖣔༅═─ ⚘️روایت آزاده شهید هوشنگ (حسین) الهی در اردوگاه موصل عراق⚘️ شهادت غریبانه برادر آزاده هوشنگ (حسین) الهی در اردوگاه موصل برای اسرا یک حادثه سوزناک بود حسین الهی متاهل بود و در آموزش و پرورش شغل معلمی داشت و علیرغم اینکه از مهم بودن سنگر مدرسه واقف بود ولی ترجیح داد که به جبهه بیاید و در مصاف رویاروی با دشمن قرار بگیرد که در والفجر مقدماتی به اسارت در آمد. وی یک عارف بود و عارفانه خدا را عبادت میکرد که در ابتدای اسارت در اردوگاه موصل ۲ اسکان داده شد و به دلیل درگیری هایی که با نیروهای عراقی داشتند با جمعی دیگر به اردوگاه موصل ۴ انتقال داده می شود پس از مدت زمان کوتاهی که در اردوگاه موصل ۴ مستقر می گردد احساس می کند نباید وقت به بطالت بگذرد و باید حرکتی را انجام دهد از پا ننشست با همه محدودیت ها و محرومیت ها از نظر مادی و معنوی بچه های اردوگاه را از نظر سواد آنالیز و شناسایی می کند و به تشکیل کلاس درس برای بچه هایی که فاقد سواد یا کم سواد بودند می پردازد و بعد از فراگرفتن سواد خواندن و نوشتن آنها را با روخوانی قرآن و ترجمه آن آشنا ساخت باید گفت حسین الهی در اسارت واقعا فردی الهی شده بود نام او هوشنگ بود ولی نامش را به حسین تغییر داد خصوصیات بسیار بارزی از نظر اخلاقی و رفتاری داشت وقار و سنگینی خاصی در وی دیده می شد که بر جاذبه هایش می افزود و یک بار از زبان او علیرغم همه مشکلات و سختی اسارت گلایه ای نشنیدیم مقاوم و صبور بود. بارها به علت تشکیل کلاس ها توسط عراقی ها مورد ضرب و شتم قرار می گرفت و هیچ گلایه ای نمی کرد. حسین این فراز مناجات امام سجاد را عمیقا درک کرده بود و به آن درجه رسیده بود که فرموده بودند: « اللهم ارنى الاشياء كما هي ثم ارنى الحق حقاً و ارزقنی اتباعه و ارنی الباطل باطلا و ارزقنی اجتنابه خدایا چیزها را همانگونه که هستند به من بنما پس حقیقت را نشانم بده و آنگاه توفیق پیروی از آن و باطل را بر من بنما و سپس دوری از آن را نصیبم کن » چشم برزخی داشت و در اواخر عمرش عجیب سکوت اختیار کرده بود و با افراد رفت و شد نداشت و دیگر از آن تلاش و تکاپو در وی خبری نبود هرچه می پرسیدیم پاسخی نمی داد و گاهی تبسمی می زد فقط پاسخ سلام را میداد چون آن را واجب می دانست عجیب جمع گریز شده بود از هم آسایشگاهی هایش سئوال می کردیم آنان هم می از اذان وضو می گیرد و میآید و خیلی راحت بدون اینکه سجاده ای پهن کند با سادگی یک مهرروی زمین میگذارد و نماز می خواند و ذکر می گوید و دعا می کند و میرود هرچه علت را می پرسیدند چیزی نمی گفت و روزه سکوت گرفته بود. حسین در اردوگاه موصل ١ بود و من در اردوگاه موصل ۱۳ بودم و در سکوت فقط عبادت می کرد و دعا می خواند و ارتباطش را کاملا قطع کرده بود سال ۶۷ در حال پایان بود عراقی ها هر روز صبح می آمدند و آمار می گرفتند یک روز صبح به آسایشگاه ما دیر آمدند علت دیر آمدن را از سرباز عراقی پرسیدم که گفت : یک نفر برای آمار از خواب بلند نشده بود و به بالای سرش رفتیم و دیدیم که فوت کرده است و آن فرد حسین الهی بود گفتند که در آسایشگاه نماز مغرب و عشا را خواند و عبادتش را انجام داد و شام نبود و گرسنه خوابید و شب بیدار شد و نماز شب را هم اقامه کرد و صبح نیز نمازش را خواند و دراز کشید و قبل از آمارگیری پرواز کرد و بسوی معبودش رفت. برای دفنش با فرمانده اردوگاه صحبت کردیم او گفته بود فقط باید یک نفر برود نام و مشخصاتش را در یک شیشه قرار دادیم به حاج مراد ورناصری دادیم و گفتیم شما بروید تا طبق سنت و رسم خودمان غسل و کفن و دفن شود او شصت و سومین شهید از آزادگان اردوگاه موصل بود که در پشت اردوگاه به صورت امانت خاکسپاری گردید. خدا وند را قسم دهیم به مقربین درگاهش که روز قیامت ما را شرمنده شهدا قرار ندهد. 📌منبع: کتاب از مسجدسلیمان تا قله ریشن نویسنده عبدالرحیم سوار نژاد ⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️ 🕊 (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
🎙عزیز مولایی، از همرزمان شهید، روایت می‌کند از شب شهادت کیامرث رشیدی : شب دوم عملیات ، گردان سلمان وارد عمل می شود ؛ شب قبل ، مرتضی حسین پور ، علی حسین پور ، جعفرقلی حسین پور، حسین صادقی ، یوسف رویور و ولی صالحی به شهادت می رسند شب دوم ماموریت واردعمل شدیم و تا ارتفاعات پیش رفتیم ؛ برای استراحت دربین حفره و لابلای صخره ها پناه گرفتیم ؛ در تاریکی و سکوت مطلق راه افتادیم ؛ به خاکریز که رسیدیم انفجار شدیدی رخ داد ؛ احتمالا میانه ستون با تله انفجاری یا اصابت خمپاره بود ! خدا می داند ؛ هر چه بود بهم ریختم ، تعدادی از بچه ها شهید و مجروح شدند ما هم در اثر موج انفجار گیج شدیم ؛ کمی که خودمان را جمع و جور کردیم ، توسط کیامرث رشیدی به گروههای چند نفره تقسیم شدیم من و کیامرث با هم حرکت کردیم و تا لبه یک پرتگاه هزار متری ، پیش رفتیم ؛ نورافکنی از طرف دشت به سمت ما بود ؛ کیامرث شروع کرد با آر پی جی شلیک کردن ؛ شلیک های آر پی جی شهید رشیدی مرا به یاد شهید سرخاب جلیلی انداخت ؛ شب عملیات کربلای ۵ صورتش سرخ شده بود ؛ می گفت آتش عقب آر پی جی صورتم را سوزانده است ؛ من هم پشت آر پی جی ۷ بودم که کیامرث شلیک می کرد ، سریع متوجه شدم کنار رفتم . زمانی که جدا شدیم یا شاید قبلش بود دیدم سلاح قناسه را برداشت ، فکر کردم عراقی و غنیمتی است ؛ دوستان گفتن اسلحه عبدالعلی است که شهید شده ؛ کمی آن سو ، عبدالعلی را دیدم که مانند گلی جمع شده بود آرام روی پهلو خوابیده بود ؛ انگار سالیان سال است خوابیده با آرامشی که قابل وصف نبود شهید کیامرث رشیدی پس از مجاهدت‌های فراوان سرانجام در سوم فروردین ۱۳۶۷ ، عملیات والفجر ۱۰ در تپه‌های ریشن به همراه ۱۵ تن شریف دیگر از نیروهای گردان سلمان مسجدسلیمان به درجه رفیع شهادت نائل گردید ؛ پیکر مطهرش پس از تشییع توسط مردم شهید پرور مسجدسلیمان در قطعه شهدای چهار بیشه به خاک سپرده شد . 📌منبع: کارون نیوز 🕊 (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman