eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 .لبم و گاز گرفتم که نخندم ..ماکان از باالی لیوان نوشابه اش نگاهم کرد و گفت: _همین حاال لو بده چکار کردی ما شاممون و با خیال راحت بخوریم. از این حرف ماکان یه کم ناراحت شدم. قاشقمو گذاشتم تو بشقابم و گفتم: _اینقدرم بچه نیستم که خونه مردم از این بچه بازیا راه بندازم. ارشیا زد به بازوی ماکان و گفت: _ولش کن ماکان. از ارشیام حرصم گرفته بود. چرا فکر کرده اینجام از این کارا می کنم یعنی منو اینقدر بچه فرض کرده. آتنا آروم گفت: _چرا نمی خوری؟ منم همون جور آروم گفتم: _سیر شدم. بعدم از پشت میز بلند شدم که ماکان گفت: _ الان شبیه لیمو ترش شدی. و خودش با بدجنسی خندید ارشیا باز گفت: _ماکان بی خیال شو. یه نگاه دلخور انداختم به ماکان و بدون اینکه به ارشیا نگاه کنم رفتم طرف سالن. روی یه کاناپه یه نفره ولو شدم. کلی حالم گرفته شده بود. شده بودم سوژه خنده ماکان و ارشیا. واقعا که به ماکانم میگن برادر.جای اینکه آبروی منو بخره بیشتر آبرومو می بره. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 اون ادا چی بود ارشیا در آورد. بفرما ترنج خانم اینم نتیجه کارات ارشیا فکر میکنه با یه بچه تخس شیش ساله طرفه که همه جا رو به هم می ریزه. لبم و به شدت گاز گرفتم دلم می خواست برم خونه. می دونستم بعد از شامم یه ساعتی شاید بیشتر مونده گاریم ولی می خواستم اینقدر نق بزنم تا مامان راضی بشه بریم. همین جور برای خودم نشسته بودم که یکی نشست کنارم سرم که چرخوندم سینا رو دیدم. اوف این دیگه چی میگه. _ سلام اسم من سیناست. تکیه دادم و گفتم: _شنیدم ارشیا گفت. یه کم جا خورد ولی کم نیاورد. _شمام باید ترنج باشین. اینقدر از دست ماکان و ارشیا عصبی بودم که حوصله اینو دیگه نداشتم. ولی دلم می خواست دق دلیمو سر یکی خالی کنم. بی خیال گفتم: _اینجور میگن. یه کم ابروهاشو داد بالا و گفت: _معلومه عصبانی هم هستین. برگشتم و یه نگاه عاقل اندر سفیه بش انداختم و گفتم: -گیرم که باشم شما؟ اونم بی خیال دست به سینه نشست. چشماش می خندید ولی صداش عادی بود گفت: _هیچی از سر شب دلم می خواست بگم از مدل موهات خیلی خوشم میاد.نه بابا چه زود پسر خاله شدی پسر خاله. لبشو گزید و خندید. _ من اصولا آدم رکی هستم. _نگفته معلومه.حالا چرا دعوا داری؟ _چون زیرا! _اوه واقعا قانع شدم. حالا میشه بدون دعوا پیش بریم. نگاهی به قسمت پذیرائی انداختم میز خیلی تو دید نبود. شونه هامو انداختم بالا و گفتم: _من با شما دعوایی ندارم. واقعا هم حالم بهتر شده بود. ماکان و ارشیا رو بی خیال شدم و سعی کردم با سینا یه گپ دوستانه بزنم. نگاش کردم.زل زده بود به من. _خوب پس می تونم بگم وقتی موهاتو می ریزی روی چشمت خیلی قشنگ تر میشی 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
مسعود پیشبهار در سال 1341 در شهرستان بهبهان متولد شد.او ششمین فرزند خانواده بود،سه برادر که یکی از آنها در همان کودکی از دنیا رفت و سه خواهر.پدرش کارگر شرکت نفت بود.وقتی مسعود به سن دو - سه سالگی رسید پدرش را از دست داد و در دامان پر مهر مادر به زندگی ادامه داد.در سن 7 سالگی به دبستان اسفند سابق می رود،5 سال دبستان را با موفقیت سپری می کند و وارد مدرسه راهنمایی دکتر معین می شود.در این دوران از آگاهی و معلومات بالایی برخوردار بود.در گفتارش نیز این چنین استنباط می شد که فردی عادی نیست.با بچه های هم سن و سال خودش بسیار فرق داشت.بعد از اتمام دوران راهنمایی وارد هنرستان آیت الله سعیدی شد و در رشته برق مشغول به تحصیل گردید در تعطیلات تابستان با وجودی که دستش شکسته بود و در آن پلاتین به کار برده بودند به کارگری می رفت.هم کمک خرج خانواده بود و هم به فقرا کمک می کرد.یک بخشی از پول هایش را همیشه کتاب و نوار می خرید.مسعود به شدت اهل مطالعه و یک کتابخوان حرفه ای بود.کتابهای مختلفی را مطالعه می کرد از جمله کتابهای فلسفی و علمی.علاقه زیادی به کتب استاد شهید مرتضی مطهری نشان می داد.او را خیلی دوست داشت.مسعود همه نوارهای سخنرانی و کتابهای ایشان را تهیه کرده بود و در مسجد،در اختیار بچه ها قرار می داد و دور و بریهایش را تا جایی که می توانست به کتاب خواندن تشویق می کرد. در سیاست وارد بود و همواره معتقد بود که دین از سیاست جدا نیست و این جمله شهید مدرس را که عشق عمیقی نسبت به او داشت خاطر نشان می کرد:«سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست.» برای روشن کردن افکار مردم از حضرت امام خمینی(ره)،آیت الله غفاری،آیت الله طالقانی و مخصوصاً آیت الله بهشتی بسیار سخن می گفت.به روحانیت اصیل و پیرو خط امام عشق می ورزید و همواره از آنها سخن می گفت. مسعود جنایات رژیم شاهنشاهی را برای بچه های محل و هنرستان افشا می ساخت و مردم را علیه دستگاه حاکم تشویق می کرد.در برگزاری تظاهراتها سهم بسزایی داشت و همیشه در صف اول مبارزه بود.به تکثیر نوار و اعلامیه های حضرت امام خمینی مبادرت می ورزید و از آنجایی که پی به عمق جنایات رژیم برده بود اقدام به ساختن تعدادی نارنجک کرد و پس از چندی دست به ساخت یک قبضه اسلحه زد که با پیروزی انقلاب اسلامی کار ساخت آن نیز نیمه تمام ماند. با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی انجمن اسلامی دانش آموزان هنرستان آیت الله سعیدی را تشکیل داد.به همین هم بسنده نکرد و اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان شهرستان را نیز تأسیس کرد و خودش از افراد هسته اولیه این تشکُل بود.در این اتحادیه،تلاش می کرد که بچه ها از نظر فکری قوی شوند.به همین خاطر از افراد با سواد و شناخته شده سیاسی-مذهبی شهر دعوت می کرد و جلسه هایی را،راه می انداخت تا جوانان در مقابل اندیشه های انحرافی که آن روزها بازارشان بسیار داغ بود،بتوانند مقاومت فکری کنند.مسعود به شدت ضرورت کار فرهنگی را حس می کرد و اولین نمایشگاه کتاب را پس از انقلاب در بهبهان برپا کرد. با توجه به پیروزی انقلاب بلافاصله عملیاتهای عمرانی برای رسیدگی به وضعیت محرومین هم شروع شد از جمله برق رسانی به روستاهای محروم که مسعود و بچه های انجمن اسلامی دست به کار شده و در این امر پیشقدم شدند.در تابستان صبح ها با زبان روزه همراه با جهاد سازندگی به روستاها می رفت و شبها هم در شهر پاسداری می داد و کارهای فرهنگی هم می کرد و همین نشان می داد که او آدم بزرگی است.در کنار این کارها هیچگاه از وضعیت محرومین و مستضعفان نیز غافل نمی شد. از دیگر کارهای این سردار شهید،فعال کردن مسجد محل بود.نام شهید مطهری را برای آن مسجد انتخاب کرد.بچه های مسجد با بودن او امیدوار می شدند و از رهنمودهای آگاهانه و عاقلانه اش استفاده زیاد می بردند.مسعود به این نکته پی برده بود که باید نبوغ و استعداد نوجوانان را شکوفا ساخت.می گفت:گروهکها برای نابودی انقلاب تشکُل خوبی دارند باید سعی کنیم تشکُل و برنامه ریزی ما بهتر باشد؛چون هدفمان با هدف آنها فرق می کند.با پشتکار خوب مسعود یک تیم از سازمان منافقین خلق را توانست شناسایی و منهدم کند.مهار کردن ضد انقلاب برای او کاری آسان بود،چون خیلی خوب آنها را می شناخت و پی به ماهیت پلید آنها برده بود. دیپلم برق را با معدل 18 از هنرستان آیت الله سعیدی گرفت که رشته خیلی سختی هم بود و تعداد بسیار کمی می توانستند در این رشته درس بخوانند در حالی که بعضی وقتها سر کلاس درس حاضر نمی شد و کسی آنگونه که باید،او را در حال درس خواندن نمی دید؛اما چون آدم بسیار باهوش و با استعدادی بود با نمرات خیلی خوبی هم قبول می شد. 👇 https://eitaa.com/piyroo
با شروع جنگ تحمیلی،در مهرماه 1359 به همراه 22 نفر از اعضای انجمن اسلامی برای گذراندن آموزش نظامی به بسیج مراجعه کردند و یک دوره کوتاه و فشرده نظامی را طی کردند.در همان ایام مسعود را فرمانده یک گروه 22 نفره کردند.چندین ماه بدون وقفه و بدون هیچ چشم داشتی شبانه روز در بسیج فعالیت می کرد و کارهای انجمن اسلامی را نیز نظاره گر بود.خیلی کم به خانه می رفت و تمام وقت خود را در اختیار بسیج گذاشته بود؛زیرا بسیج تازه تأسیس شده بود و احتیاج به انسانهای پرکاری همچون او داشت.استعدادی عجیب و اراده ای محکم داشت.در کار با اسلحه سبک تخصص خاصی داشت تا جایی که نظر مسئولان پادگان آموزشی را به خود جلب کرد و آنها نیز از بسیج تقاضا کردند که مسعود را برای آموزش نیروها به آنجا بفرستند. مسعود عازم جبهه های نبرد می شود و بعد از چند ماه حضور فعال در جبهه به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. سال 1360 در گُلف که مرکز فرماندهی جنگ در جنوب بود به نوعی مسعود را کشف کردند و پی بردند که از لحاظ هوش و تدبیر نظامی آدم بسیار لایقی است و برای گذارندن یک دوره فشرده طرح و عملیات انتخاب شد و پس از طی این دوره تا زمان شهادتش به عنوان مسئول طرح و عملیات قرارگاه نصر در کنار سردار شهید حسن باقری بود و تا لحظه شهادت هیچ کس نمی دانست که مسعود در جنگ چه کاره است. سردار شهید مسعود پیشبهار،آن فرمانده جوان و 19 ساله ای که می توانست آینده بسیار درخشانی داشته باشد و منشأ خدمات مهمی در جنگ باشد سرانجام بعد از 18 ماه حضور فعالش در جبهه ها در مرحله سوم عملیات بیت المقدس در تاریخ 21/2/1361 در دارخوین به درجه رفیع شهادت نائل آمد. https://eitaa.com/piyroo
کتاب : مؤلف: محمود جوانبخت ناشر: روایت فتح موضوع : کتاب حاضر پیرامون به رشتة تحریر درآمده است. كتاب «از نسل بهار» قصه مردي را روايت مي كند كه نامش هر چند براي زمينيان ناآشناست اما در آسمان ها او را خوب مي شناسند؛ مردي آسماني كه شايد باور كردنش امروز سخت باشد كه چه طور آن جواني كه در 20 سالگي به شهادت رسيد، مسئوليت عمليات يكي از مهم ترين قرارگاه هاي عملياتي را به عهده داشته است و در قرارگاه نصر به عنوان معاون فرماندهي همچون شهيد حسن باقري مشغول خدمتگزاري بود. نويسنده اين كتاب در خصوص شهيد پيش بهار چنين مي نويسد: «در حديث داريم كه خداوند شهدا را استتار مي كند، چون جاي طرح شان در اين دنيا نيست و آنچه كه ما مي بينيم اشعه هاي بي رمقي است كه از استتار خدا عبور كرده است. در اين حالت ما اين همه عظمت مي بينيم و اگر اين استتار كنار برود، عقل، فهم و درك ما و اين حواس پنج گانه ما توان ديدن آن شهيد را ندارد لذا استتار شده اند و من فكر مي كنم يكي از موضوعاتي كه خداوند مصلحت ديده، گمنام بودن مسعود است؛ نمي خواهم بگويم بقايي، باقري، همت و كاوه گمنام نيستند. نه، آنها هم گمنام هستند چرا كه حق نام و نشان آنها در اين دنيا به جا نيامده اما مسعود در ميان اين گمنام ها از همه گمنام تر است، در ميان اين غريب ها از همه غريب تر است. او از همه آنها جوان تر بود و حالا هم از همه آنها گمنام تر است». https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🔴 کانال ازاین ساعت الی ساعت 8:30 صبح تعطیل میباشد،⛔️ 🤲اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا 🤲التماس دعای فرج 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 «صبحم» شروع می شود ✨«آقا به نامتـان » «روزی من» همه جـا ✨«ذکـر نـامتـان» صبح علی الطلوع ✨«سَلامٌ عَلی یابن الحسن» مـن دلخـوشـم بـه ✨«جـواب سلامتـان» ...!!❤️ 🦋 صبحت بخیر آقا 🦋 🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸 https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 انقدر ڪه توےِفضاےِ مجازے منتظرِ امام زمان عجل الله داریم؛ توےِ فضاےِ واقعے نداریم چرا؟! ... 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌿مادر که باشی عاجزی... نقطه ضعفت میشود فرزند حالا باید بروی پیدا کنی جنازه دخترک از همه جا بی خبرت را که صبح کوله به دوش به امید آینده ای روشن به سمت علم میرفت... مظلوم هر جای ِ دنیا مظلوم است شهید هر جای ِ عالم شهید است از ازل تا ابد خدا صبر دَهد به مادران... جنایت در غرب کابل ، دختران شیعه مدرسه سید الشهدا ی ِ بَرچی 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
یکی از غریب ترین شهدای فاطمیون مجاهد مدافع حرم شهید بوستان قربانی آمد پیشم درخواست مرخصی کرد، گفتم خودت میدونی برادر الان نمیشه چند روز دیگه عملیات شروع میشه ... دیدم شانه هاش شروع کرد به لرزیدن، اشک از چشماش سرازیر شد. گفتم : چی شده ؟ گفت: همین الان باخبر شدم مادرم فوت کرده. گفتم: مادرت کجا زندگی میکرد؟ گفت: افغانستان. گفتم: آخه تو که نمی تونی بری افغانستان. گفت: آخه مادرم جز من کسی رو نداشت و من جز مادرم کسی رو ندارم راضیش کردم نره، مجلسی هم برای مادرش همون جا برگزار کردیم. بعد از اون هر وقت میدیدمش میگفت : فلانی،دعا کن زودتر برم پیش مادرم، آخه میترسم اون دنیا هم تنها باشه هر بار که اینو می گفت غوغایی تو دلم میشد. راوی یکی از مدافعان حرم 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿آخرین تپش های رمضان... آخرین بارش های رحمت کریمانه... نمیدانم چند لحظه و چندین قطره رحمت را از دست دادم... نمیدانم چقدر بر من و دنیای من بارید! اما کاش آنقدر خودمان را محروم از بارش نکرده باشیم که به زاری بگوئیم؛ "لا اِلهَ إلاّ اَنْتَ،سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ" آخر رمضان است... وقت نجات از آتش! امّا دنیای من تب گرفته! تبی که شعله‌های آتشش از جگرهای سوخته مادران است! نگرانم... نکند بندگی نکردیم و این جگر سوزی هشدار آتش جهنم است... باز عظم البلا می خوانم و می‌رسم به "وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّمآءُ" نکند آسمانت نبارید و دریغ کرد! نکند دیگر زمین آنقدر تنگ شده که جایی برای باریدن ندارد! دلتنگم خدا... شب قدر گذشت... روح و ملائک سلام آوردند اما اهل زمین گرفتار هستند، و محروم از "بَرداً و سلاماً " گرفتار آتش جگر سوز! این جرعه های آخر رمضان تو را به هزار نامت قسم می‌دهم... برسان آخرین غوث را برای تسلای دل مادرانی که فریادشان را هیچ کس جز خودت نشنید! ای جان جهان... آتش خیمه سوز و معجر سوز، به غنچه ها  و جگرها افتاده... کجاستی؟ "اللهم عجل لولیک الفرج" 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
شیعیان حیدریم و خاڪ پاے زینبیم با نگاه لطف زهرا(س)مبتلاے زینبیم هرمدافع تا زمین افتاد، با خونش نوشٺ تا نفس در سینہ ها باقیسٺ پاے زینبیم 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🚦✨ ←اين بار هم واسه بار آخر گناه ميڪنم و از فردا ... ←امروزم واسه بار آخر گناه ميڪنم و از فردا ... مواظب " بار آخرهايي " باشيم ڪه " " را سنگين ميكنند ... " خطرناڪ ترين " ترفند شيطون ميدوني چيه ؟! « ( عقب انداختن شروع ترڪ گناه ) » « نگو فــردا ؛ بگو هميــــن‌حالا »🌱 فرصت خوبیه بیا از همین حالا شروع کن✨ 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo