eitaa logo
پلاک ایران | غیرمحرمانه قم
2.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
83 فایل
پایگاه خبری پلاک ایران با مدیریت حسین افسر خبرنگار استان قم💁‍♂️ 👈اینجا با اخبار مهم و جامع ایران همراه باشید @pelak_iran ادمین تبلیغات: @pelak_iran
مشاهده در ایتا
دانلود
پلاک ایران | غیرمحرمانه قم
‌ ‌ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت‌دلبر 🔍 #قسمت‌هفتادوچهارم ❤️ چشششمممم مهربونم ، چ
🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 ❤️ صدای قلبم در گوشم می‌پیچید فقط خدا می داند که این تپش قلب صرفا از سر دوست داشتن نبود ، بلکه احساسات مختلف مثل: ترس از دست دادن هر آنچه که ریسیده بودم...، ترس شعله کشیدن آتشی که خاکستر کرده بودم... ترس از خدا و نگاه امام زمان ... 🔴 قلبم تند میزد اما خیلی مسلط گفتم : حالتو گاهی از عمه فاطمه میپرسم از راحله خانوم هم پرسیدم همینطور که سرش پایین بود گفت: اونکه حال ظاهریمه میخوام حال واقعیم رو بدونی 🔵 خیس عرق شده بود ،معذب بود ... گفتم :اگه حرفی هست که باید بشنوم بگو من کارم شنیدنه ،ژست مشاورها را گرفتم و خودم را سراپا گوش نشان دادم خدا را سپاس و هزاران سپاس برای آن جلسه و حرفهایی که مرتضای محجوب زد حرفهایش زندگیم را آرام تر و حالم را بهتر کرد. با خجالت تمام حرف می‌زد: 🔶 طیبه... طیبه خانوم خودت میدونی که اون تصمیم عجولانه تو چقدر به من صدمه زد،میدونم تو هم بیشتر از من نباشه کمتر زجر نکشیدی ،ما هر دو در مقابل تصمیم دنیا بی دفاع بودیم اما من و تو شاگردهای مامان فاطمه هستیم ،شاگردهای باباهای با تقوامون من و تو که مثل بقیه دختر ها و پسرها بی صاحب نبودیم ،ما خدا داشتیم دورادور از مامان فاطمه جویای زندگیت بودم خدا میدونه اگه امیر اینجوری مرد زندگی نمی‌شد نمی‌گذاشتم یک روز اضافه تو اون خونه بمونی 😢 این را که گفت دیگر اشکهایم جاری شد ، ولی ... ولی به لطف خدا امیر بهتر از هر مرد دیگه ای امانت دایی رو نگهداشت . میدونم همش از زنیت تو بوده ،میدونم اینقدر براش خوب بودی که تونستی کمکش کنی تا خوبیهای ذاتش نمایان بشه ،وقتی که دیدم چطور برای رضای خدا تلاش میکنی راستش بهت حسودیم شد. ⚪️ نیم نگاهی به منی که اشک امانم را بریده بود انداخت ... بهت حسودی کردم طیبه تو محکم پای رضای خدا ایستادی و به منم یاد دادی که چیکار کنم اون اوایل از حال بدم به شهدا پناه بردم تو تفحص شهدا من خودم رو جستجو میکردم ،خودم رو باید پیدا میکردم مرتضایی که ادعاهای بزرگ داشت به اخلاص یه زن حسادت می‌کرد پس باید خودشو برای خدا می‌ساخت تا عقب نمونه ،طیبه عنایتها دیدم از شهدا 🟢 رفیقم شدن ،باهاشون حرف میزدم باهاشون زندگی کردم ،کنارش درس خوندم ،رفت و آمد بین دانشگاه و پادگان سخت بود ولی شد .باید خوب درس میخوندم