من و #شهید یک نسبت فامیلی از طرف مادرمان با هم داشتیم ولی قبل از خواستگاری همدیگر را ندیده بودیم بعد از ازدواج #آقامصطفی تعریف میکرد 19 ساله که شده به مادرش میگوید قصد ازدواج دارد ولی مادرش مخالفت میکند. میگفتند الان #سن مصطفی پایین است و اگر چند سال دیگر ازدواج کند خیلی بهتر است.
وقتی مادرش مخالفت میکند، مصطفی با #برادر بزرگترش که برای تمام مسائل با او مشورت میکند موضوع را در میان میگذارد و از دلایلش برای ازدواج و اینکه نمیخواهد به #گناه بیفتد، میگوید. وقتی دلایلش را بیان میکند برادرش قانع میشود که مصطفی #میتواند یک زندگی را اداره کند
آقا مصطفی مدنظرش این بوده که همسر آیندهاش #مؤمن باشد. من را پیشنهاد میدهند که به منزلمان میآیند و مرا میپسندند. زمانی که برای خواستگاری آمد #20ساله بود و سال 1388 ازدواج کردیم.
در مراسم خواستگاری تمام تکیه و صحبتهایشان بر روی مسائل #معنوی بود. اصلاً طوری نبود که بخواهد درباره مادیات صحبت کند و بخواهد به من #قول پول و خانه بدهد. گفت من تمام سعیام را میکنم شما را #خوشبخت کنم ولی هیچوقت به شما قول نمیدهم خانه و ماشین آنچنانی بگیرم.
تمام تکیهاش این بود که #امام_زمان (عج) و خدا کمکش میکند. هیچوقت انتظار کمک از شخصی را نداشت اصلاً چنین روحیهای نداشت. #توکلش فقط به خدا و امام زمان(عج) بود. من هم فقط ملاکم این بود که همسرم کسی باشد که مرا به #درجه_کمالی که مدنظرم بود برساند و در کنار آقا مصطفی به این خواستهام رسیدم.
شهید_مصطفی_خلیلی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
ای شهید...
در خاکریز های #جبهه، خدا را شناختی، برایش مناجات کردی، ناله سردادی و #عاشق شدی. هنوز سوز صدا و مداحی هایت در گوش همرزمانت به یادگار مانده است. برایمان #کمیل بخوان. مدتی است محرومیم از دعای پنجشنبه شب های مسجد
با سوز دلت #ظلمت_نفسی بخوان، مدتی است خودمان را گم کرده ایم. نادما منکسرا را برایمان #گریه کن که شاید از این خواب ناز غفلت بیدار شویم.
هرکس از توحرفی زد از عشقت به حضرت مادر گفت. روضه #حضرت_زهرا بخوان. برایمان از #در_سوخته بگو شاید از آتشی که برای خودمان ساخته ایم خلاصی یابیم. بگو چه گذشت بین در و دیوار، شاید دلمان لرزید و اشکمان جاری شد. از میخ در هم بگو. شاید در #توبه به رویمان باز شد
از وصیت مادر به دختر و #پیراهن_کهنه بگو، شاید کبوتر دلمان پرکشید سوی #گودال. اما از بازوی کبود نگو، میدانی که ختم می شود به گریه های علی. صبرِ چاه را نداریم که در مقابل دل داغدار و اشک های #علی تاب بیاریم..
نمی دانم در جبهه، چگونه عاشق شدید که شهادتتان همچون اهل بیت بود، یکی بی سر، یکی با دست های قلم شده، یکی #اربا_اربا و یکی با پهلوی شکسته و #بازوی_کبود همچون خودت
در سنگرِ مناجاتت، روضه ی مادر را میخواندی که خمپاره، بازویت را کبود کرد و پهلویت را شکافت و تو بازهم به #مادر اقتدا کردی.
این #عشق پایان ندارد....
سنگ مزارت و ذکر یا زهرایی که روی آن حک شده، نشانه ای است برای هر #زائر که دلش گره بخورد به حضرت مادر. فاتحه ای برای تو بخواند و حاجت بگیرد. راستی شنیده ام جوانان به واسطه تو #خوشبخت می شوند. شاید هم اولین قدم برای #عاقبت_بخیری، خوشبختی است. سفارشمان را به مادر پهلو شکسته بکن
♡تولدت مبارک فرمانده♡⅚
🌺به مناسب سالروز #تولد #شهید #محمدرضا_تورجی_زاده
✍️نویسنده : #طاهره_بنایی منتظر
📅تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۴۳
📅تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶. بانه
🥀مزار : اصفهان
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo