✨نیم ساعت قبل از اذان کارهای خودش را با اذان هماهنگ میکرد که مبادا از خواندن نماز اول وقت جا بماند.☝️
اضطراب نماز اول وقت همیشه در چهره اش نمایان بود.❤️
شهید مدافع حرم
سید سجاد طاهرنیا 🌺
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💖🕊💖🕊💖🕊💖
#قصه_دلبری
#پارت_هفتم
اوکه انگار از اول بله راشنیده ,شروع کرد درباره ی آینده ی شغلی اش حرف زد.
گفت:دوست دارد برودتشکیلات سپاه,فقط هم سپاه قدس.
روی گزینه های بعدی فکرکرده بود,طلبگی یامعلمی,هنوزدانشجوبود.
خندید وگفت که ازدار دنیافقط یک موتور🏍تریل داردکه آن هم پلیس ازرفیقش گرفته وفعلاً توقیف شده است
پرروپرروگفت:(اسم بچه هامونم انتخاب کردم:
امیرحسین,امیرعباس,زینب
وزهرا)
انگارکتری آبجوش ریختندروی سرم. کسی نبودبهش بگه هنوزنه به باره نه به داره)یکی یکی درجیب های کتش دست می کرد.
یادچراغ جادوافتادم هرچه بیرون می آورد,تمامی نداشت. باهمان هدیه ها 🎁جادویم کرد.
تکه ای ازکفن شهیدگمنام که خودش تفحص کرده بود.
پلاک شهید,مهروتسبیح📿 تربت باکلی خرت وپرت که ازلبنان خریده بود. مطمئن شده بودکه جوابم مثبت است✅
تیرخلاص رازد.
صدایش راپایین ترآوردوگفت:
(دوتانامه💌 نوشتم براتون:
یکی توی حرم امام رضا"علیه السلام"یکی هم کنارشهدای گمنام بهشت زهرا)برگه هاراگذاشت جلوی رویم.
کاغذکوچکی هم گذاشت روی آن ها. درشت نوشته بود.
ازهمان جاخواندم.
زبانم قفل شد:
تومرجانی,تودرجانی,تومرواریدغلتانی
اگرقلبم❤️ صدف باشدمیان آن توپنهانی
انگاردراین عالم نبود. سرخوش!
مادر وخاله ام آمدندوبه اوگفتند:(هیچ کاری توی خونه بلدنیست🚫
اصلاً دورگاز پیداش نمی شه. یه پوست تخمه جابجا نمی کنه!
خیلی نازنازیه!)
خندید وگفت:(من فکرکردم چه مسئله مهمی می خواین بگین! اینهامهم نیست!) حرفی نمانده بود.
سه چهارساعتی🕰
صحبت هایمان طول کشید. گیردادکه اول شما ازاتاق بروید بیرون. پایم خواب رفته بودونمی توانستم ازجایم تکان بخورم.
ازبس به نقطه ای خیره مانده بودم,گردنم گرفته بودوصاف
نمی شد
التماس می کردم:(شمابفرمایین,من بعدازشمامیام.) ول کن نبود.
مرغش یک پا داشت.
حرصم درآمده بودکه چرا این قدریک دندگی می کند
خجالت می کشیدم بگوییم چرابلندنمی شوم.
دیدم بیرون برو نیست.
دل به دریازدم وگفتم:(پام خواب رفته)
ازسرلغزپرانی گفت:(فکرم می کردم عیبی دارین وقراره سرمن کلاه بره)
دلش روشن بودکه این ازدواج سرمی گیرد.
ادامه دارد...
#شهید_محمد_حسین_محمد_خانی
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💖🕊💖🕊💖🕊💖
#قصه_دلبری😍
#پارت_هشتم
نزدیک در🚪به من گفت:(رفتم کربلا,زیرقبه به امام حسین《علیه السلام》گفتم:برام پدری کنید.
فکرکنیدمنم علی اکبرتون هرکاری قراربودبرای ازدواج💞 پسرتون انجام بدید.
برای من بکنید.
دلم 💔بی قراربود.
به همین سادگی
پدرم گیج شده بودکه به چه چیزاین آدم دل خوش کرده ام نه پولی,نه کاری,نه مدرکی,هیچ.
تازه بایدبعدازازدواج می رفتم تهران.
پدرم با این موضوع کنارنمی آمد❌
برای من هم دوری ازخانواده ام خیلی سخت بود.
زیادمی پرسید: توهمه ی اینها رو می دونی وقبول می کنی⁉️پروژه ی تحقیق پدرم کلیدخورد.
بهش زنگ 📞زدسه نفر رو معرفی کن تا اگه سوالی داشتم,ازاونابپرسم.
شماره ونشانی دونفر روحانی ویکی ازرفقای دانشگاهش راداده بود.
وقتی پدرم باآن هاصحبت کرد,کمی آرام وقرار گرفت.
نه که خوشش نیامده باشد.
برای آینده زندگی مان نگران بود. برای دخترنازک نارنجی اش.
حتی دفعه ی اول که اورادید,گفت:این چقدرمظلومه!
باز یاد حرف بچه هاافتادم,حرفشان توی گوشم👂 زنگ می زد:
شبیه شهدا مظلومه.
یاد حس وحالم قبل ازاین روزها افتادم.
محمدحسینی که امروزمی دیدم,
اصلاًشبیه آن برداشت هایم نبود
برای من هم همان شده بود که همه می گفتند.
پدرم کمی که خاطرجمع شد.
به محمدحسین زنگ 📞زدکه می خوام ببینمت.
قرارمدارگذاشتند برویم دنبالش. هنوزدرخانه دانشجویی اش زندگی می کرد.
من هم باپدرومادرم رفتم.
خندان سوارماشین شد.
برایم جالب بودکه ذره ای اظهارخجالت وکمرویی درصورتش نمی دیدم پدرم از یزد راه افتادسمت روستایمان.
اسلامیه وسیرتاپیاز زندگی اش راگفت:ازکودکی تاازدواج بامادرم واوضاع فعلی اش.
بعدهم کف دستش راگرفت طرف محمدحسین وگفت:(همه زندگی ام همینه.گذاشتم جلوت.
کسی که می خواد دوماد خونه ی من بشه, فرزندخونه ی منه وبایدهمه چیزاین زندگی روبدونه)
اوهم کف دستش رانشان دادوگفت:منم باشماروراستم ✅
تااسلامیه ازخودش وپدرومادرش تعریف کرد. حتی وضیعت مالی اش راشفاف بیان کرد.
دوباره قضیه موتور تریل راکه تمام دارایش بودگفت. خیلی هم زودباپدرومادرم پسرخاله شد.
موقع برگشت به پیشنهادپدرم رفتیم امام زاده جعفر(علیه السلام)یادم هست بعضی ازحرفهاراکه می زد,
پدرم برمی گشت عقب ماشین رانگاه می کرد.
ازاومی پرسید:این حرفهارابه مرجان هم گفتی?
گفت:(بله.)
درجلسه ی خواستگاری همه رابه من گفته بود.
مادرش زنگ زدتاجواب بگیرد.
من که ازته دل راضی بودم. پدرم هم توپ⚽️ راانداخته بود در زمین خودم.
مادرم گفت: به نظرم بهتره چندجلسه دیگه باهم صحبت کنن.
( کورازخداچه می خواهددوچشم بینا)
قارقارصدای🔊 موتورش درکوچه مان پیچید.
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💠شهید حاج محمد ابراهیم همت :
🌷در زمان غیبت ، اطاعت محض از #ولایت فقیه داشته باشید
سختیها را تحمل کنید
این #انقلاب
بانهایت اقتدار و توان به انقلاب جهانی امام زمان(عج) اتصال پیدا می کند .
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
مشکلات کشور نتیجه انقلاب نیست نتیجه انتخاب است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
9.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
💠دعـــــاے فـــرج💠
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo