فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری 📲
🔻من ایرانم و تو عراقی،چه فراقی..
اربعین حسینی
#اربعین
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✍امام باقر (علیه السلام) فرمود:
اگر مردم می دانستند که چه فضیلتى در زیارت مرقد امام حسین (علیه السلام) است از شوق زیارت میمردند.
📚 کتاب ثواب الاعمال/ص٣١٩
آنانکه دیده اند ضریح حسـین را
آیابودکه گوشه چشمی به ماکنند
جامانده های قافله ء اربعین تو
آقا دوای درد دل خود کجا کنند
🏴اربعین حسینی تسلیت باد
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#تـلـنـگـࢪانه⚠️
چهار چیز در گناه وجود دارد که
از خودِ گناه بــد تر است:
1_کوچک شمردن گناه
2_افتخار کردن به گناه
3_شادمانی کردن به گناه
4اصـــــــرار بــــــــر گــناه
مراقب اعمالمون باشیم💔🚶♀
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
27.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مادر شهیدی که ۳۱ سال چشم انتظار فرزندش بود
🔺 خانم «بهرامنیا» مادر شهید «بهروز صبوری»: پسرم گفت ۴۰ روز دیگر بر میگردم اما شد ۴۰ سال.
#مدیون_شهدا
#هفته_دفاع_مقدس
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
سلام خدمت همسنگران کانال🌱
جامانده های اربعین😭
زیباترین دلنوشته ها
من الغریب
الی الحبیب
دلنوشته هایی برا ارباب.....
متن ها و دلنوشته هاتون را به ایدی زیر ارسال فرمایید👇👇👇
@shahiid61
﷽
*📝اعمال روز اربعین*
➊ خواندن *زیارت اربعین*
➋ *غسل* اربعین و *توبه*
(قبل از نماز ظهر)
➌ بعد از نماز صبح *صد مرتبه*
«لاحول ولاقوة الا بالله علي العظيم»
➍ هفتاد مرتبه *تسبیحات اربعه*
➎ بعد از نماز ظهر سوره والعصر بعد هفتاد مرتبه *استغفار*
➏ وقت غروب: چهل مرتبه «لا الة الا الله»
➐ بعد از نماز عشاء: سوره *یاسین* هدیه به سیدالشهداعلیه السلام
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
خيلے زيباست جمله ات ،
شهیـد هادے عزیز ؛
به فڪر "مثل شهدا مُردن" نباش!
به فڪر "مثل شهدا زندگیڪردن"باش
#شهید_ابراهیم_هادے 🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
خدایا..!
پاهایم جرأت عبور از صراط را ندارد
من آنها را در بینالحرمین برهنه دواندم
در سنگرها خمیده جمع کردم
و در دفاع از دینت دویدم
جهیدم، خندیدم و گریستم، افتادم و بلند شدم
امید دارم آن جهیدنها و خزیدنها
و به حُرمت آن حریمها آنها را ببخشی
#شهیدحاج قاسم ❤️
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یادت نره رفیق...
🔺وصیت جا ماندگان اربعین
💢جامانده نیست!
هر که دلش پرکشیده است
با اشکِ چشم، هم نفسِ زائران شود!
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
4_5944932949022476862.mp3
8.13M
🔊 #صوتی | سبک #زمینه
📝 ندارم آروم که اربعین شد...
👤 حاجمیثم #مطیعی
▪️ #اربعین
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_صوتی
مادری که بچهش رو خیلی دوست داره
روی پسرش خاک میریزه و میگه خداحافظ
فقط ما می مانیم و اعمالمان در آن زیر که چگونه جواب خدا را بدهیم ...!
#اللهمعجللولیکالفرج♡
#شهید_علی_چیت_سازیان🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔰شهید حاج قاسم سلیمانی:
کشوری که در قلب، اسمِ حسین را دارد، فرهنگِ عاشورا را دارد، باید در زیست و فرهنگ الگوی جهان شود.
▪️اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
▪️ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ
▪️ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
▪️وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
🏴اربعین حسینی تسلیت باد
#اربعین #هفته_دفاع_مقدس
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بےهمگان به سر شود،بے تو به سر نمیشود...
#اربعین۱۴۴۳
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 #تصویری
📌 سبک#زمینه
📝مگهدنیاچـیبرامدارهجزدلشکستن
🎤سید رضا #نریمانی
▪️ #اربعین
▪️ #کربلا
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_400
و دوباره نگاهش را داد به خیابان.
ماکان دستی توی موهایش کشید و گفت:
-چرا یهو غیبت زد؟
دانشگاهم که نرفتی.
-از کجا فهمیدی؟
-ترنج سراغتو ازم گرفت.
و بعد از گفتن این جمله به چهره ارشیا نگاه کرد تا
عکس العملش را ببیند.
دست ارشیا رفت توی موهایش و انها را چنگ زد. ماکان پوزخند زد:
-میگی چه مرگته یا نه؟
ارشیا نمی دانست از کجا شرروع کند چه می توانست به دوست مثل بردارش بگوید.
لبش را تر کرد و گفت:
- میگم.
فقط قول بده تا آخر گوش بدی بعد دیگه هر چی تو گفتی.
ماکان اینقدرها هم احمق نبود. حالات ارشیا همه چیز را
ثابت می کرد ولی باید حرفهایش را هم می شنید.
***
ترنج شیوا را سوار کرد و راه افتاد. به ظاهر شیوا نگاه کرد و
لبخند زد.
شیوا گفت:
-چیه چرا می خندی؟
-فکر میکنم شب سختی رو بگذرونی.
شیوا با تعجب گفت:
-چرا؟
ترنج خندید و گفت:
-اگه مثل من باشی حسابی معذب میشی.
-چرا اخه؟
-دفعه اولی که رفتم تو جمع بچه ها منم عین تو رفتم. مانتو
کوتاه تنگ و موهام ریخته بودم روی صورتم. تازه یه لاک صورتی هم زده بودم.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_401
شلوار سفید و شال قرمز.
بعد دوباره خندید و گفت:
-حالا خودت میای می فهمی.
اونجا همه محجبه ان. کسی از این مانتو های بلوزی نمی پوشه موهاشونم
خوب می پوشونن.
من اینقدر ضایع شدم اون شب. کلی خجالت کشیدم.البته اون بنده های خدا نه نگاه بدی کردن
ونه حرفی زدن من خودم خجالت کشیدم. استاد مهران هم از همین موضوع استفاده کرد و کم کم مخم و زد.
و دوباره خندید.
خودش هم می دانست می خندد تا کلافگی اش را پنهان کند.
نمی توانست به ارشیا فکر نکند.
به اینکه با ماکان چکار داشت.
شیوا هم خندید و دوباره به ظاهرش نگاه کرد. مانتویش واقعا کوتاه بود.
ولی خیلی هم تنگ نبود.
شانه ای بالا انداخت و با خودش فکر کرد او همه جا همینجور است پس لازم نیست معذب باشد.
ترنج ماشین را پارک کرد و پیاده شدند.
دف را از روی صندلی عقب برداشت و زنگ را زد.خود استاد جواب داد:
-کیه؟
-سلام استاد. ترنجم.
-به به . بفرما.
و در با صدای کلیلکی باز شد.
ترنج جلو رفت تا شیوا که راه را بلد نیست دنبالش بیاید.
عرض حیاط را طی کردند و جلوی ساختمان رسیدند
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_402
صدای ذوق زده الهه را می شنید.
-اومد اومد.
شیوا پرسید:
-چه خبره؟
-این الهه اس حالا می شناسیش یک دقیقه آروم نمی گیره.
در را باز کرد و وارد شدند. ترنج به همه سلام کرد و شیوا را
معرفی کرد:
-شیوا دختر عمه ام.
همه جمع به گرمی با او احوال پرسی کردند. الهه خودش را به او رساند و گفت:
-خوبی دلم برات تنگ شده بود.
و تنگ او را در آغوش فشرد. ترنج به چهره الهه مشکوک نگاه کرد:
- قیافه ات یه جوریه مشکوک می زنی. چرا اینقدر ذوق زده شدی؟
الهه رو با سامان گفت:
-تا من لو ندادم. بگین دیگه داره می پره بیرون
از دهنم.
همه خندیدند و ترنج متعجب به جمع نگاه کرد:
-میشه بگین چه خبره؟
سامان به الهه خندید و رو به ترنج گفت:ا
-گه این زن ما گذاشت.
استاد مهران هم خندید و گفت:
-اذیتش نکنین بگو بیاد.ترنج هنوز هم نمی فهمید چه
خبره.
الهه دف را برداشت واز کیفش خارج کرد.
-وقتشه یه کم صداشو در بیاریم.
جمله اش که تمام شد.
مهدی کنار سامان از اتاق خارج شد.
ترنج با دهان باز به او نگاه کرد. خودش بود. با همان نگاه گرم و معصوم آرام زمزمه
کرد:
-مهدی!!
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻