eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 💢قسمت صد و سی و پنجم: آراستگی در عین سادگی لباسایی که به اسرا داده می شد از بنجل ترین پارچه ها تهیه می شد، علاوه بر جنس نامرغوب، بشین برپاهای زیاد و غلتوندن تو خاک باعث می شد خیلی زود پوسیده و پاره بشن. بیشترین جایی که دچار پارگی می شد سرِ زانو بود. لذا ناچار بودیم جیب ها رو بکنیم و سر زانو وصله کنیم. بعد از مدتی وصله هم پاره می شد می بایست اونو پینه می کردیم. تنها راه این بود که مقداری از پاچه ها رو ببریم و بعنوان پینه استفاده کنیم. شلوار تبدیل می شد به یه شلوارک و با چند تا پینه روی زانو و باسن. واقعا منظره عجیب و غریبی بود. اوایل نخ و سوزن هم نبود. بچه ها ناچار بودند برای وصله کردن لباسا از نخ خود لباس استفاده کنن و بجای سوزن از سیم خاردار که بچه ها سیقل داده بودن استفاده می کردیم. زورشون میومد که یه دس لباس تر و تمیز بدن. دیگه اینقد این لباسا پوسیده می شد که گاهی از قسمت پایین زانو جدا می شد و میفتاد. اتو کردن لباسای پاره🔸 چیزی که برای بعثا خیلی تعجب آور بود ، اینکه می دیدن همین لباسای چند وصله و کوتاه، شق و رق اتو شده و خط اتو روی اونا خودنمایی می کنه. اولش فکر می کردن لابد ما واقعا اتوبرقی داریم و با اون لباسو رو اتو می کنیم. ولی وقتی تفتیش می کردن و می دیدن از این خبرا نیست، می پرسیدن شما چطور این لباسا رو اینجوری قشنگ اتو می کنید و گاهی لباساشونو به بچه ها می دادن که براشون اتو کنن. شیوه اتو خیلی ابتدایی ولی با دقت و ظرافت انجام می شد. وقتی که لباسو رو می شستیم و مقداری نم داشت اونا رو زیر پتو قرار می دادیم و تا صبح روشون می خوابیدم. صبح که بیدار می شدیم لباس خیلی تر و تمیز اتو به خودش گرفته بود. این کار فرهنگ بالای ایرانی رو به رخ اونا می کشید که در عین محرومیت و با حداقل امکانات سعی در حفظ آراستگی خودشون داشتن. در حالی که خیلی از نگهبانای عراقی با وجود بهره مندی از امکانات مختلف با لباسای مچاله شده و بی ریخت اومد و رفت می کردن. انگار یه کیسه تنشون کرده بودن. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠هی می شنیدم که تو جبهه امداد غیبی بیداد می کند و حرف و حدیث های فراوان راجع به این قضیه شنیده بودم. دوست داشتم به جبهه بروم و امداد غیبی رو از نزدیک ببینم تا این که پام به جبهه باز شد و مدتی بعد قرار شد راهی عملیات شویم.ب چه ها از دستم ذله شده بودند بس که هی از امداد غیبی پرسیده بودم. یکی از بچه ها عقب ماشین که سوار شده بودیم گفت: «میخواهی بدانی امداد غیبی یعنی چه؟» با خوشحالی گفتم: «خوب معلومه!» نا غافل نمیدونم از کجا قابلمه در آورد و محکم کرد تو سرم. تا چانه رفتم تو قابلمه. سرم تو قابلمه کیپ کیپ شد. آنها میخندیدن و من گریه میکردم! ناگهان زمین و زمان بهم ریخت و صدای انفجار و شلیک گلوله بلند شد. دیگر باقی اش را یادم نیست. وقتی به خودم اومدم که دیدم سه نفر به زور دارند قابلمه رو از سرم بیرون میکنند! لحظه ای بعد قابلمه در اومد و من نفس راحتی کشیدم. یکی از آنها گفت پسر عجب شانسی داری. تمام آنهایی که تو ماشین بودند شهید شدن جز تو. ببین ترکش به قابلمه هم خورده! اونجا بود که فهمیدم امداد غیبی یعنی چی!!؟ 📚 رفاقت به سبک تانک 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 "یادداشت های فرمانده" یادداشت‌های سردار سرلشکر پاسدار شهید دکتر مجید بقایی، فرمانده قرارگاه کربلا  انتشارات : جنات فکه  موسسه و انتشارات جنات فکه ، کتابی را با عنوان «یادداشت‌های فرمانده» منتشر کرد که به یادداشت‌های سردار سرلشکر پاسدار شهید دکتر مجید بقایی، فرمانده قرارگاه کربلا می‌پردازد. کتاب حاضر، با موضوع جنگ ایران و عراق دربردارنده مجموعه‌ای از یادداشت‌های روزانه سردار سرلشکر پاسدار شهید دکتر «مجید بقایی» (1337ـ1361) فرمانده قرارگاه کربلا است. در این یادداشت ها شهید به شرح وقایع مربوط به دوران جنگ، و صحبت‌های بزرگان و شهیدانی همچون سرلشکر حسن باقری، سپهبد علی صیّاد شیرازی، سردار حاج حسین خرازی و دیگر فرماندهان جنگ و شرح تهذیب نفس و جهاد با نفس و جهاد با دشمن پرداخته است. کتاب، با هدف آشنا کردن مخاطب با سجایای اخلاقی شهیدان و شرح دلاوری‌ها و ایثارگری‌های آنان و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت تهیه شده است. این کتاب به مناسبت نخستین کنگره بزرگداشت شهید مجید بقایی در قطع رقعی و 200 صفحه، با شمارگان سه‌هزار و به‌بهای 90 ‌هزار ریال روانه بازار نشر کرده است. 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
۸ آبان سالروز شهادت #شهید_محمد_حسین_فهمیده و روز #بسیج_دانش_آموزی 🔹۸ آبان،شهادت شهید حسین فهمیده و روز بسیج دانش آموزی محمد حسین فهمیده، فرزند محمد تقی در سال ۱۳۴۶ در خانواده‌ای مذهبی در محله پامنار شهر قم چشم به جهان گشود. این دانش آموز ، با ایمان و بینش عمیق و استوار خود در جنگ با دشمن پیش قدم و با نیل به شهادت، درس شجاعت، فداکاری و مقاومت را به همه بسیجیان و امت حزب الله آموخت. ✔️امام بزرگوارمان از این نوجوان ۱۳ ساله به عنوان رهبر یاد فرموده و بدین گونه نام و یاد او، منشا حماسه‌های بزرگ شد و تحول عظیمی در شیوه‌های دفاع مقدس و نبرد رزمندگان شد. حسین در حالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در دستش گرفته بود به طرف تانک ها حرکت می کند. تیری به پای او می‌خورد و از ناحیه پا مجروح می‌شود. اما زخم گلوله نمی تواند از اراده محکم و عزم پولادین او جلوگیری نماید. بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی می‌کند واز لا به لای امواج تیر که از هر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو می رساند وآن را منفجر می‌کند و خود نیز به درجه رفیع شهادت نائل می گردد. #شهدا #دفاع_مقدس #یاد_و_خاطره_شهدا https://eitaa.com/piyroo
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایتگری مرحوم #حاج_عبدالله_ضابط از نوجوان 13 ساله‌ای که همانند #شهید_حسین_فهمیده خود را به زیر تانک انداخت و یک تنه دشمن را شکست داد. بفرستید برای دشمنانی که می‌خواهند حماسه شهدا را افسانه بنامند. ایران ما پر است از فهمیده‌ها. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ " سیـــــره شھیـــــد " ❉ نصفہ شب بود ، چشم چشم رو نمى ديد ، سوار تانك بودیم ، وسط دشت ،كنار برجك نشستہ بودم ،ديدم يكى پيادہ میاد ،بہ تانك هـا نزديك مےشد ،چندلحظہ توقف مےڪرد ،مےرفت سراغ بعدی ،سمت ما هم اومد ،دستش رو دو پايم حلقہ كرد ،پايم رو بوسيد و گفت : «بہ خدا سپردمتون.» گفتم «حاج حسين؟»، گفت :«هيـس! اسم نيار»، رفت طرف تانك بعدى... ❉ تازہ فهمیدم پاے رزمندہ ها رو مےبوسه ،گفت اسمشو نیارم کہ کسے نفهمہ پابوسشون همون حاج حسین خرازی فرماندمونه ... 🌷 ※✫※✫※✫※✫※ : ✨ تواضع و فروتنے زینت بخش علم و دانش است، ادب داشتن و اخلاق نیك زینت بخش عقـل مےباشد، خوش روئے با افراد زینت بخش حلم و بردبارے است.. 📚ڪشف الغمّه،ج۲،ص ۳٤۷ https://eitaa.com/piyroo
جای شهیده خالی سکینه به دلیل احساس وظیفه، به همراه همسرش و فرزندانش به یکی از نقاط مرزی رفت تا کودکان محروم مهرانی را از نعمت بهرمند سازد. تا جایی که به همراه شوهرش برای دختر دانش آموز مهرانی که با پدر نابینایش زندگی می‌کرد، . زندگی در مهران برایشان شیرین بود اما به دلیل شرایط کاری همسرش و شرایط بد آب و هوای مهران به ناچار به تهران بازگشتند.  سکینه که شور و شعور وصف ناشدنی‌اش، او را شیفته امام(ره) و انقلاب اسلامی کرده بود؛ با در خانواده و مدرسه به یاری نائب امام زمانش شتافت. پس از به ثمر رسیدن نهال انقلاب اسلامی و بازگشایی مدارس به سنگر تعلیم بازگشت و راهنمایی ترکمان را به عهده گرفت؛ در کنارش تعلم را هم رها نکرد و در مقطع مشغول به تحصیل شد.   با شروع جنگ تحمیلی، در مدرسه به می‌پرداخت و سعی می‌کرد همزمان دانش‌آموزان را با آرمان‌ها و آشنا سازد. تلاش‌های سکینه به قدری به ثمر نشسته بود که برخی دانش‌آموزان او را صدا می‌زدند... 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo