#یادمان_شلمچه
مقام معظم رهبری:
🔻اگر این شهدایی که شلمچه، یادگار آنها و این بیابانهای خونین، حامل نشانههای آنهاست، نبودند، امروز در این کشور، از استقلال ملی، از شرف ملت، از اسلام و از هیچ چیز ایرانی، نشان برجستهای نبود.
🌟من سرزمین شلمچه را یک سرزمین مقدّس میدانم. اینجا نقطهای است که ملائکهی الهی که شاهد فداکاری مخلصانهی این شهدای عزیز بودند، به آن تبرّک میجویند. ۱۳۷۸/۰۱/۰۸
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یهادماییهستنتویایندنیـا
کـهچشماشـونیهاقیانوسارومـه🖤🥀
#شهیدتورجیزاده🕊
"شهــ گمنام ــیـد"
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#آخرین_وداع
از وقتی ازدواج کرده بود،قناری وسُهرههایش را هی کم وکمتر میکرد.محدثه میگفت:«دلم میگیرد طفلیها را توی قفس میبینم.»از آنهمه پرندهِ قفسی که روزی جانش به جانشان بسته بود،یک سُهره مانده بودبرایش که آنرا هم همان روز بعدازظهر،قبل رفتنش برد بامحدثهسادات رهایش کرد. شب،وقتی میخواست برود،با همه که آمده بودندبرای بدرقهاش،تک به تک خداحافظی🤝ودیدهبوسی کردو آخر از همه،خم شدوکف دستهایم را گذاشت روی صورتش و بوسیدشان.دستهایم راحلقه کردم دورگردنش😔و یک دل سیربویش کردم.
درِگوشم گفت:«ننه!دعا کن شهید⚘برگردم...»و زل زدتوی چشمهایم😊وگفت:«اگر شهید شدم،رخت سیاه نپوش ونگذار کسی رخت سیاه بپوشد.توی مجلسم جای خرماوحلوا،شیرینی و شکلات خیرات کنید...»وتنگ در آغوشم کشیدولحظهای بعد،از حلقه دستهایم بیرون خزیدو رفت که رفت...»
برشی از #کتاب 📚 #آخرش_شهید_میشوی به روایت حکیمه غفوری #مادر_شهید
🌹شهید صادق عدالت اکبری#جوان #نخبه مدافع حرم،دانشجوی کارشناسی تربیت بدنی
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
براے یوسف شدن
باید☝️🏻
قید زلیخاها را زد||
زلیخاےِ چشم چَرانے
طمع ورزے
عشق هاے خیابانے و اینترنتے•😥📱
و اینگونه مےتوان
عزیز خدا شد🕊
#تلنگر | #پروفایل
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
• ﷽ •
#شهیدانه
❤️🍃- توصیه های شهید احمد مشلب به دختران:
مواظب حجاب خود باشید که این مهم ترین چیز است.🖇
در اجتماع ما کسی به فکر رعایت حجاب و اخلاق نیست، ولی شما به فکر باشید و زینبی برخورد کنید .
سه چهارم دختران در حال حاظر حجابشان حجاب نیست و چیزهایی که می پوشند، واقعاً حجاب نیست. ممکن است عبا {چادر }بپوشند، ولی عبایشان دارای مد و برق است که من برای اولین بار است که میبینم و حجابشان حجاب نیست.
یا حجاب دارد ولی به مردان نگاه می کند. باید چشم خود را به زمین بدوزد و احترام عبایی {چادر} را که بر سر دارد نگه دارد.💫
ما باید از فاطمه زهرا سلام الله علیها الگو بگیریم.
حضرت سلام الله علیها به گونه ای بود که غیر از حضرت علی (علیه السلام) کسی او را نمی دید.
الان حجاب بر سر دارد ، ولی همراه با مدل های جدید ، یا صورت آرایش کرده.
#شهید_احمدمشلب...♡
📙برگرفته از کتاب به قلم بهشتیان. اثر گروه شهید هادی
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
ما هستـی خویش به ولــی می بازیم
عشقی که به عشق ازلــی می بازیم
این بار امانـــــت که خـــــــدا داد به ما
جانی است که بر سید علی می بازیم
#سلامتی_فرمانده_صلوات
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔴و حاݪ چہ فرقے است میان ما و دشمن؟!
ڪه آنہـا پیرو شیطان هستند و ما هم شیطان..‼️
#شهیدهادیذوالفقارۍ🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#منتظرانہ🕊🌱
از #علامهحسنزادهآملی پرسیدند:
آدرس امام زمان کجاست؟
فرمود:
آدرس حضرت در آیه آخر سوره قمر است.
"فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِر"
هرجا که صدق و درستی باشد،
هر جا که دغل کاری و فریبکاری نباشد،
هرجا که یاد و ذکر خدا باشد،
#امام_زمان آنجا تشریف دارند.✨
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
■ #حرفحق☺️🌸
___
نماز هات سر وقت اند قبول !
واجبات رو انجام میدی درست !
مستحبات هم خیلی خوب انجام میدی !
ولی تا به "...و بالوالدین احسانا..."عمل نکنی...
داری اینارو میریزی توی کیسه سوراخ... :)
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#خدا
‹♥️🕊›
بزرگیمیگفت:
ازعَقربنبایدترسید!
ازعَقربههایۍبایدترسید
کهبدونیادخدابِگذره🙂✋🏼
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✍️ دفتر اشکالات
▫️دفتری که قرار گذاشته بودیم اشکالاتِ هم را در آن بنویسیم، تقریبا همیشه با ایرادات من پُر میشد. حمید میگفت: تو به من بیتوجهی! چرا اشکالات مرا نمینویسی؟
گوشه چشمی نگاهش کردم و گفتم تو فقط یک اشکال داری! دستهایت خیلی بلند است. تقریباً غیر استاندارد است. من هر چه برایت میدوزم، آستینهایش کوتاه میآید. حمید مثل همیشه خندید. برایم جالب بود و لذت بخش که او به ریزترین کارهای من مثل لباس پوشیدن، غذا خوردن، کتاب خواندن و... دقت میکرد.
#شهیدحمیدباکری🕊
📚 کتاب نیمه پنهان ماه
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#کلامشهدا
•• جدی گرفته ایم زندگی دنیایی را
•• و شوخی گرفته ایم قیامت را..!
•• کاش قبل از اینکه بیدارمانکنند؛
•• بیدارشویم...
#شہیدحسینمعزغلامی 🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_468
-هی جون مادرت چه خبرته؟
ارشیا ابرویی بالا انداخت و دست ماکان را از جلوی دهانش کنار زد و گفت:
-از این به بعد هر چی گفتم می گی چشم وگر نه لیست دوست دختراتو برای ترنج ردیف می کنم.
ماکان ارشیا را هل داد و گفت:
-نامرد بذار لااقل خواهرمو عقد کنی بعد برا من قیافه بگیر.
ارشیا خیلی خونسرد رفت طرف در و گفت:
-همینی که هست.
و از در اتاق خارج شد.
وقتی از پله سرازیر شد با شوق به ترنج که درست روبروی او نشسته بود خیره شد.
بهتر بود ماجرای محرمیت را مطرح می کرد تا هم خودش و هم ترنج راحت تر باشند.
با ورودش به سالن مهرناز خانم دوباره کل کشید و این باعث شد تا ترنج دوباره شرم زده شود.
ولی ارشیا این بار با سرخوشی خندید و کنار ترنج نشست.
همه پیشنهاد ارشیا را قبول کردند.
چون چیزی به عروسی آتنا نمانده بود و فرصتی برای عقد نبود.
قرار شد تا بعد از محرم که فرصتی پیش بیاید و مراسمی بگیرند فعلا یک محرمیت ساده بخوانند تا آنها راحت باشند.
روز شنبه بود و ترنج داشت می رفت دانشگاه با ارشیا قرار گذاشته بودند کسی از نامزدیشان با خبر نشود.
صبح ارشیا تماس گرفته بود و به ترنج گفته بود صبر کند عصر می اید دنبالش.
سر ساعت ارشیا امد. ترنج وسایلش را روی صندلی عقب گذاشت و خودش جلو سوار شد:
-سلام استاد.
ارشیا نگاهی به ترنج انداخت و گفت:
-روز بخیر خانم اقبال.
بعد با لحن بدجنسی گفت:
-می گم خانم اقبال بد نشه سوار ماشین استادت شدی؟
ترنج خیلی خونسرد گفت:
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_469
-من سر بلوار پیاده میشم با تاکسی میام.
-چی؟ خل شدی؟
-خوب ارشیا جان. اگه قراره کسی نفهمه ما نامزد کردیم خوب باید مواظب باشیم من جلوی در از ماشینت پیاده شم
همه می فهمن
بعد هم ریز ریز خندید و گفت:
-این بار می گن آقای مهرابی دو تا زن گرفته.
ارشیا با تعجب به ترنج نگاه کرد و گفت:
-جریان چیه؟
-آخه تو دانشکده شایعه شده تو با خانم منصوری نامزد کردی.
ارشیا محکم روی ترمز کوبید که اگر ترنج کمر بند نبسته بود حتما با سر توی شیشه رفته بود.
-چی گفتی؟
ترنج شانه ای بالا انداخت و گفت:
-نگران نباش تو سومین نامزد خانم منصوری هستی. بدخت شوهر نداره بچه ها هی براش شوهر دست و پا می کنن.
ارشیا سری تکان داد و گفت:
-امان از دست شما دخترا. من اصلا نمی دونستم خانم منصوری مجرده.
ترنج در حالی که سعی میکرد لحنش بی تفاوت باشد گفت:
-پس برای چی اون روز سوارش کردی؟
ارشیا که ازلحن پر حسادت ترنج که خیلی هم سعی می کرد بی خیال باشد خنده اش گرفته بود گفت:
-بابا بنده خدا گفت منو تا سر بلوار می رسونی منم گفتم باشه. ولی بش نمی خوره مجرد باشه.
-سی و خورده ای داره.
-اوه تازه از منم بزرگتره؟
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_470
ترنج با اخم ساختگی گفت:
-اگه کوچیک تر بود اونوقت چی؟
ارشیا دست ترنج را گرفت و بوسید و گفت:
-هیچی بازم می اومدم التماس خودت می کردم زنم شی.
ترنج خندید و باز چال گونه اش معلوم شد.
ارشیا با جدیت گفت:
-سعی کن کمتر اینجوری بخندی چون من از کنترل خارج میشم امکان داره هر کار بکنم.
ترنج بیشتر خندیدو ارشیا دستش را بوسید.
-ای وای ارشیا همین جا نگه دار من پیاده میشم.
ارشیا نگه داشت و گفت:
-ولی اینجوری نامردیه که. من با ماشین برم تو با تاکسی.
-ای بابا نزدیک یک سال و نیمه دارم این راهو می رم. اشکال نداره.
و پیاده شد. وقتی داشت وسایلش را بر می داشت ارشیا گفت:
-تا چند کلاس داری؟
-من تا شیش.
-با اتوبوس بیا سر اولین ایستگاه پیاده شو من خودم میام دنبالت.
ترنج نیم نگاهی به ارشیا انداخت و گفت:
-نه خودم می ام.
-فدای ناز کردنت. نه وایسا خودم میام
-باشه.
-من منتظر میشم تو سوار شی پشت سرت میام.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتگری شهدایی قسمت 1200
روایتگری رزمنده دفاع مقدس احمدیان از رزمندگان دفاع مقدس
بیاد پدران ومادران شهدای گمنام
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت