eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35.1هزار عکس
16.4هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقام‌معظم‌رهبرۍ : باید واستید🌱 شما بچه‌هایِ انقلابید باید پایِ انقلاب واستید..! 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مراسم عزاداری مقابل منزل شهید ضرغام پرست 🔹شهید ماهشهری نیروی انتظامی که در شب عید قربان توسط آشوبگران به شهادت رسید. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بعضۍوقٺاهم‌بایدبشینی سرسجاده،بگۍ:خداجونم لذت‌گناه‌ڪردن‌روازم‌بگیر میخوام‌باهاٺ‌رفیق‌شم... یارَفیقَ‌مَن‌لارَفیقَ‌لَه❤️ خدایالذت‌گناه‌رو‌ازمون‌بگیر🌱⁦ خدایا‌لذت‌عبادت‌وشیرینی‌خودت‌رو‌بده⁦ 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
امروز چادر بانواݩ، از عباے منݩ با ارزش‌ٺراسٺ! بانواݩ با حفظ حجاݕ برٺر خود، مروج‌ دیݩ‌اسݪام‌هسٺند. 🌿آیت‌ا..گلپایگانی 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
مقام‌معظم‌‌ࢪهبرۍ : شهید برونسی تحصیلات عالیه که نداشت ، توی جبهه کسانی که او را دیده بودند ، می‌گفتند: وقتی می‌ایستاد و سخنرانی می‌کرد برای این رزمندگان ، تأثیر حرفش از آدم‌های تحصیل کرده بر مراتب بیشتر بود ؛ آنچنان زیر نفوذ درمی‌آورد این بسیجی ها را ؛ کاملا تحتِ‌تأثیر قرار می‌داد و منطقی با آنها حرف می‌زد ، گویی تحصیلات عالیه دارد ؛ روحیه انقلابی این است .💪🏻 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 -من حالم خوبه. ولی می خوای کمک کنی دستت درد نکنه چون مهربان امشب نیست مامان حسابی به کمک احتیاج داره. کسرا به شال ترنج پوزخندی زد و سینی را از دستش گرفت. اخمهای ارشیا ناخودآگاه توی هم رفت. از حرکت کسرا هیچ خوشش نیامده بود. هنوز یادش بود که با ترنج چه آتش ها که نسوزانده بودند. یعنی هنوزم همینقدر صمیمی هستن؟ ترنج با دسته بشقابی برگشت و مشغول چیدنشان شد. ماکان بلند شد و گفت: -بده من. -نه تو برو ظرف میوه رو بیار بذار اینجا سنگینه من نمی تونم. ماکان رفت و ترنج به کارش ادامه داد. وقتی جلوی ارشیا خم شد. دل ارشیا تکان خورد. ترنج بی خیال گذشت. از ماجرای امشب خبر داره؟ پس چرا اینقدر خون سرده. یعنی براش هیچ مهم نیست؟ نگاه گریزانش ترنج را تعقیب کرد. ترنج رسیده بود جلوی شایان که توی مبل ولو شده بود و با تمسخر او را تماشا می کرد وقتی بشقاب را جلویش گذاشت شایان دستی به دنباله شال ترنج که از یک طرف صورتش آویزان شده بود زد و گفت: 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻