پلاک ایران | غیرمحرمانه قم
به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرتدلبر 🔍 #قسمتبیستهشتم 🔴 تو هم خوابت نمیاد... 💖 زیر
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرتدلبر
🔍 #قسمتبیستونهم
🔴 چهارشنبه بعدازظهر منتظر آمدن بابا
بودیم تا به سمت کرج حرکت کنیم.
مشغول جمعآوری وسایل شدم .
حال عجیبی داشتم اما برایم ناشناخته
بود. مرتضی وارد شد،، تنها بود ...
🔵 پس بابام کو .... نمیدونم...
با مینیبوس نیومده بود
🟤 دیگه ماشین گیرش نمیاد پس
چرا نیومد ؟!
💗 نگران بودم ، مرتضی دلداریام داد
میاد انشاءالله... نگران نباش عزیزم ...
💖 چقدر این لحن مهربان مقتدرش را
دوست داشتم. لبخندی زدم و هر دو به
کار مشغول شدیم تا شب منتظر بودیم
و خبری نشد.
🖤 آن شب دلشوره عجیبی داشتم حتی
نشستن کنار مرتضی هم مرا آرام نکرد
به قرآن قدیمی و خاکی خانه مادربزرگم
پناه بردم، زیر نور چراغنفتی مشغول
خواندن شدم ، نمیدانم چرا دانههای
درشت اشک بیهوا از چشمانم میبارید
مرتضی قرآن را از دستم گرفت:
🌸 چیزی نشده طیبه جونم چرا اینجوری
میکنی؟ نگاهش کردم:
💙 نمیدونم به خدا دست خودم نیست
آخه بابام هیچوقت بدقولی نداشت
بارها و بارها تو دل جنگ سروقت
خودشو به قرارش میرسوند اما الان ...
💛 به دلت بد راه نده گلم صبح اگر خبری
نشد خودم میرم دنبالش...
دستمو دور بازوانش قلاب کردم.
💚 مرتضی چقدر خوبه تو رو دارم برام
قرآن بخون لطفاً ...
مرتضی با آن صدای قشنگ و صوت و
لحن دلنشینش شروع به خواندن کرد و
من نمیدانم کی خوابم برد...
وقت نماز صبح با صدای مرتضی چشم
باز کردم پشت سرش قامت بستم ،
هنوز نماز ما تمام نشده بود که
صدایی آمد یا الله یا الله .....
#ادامهدارد
🌿مهم ترین ها را اینجا بخوانید #پلاکایران👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3161522520Cbf492e41c0