eitaa logo
《راز پلاک سوخته》
130 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
67 فایل
■کانال #راز_پلاک_سوخته صحیفه #شهید_مدافع_حرم_مهدی_طهماسبی است برگرفته از خاطرات،سبک زندگی و... فرهنگنامه ای از #مربی_شهید که در آسمان دمشق،مشق شهادت کرد ودر دفاع از حریم آل الله #پیکرش_سوخت و با #پلاکی_سوخته برگشت.
مشاهده در ایتا
دانلود
10.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄* 🕊کبوتر عاشق مسجدسلیمان🕊 هشتم آذر مصادف است با سالگرد شهادت شهید والامقام سردار زمان محمودی که در سال۱۳۶۰ در منطقه بستان عملیات طریق القدس آسمانی شد. آرامگاه این شهید عزیز در گلزار شهدای کلگه مسجدسلیمان زیارتگاه عاشقان است. روحش شاد و نام و یادش گرامی باد. 🌷نثار ارواح طیبه شهدا علی الخصوص شهید منظور صلوات🌷 ┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🕊 (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای🇮🇷 @shohada_masjedsoleiman🇵🇸
در اواسط بهار سال ۱۳۵۹ به مرکز آموزش دعوت و مشغول به کار شد. او برای ورزیده شدن نیروهای آموزشی آنها را با تجهیزات نظامی پیاده میان تپه ماهورها به پیاده روی شبانه یا روزانه می برد. شهید محمودی در آموزش دادن ، به آنها بسیار سخت می گرفت و بعد از اتمام آموزش همه را جمع می کرد و از همه آنها دلجویی می کرد و به آنها می گفت که من قصد آزار شما را نداشتم بلکه این تمرینات سخت برای ورزیده شدن شما بود چون رزمنده در جبهه بایستی ورزیده باشد تا بتواند به خوبی دفاع یا حمله کند. تپه ماهورهای مرکز آموزش سپاه پاسداران مسجد سلیمان، روز قیامت شهادت خواهند داد که این شهید عزیز برای قوی کردن بنیه نظامی نیروهای آموزشی اعزام به آن مرکز آموزش چه شب های سرد زمستانی و در گرمای تابستان، چه زحمت های طاقت فرسایی کشید و چه سختی هایی را متحمل شد. 🎙راوی:سید حسین هاشمپور 📚منبع:کتاب راست قامتان زمان ┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🕊 (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای🇮🇷 @shohada_masjedsoleiman🇵🇸
☀️بسم رب الشهدا و الصدیقین☀️ 🕊پاره ای از خصوصیات اخلاقی سردار شهید زمان محمودی🕊 🌷شهید محمودی اهل صله رحم و سرکشی به همسایه و خصوصاً بعد از برگشت از جبهه بود. به فامیل خود نیز سرکشی میکرد و صله رحم انجام می داد، حتی به فامیل هایی که در روستای دور از دسترس در سوسن از حوالی ایذه بودند، با وجود جاده های شنی و خاکی آن موقع حتی برای کسانی که وسیله نقلیه شخصی هم داشتند رفت و آمد مشکل بود به آنها هم سرکشی میکرد 🌷رفتاری متین و بردبار داشت و آرام و شمرده سخن می گفت روحیه عزت نفس داشت و خواهش های بی جا نمی کرد خنده هایش، هم غالباً لبخند بود. در پاسخ به سخنان دیگران با مکث و تعقل سخن می گفت با اینکه نشستن در خانه سازمانی که به نوعی استفاده از بیت المال بود و به لحاظ زحمات شبانه روزیش او را مستحق این استفاده میکرد ولی استفاده از آن را هم خوش نداشت یک روز که با هم در جبهه فیاضیه ،آبادان ،گونیهای سنگر را پر از خاک می کردیم گفت اگر از جبهه سالم برگشتم با گونی سنگر هم شده یک خانه درست میکنم و در خانه سازمانی نمی نشینم او جبهه رفتن خود را و حتی بنا بر آنچه که در وصیت نامه اش هم مذکور است شهادتش را جهت کسب رضای خدا و بدست آوردن توفیق شهادت می دانست و در این مسیر هیچ توقع مادی را مطرح نکرد. 🌷 به کارش خیلی اهمیت می داد. یک بار که از همان محل دروازه ورودی شهر که فعلاً در نزدیکی دانشگاه آزاد اسلامی مسجد سلیمان است به مرخصی رفته بود در برگشت وسیله نقلیه ای نبود که با آن تا محل خدمتش بیاید ولی او از محله نفتون تا دروازه ،شهر شبانه تنها و پیاده آمد. نزدیک ساعت یک یا دو نیمه شب به آنجا رسید، با اینکه اگر شب هم نمی آمد کسی به او ایرادی نمی گرفت ولی به خاطر حساسیت محل خدمت و اینکه می خواست شب بر امورات نگهبان های مسلح زیر مجموعه خود، نظارت داشته باشد، خود را به محل کار رساند. 🕊 (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای🇮🇷 @shohada_masjedsoleiman🇵🇸
نماز،سفـــرِ آسمـــان است، و سفــر آسمان را باید با دل بــروی پایــی نمی‌خواهــد ... در حال خواندن نماز✨ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای🇮🇷 @shohada_masjedsoleiman🇵🇸
⚘️ بالاخره با پیگیری های فراوان ووساطت فرماندهی کل سپاه سردار محسن رضایی، مسئولین لشکر ۷ ولیعصر موافقت کردند که همه با هم آموزش نظامی را فرا گرفته و در یک گروهان ساماندهی شویم، فکر می کنم پس از گروهان درسال ۶۱, و حضور نیروها مسجدسلیمانی در گردان مالک اشتر ،در ابتدای سال ۶۳, این اولین باری بود که دوباره بچه های مسجدسلیمان، دور هم جمع می شدند . حدود ۴۵ روز آموزشهای نظامی مختلف در پادگان شهید مصطفی خمینی اندیمشک سپری شد وسپس به‌ پادگان کرخه رفته و در گردان حمزه سیدالشهدا به فرماندهی شهید حمید صالح نژاد و گروهان فتح به فرماندهی شهید مسعود اکبری سازماندهی شدیم ،بعداز چند روزی ، شبانه به همراه سایر همرزمان،بوسیله دو اتوبوس استتارشده وچراغ خاموش،پس از عبور از تپه های الله اکبروجاده خاکی که از کنارفکه وشوش می گذشت به منطقه جذابه برای پدافندی آن منطقه اعزام شدیم،، خط بسیار سختی بود سنگرهای کوچک پدافندی و سنگر های کوچک استراحت وجود داشت،حدود ۵۰۰متر خاکریزی که از روبرو دشمن وار پشت سر به گوراب‌ها ونیزارهاا منتهی بود،وحددیک کیلومتر نیز در تپه های شنی،ازخط مقدم تحویل این گردان گردید. 📌ادامه دارد...👇 🕊 (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
❁﷽❁ (عج) شهیدزمان محمودی با اینکه معمولاً کم حرف بود، ولی گاهی که به مرخصی می آمد، اگر توفیق دیدنش را داشتم تکه خاطراتی را از جبهه برای من، تعریف می کرد. یک بار گفت : شبی در سوسنگرد قرار بود، عملیات انجام دهیم و به خط دشمن حمله کنیم، نیروها را آماده کردم برای حمله به دشمن ،شدت آتش نیروهای دشمن که با انواع و اقسام سلاح به سمت ما شلیک می کردند بسیار شدید بود من که در کنار نیروها پشت خاک ریز بودم، وقتی دستور دادم به پیش ،نیروها همه پشت خاکریز خودی دراز کش سنگر گرفته بودند، به علت شدت تیر و ترکشهای فراوان سلاح های دشمن در آن تاریکی شب کسی جرئت بلند شدن نداشت و هیچ کس از جایش حرکت نکرد هر چه فرمان پیشروی دادم فایده ای نداشت و کسی از جایش تکان نخورد و به اصطلاح کپ کرده بودند، بلند شدم و با فریاد یا امام زمان و به تنهایی با حالت دویدن به سمت نیروهای دشمن با اسلحه ای که در دست داشتم حمله کردم ، نیروهای خودی هم وقتی این چنین دیدند، با عنایت امام زمان علیه السلام بلافاصله بلند شدند و پشت سر من به طرف دشمن یورش آوردند. ✍سیدحسین هاشمپور 🌹هدیه به روح این شهید بزرگوار (عج)🌱 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
⚘️ 🕊 وصیت نامه شهید🕊 «از روزی که تصمیم گرفتم در این جنگ شرکت کنم،عاشق شدم،عاشق این جنگ الهی، به طوری که همه چیز را فراموش کردم فقط خدا را دیدم و با خودم گفتم باید بجنگم تا یکی از این دو پیروزی را به دست آورم،پیروزی اسلام یا شهادت. هر وقت به شهر می‌آمدم جهت مرخصی،مثل کسی که او را غل و زنجیر کرده باشند در خانه زنجیر بودم در جبهه ماندن برایم استراحت روحی بود استراحت جسمی و وجدانی بود و...خلاصه کنم من عاشق این جنگ الهی و خدایی شده‌ام.» سردار شهید زمان محمودی🕊 ولادت : ۱۳۳۹ ، روستای سوسن شهادت :۱۳۶۰/۹/۸ محل شهادت : بستان عملیات : طریق القدس ─┅═༅𖣔✾✿⚘️✿✾𖣔༅═┅─ 🕊 (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
عاشق چمران با پیروزی انقلاب جزء اولین نفرهایی بود که وارد سپاه شد. مدتی بعد به خاطر ناآرامی‌ها و درگیری‌هایی که کومله و دموکرات در کردستان به وجودآورده بودند به این شهر اعزام شد و در کنار شهید مصطفی چمران مشغول به فعالیت شد.او تعریف می‌کرد که وقتی در شهر کامیاران مستقر شدند به یکی از افراد ضدانقلاب به نام حسن که به قساوت و خشونت زبانزد بود برخورد کرد؛ سرسفید فردی بود که دیگران جرأت برخورد با او را نداشتند و برادرم وسط مردمی که عوامل ضد انقلاب هم به طور طبیعی در میان آنها به طور ناشناس حضور داشتند با او برخورد کرد و اجازه سوءاستفاده نداد. زمان بعد از حدود 40 روز از کردستان آمد. چند روزی ماند و دوباره برگشت. در آن دوره تمام زندگی و روح و روانش جبهه و جنگ بود. او عاشق چمران بود. انگار وجودش چمران بود. همیشه خودش را در سایه چمران می‌دید. آن‌قدرکه بیشتر فیلم‌های مستندی که در تلویزیون از شهید چمران نشان می‌دهند من به دنبال این می‌گردم که شاید تصویری از زمان ببینم. به خاطر علاقه‌ای که به چمران داشت تیپ و ظاهرش را هم شبیه چمران درست کرده بود و ازمهمانی تا کارش هم با همان لباس می‌آمد. 📌راوی : خانم اشرف محمودی (خواهر شهیدان زمان و هرمز محمودی) ─┅═༅𖣔✾✿⚘️✿✾𖣔༅═┅─ 🕊 (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
🔻عملیات طریق القدس عملیات طریق القدس شروع شد،دو برادرم به همراه عمویم در عملیات حضور داشتند.عمویم تعریف می‌کرد:از رو‌به‌رو گلوله و از بالای سرمان باران می‌آمد و زیر پایمان پر آب بود.شبی سیاه و ظلمانی.عملیات ما با فرماندهی زمان بود،خدا را شکر بستان آزاد شد. طی این عملیات، زمان متوجه شهادت هرمز می‌شود و خودش را بالای سر او می‌رساند. به گفته همرزمانش در حالی که او را در آغوش گرفته بود می‌گفت: خدایا شهید ما را بپذیر. خدایا خوشحالم که برادرم در راه دینت و در راه وطن به شهادت رسیده است.زمان، هرمز را رها می‌کند و به جلو می‌رود. یکی دو ساعت بعد زمان هم بر اثر شلیک توپ با دهان باز در حال گفتن ذکر لااله الا الله به شهادت می‌رسد. عمویم که همیشه عادت داشت زمان و هرمز را به بچه‌هایم خطاب کند. بعد از بازگشت این‌طور بازگو می‌کرد: که من بعد از اینکه فضای عملیات کمی آرام شد به دنبال بچه‌هایم می‌گشتم. در آن شب طوفانی و سیاه صدای ناله‌های هرمز را می‌شنیدم ولی نمی‌توانستم تشخیص دهم که کجاست؟عملیات سختی بود خیلی هم شهید دادیم. در نهایت اینکه عمویم از شهادت هرمز که علاوه‌بر اینکه برادرزاده‌اش بود داماد او هم بود مطلع می‌شود اما به خاطر اینکه زمان را بلافاصله بعد از اصابت توپ به اهواز منتقل کرده بودند اصلا متوجه شهادت زمان نشده بود. دو روز قبل از هرمز پیکر زمان را آوردند.هرمز جزء شهدایی بود که بعدا که شرایط کمی مساعد شد پیکرشان جمع‌آوری می‌شد که تا تشخیص بدهند متعلق به کدام شهر است کمی طول می‌کشد.زمان را به همراه شهیدان کامران سبزی زاده،سید احمد صالحی،نورمحمد مولایی که اهل افغانستان بود و درهمین شهر زندگی می‌کرده برای تشییع آوردند. عمویم خودش را به شهر رسانده بود تا خبر شهادت هرمز را به ما بدهد که با مراسم تشییع پیکر زمان مواجه می‌شود 📌راوی: خانم اشرف محمودی(خواهر شهیدان هرمز و زمان محمودی) ┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🕊 🕊 🕊 (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
نماز،سفـــرِ آسمـــان است، و سفــر آسمان را باید با دل بــروی پایــی نمی‌خواهــد ... در حال خواندن نماز✨ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman