🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرتدلبر
🔍 #قسمتچهلوششم
💖 عمه فاطمه برایم مادری کرد.
راه و رسم زندگی را یادم داد.
فرمولهای او ، درسهای روانشناسی
و آموزههای دینی هم ابزاری بودند برای
ساختن زندگی پرآشوب من.
✅ خیلی سال بعد متوجه شدم که عمه
فاطمه آن روزها با امیر هم جداگانه
صحبت میکرده خدایا چقدر مدیون
این زن هستم.
🔴 اما نقطه عطف زندگی من جایی
حوالی قم رقم خورد ...
هر اتفاقی افتاد در آن سفر جمکران
بین من و امام زمان افتاد ...
سفری که به اصرار معصومه خانم و با
هزار التماس از امیر نصیبم شد .
❤️ خدای من آن شب با قلب من چه
کردی ؟؟؟ هوای خنک پاییزی بود...
تنها وسط شلوغی حیاط میخکوب شدم
صدای مداحی پخش بود .تمام قلبم به
یکباره .... در یک آن ...در یک لحظه...
از عشق صاحبالزمان عج لبریز شد ...
سرشار شد... اصلا آتش گرفت...
🔵 تا آن لحظه انگار نمیدانستم او
هست ... انگار نمیدانستم بین
ماست... آن لحظه وجودش را با تمام
سلولهای بدنم حس کردم، بیحال
شدم... مست شدم ... عاشق شدم...
🌸 عاشق معشوقی که : زیباترین...
بهترین... قویترین و محبوبترین
مردان عالم است ...
❤️ خدایا قلب طیبه طاقت این عشق را
دارد ؟! چه کردی با من ؟ ! 😔
#ادامهدارد
🌿مهم ترین ها را اینجا بخوانید #پلاکایران👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3161522520Cbf492e41c0