ای شھید
امروز، بیشتر از دیروز
دوستت می دارم !
و فردا بیشتر از امروز ...
و این، ضعف من نیست
قدرت توست !
@pelakkhakii 👈👈🌷
#تلنگر 👌👌
🌼آدم ها اندازه معرفتشون
از خدا طلب میکنن،یکی از خدا
خونه،زندگی و ماشین میخواد،
یکی رزق حلال و عاقبت بخیری ؛
🌼اینکه چی از خدا بخوای نشون میده کجای کاری،
🌼 بنی اسرائیل از خدا غذای جدید و معجزه های چشم درآر میخواستن، انگار نعوذبالله خدا غولِ چراغ جادو هستش که آرزوهای اینا رو برآورده کنه..
🌼تو اما زرنگ باش، مثل ابراهیمِ خلیل، که از خدا عاقبت بخیریِ نسلش رو خواست...
🏴✨ @pelakkhakii 👈
#پرواز
اینجا
کانال کمیل است
کانالی که معبری شد
برای رسیدن به آسـمان
مکانی که جان فدا کردند
و پیکرشان جاماند و ماند و ماند
و قرارگاهی شد
برای تشنگان وصــال
#نقطه_رهایی
#هفته_دفاع_مقدس
🕊 @pelakkhakii 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
روز اول مدرسه نازدانه #دختر شهید مدافع حرم #شهید_مهدی_نعمایی ریحانه جان، راستی بابایی دارم یاد میگیرم نوشتن #الف مثل اشک میشه بونه ی من، #ب مثل بابایی که ندارم، #سین مثل سوریه
#شهید_مهدی_نعمایی🌷
#روز_اول_مهر
#فرزندان_شهدا
•❥•❤️🌿
@pelakkhakii 👈👈
❇️ بر اثر اصابت تیر، از ناحیه کتف مجروح شده بود. یک روز تصمیم گرفت برای سرکشی و کسب اطلاع از انبارهای لشکر بازدید کند مسئول انبار، پیرمردی بود به نام حاج امر ا... با محاسنی سفید که با هشت جوان بسیجی در حال خالی کردن کامیون مهمات بود، او که آقا مهدی را نمی شناخت تا دید ایشان در کناری ایستاده و آن ها را تماشا می کند فریاد زد جوان چرا همین طور ایستادهای و ما را نگاه می کنی بیا کمک کن بارها را خالی کنیم یادت باشد آمده ای جبهه که کار کنی
شهید باکری با معصومیتی صمیمی پاسخ داد : « بله چشم»
و با آن کتف مجروح به حمل بار سنگین پرداخت نزدیکی های ظهر بود که حاج امرا... متوجه شد که او آقا مهدی فرمانده لشکر است
بعض آلود برای معذرت خواهی جلو آمد که مهدی گفت : « حاج امر ا... من یک بسیجی ام .»
#خاطرات_شهدا
#شهید_مهدی_باکری
@pelakkhakii 👈👈